تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821005055




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معرفی ==> آثار گابریل گارسیا مارکز -


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: معرفی ==> آثار گابریل گارسیا مارکز -Angel- 23 مرداد 1385, 20:31حالا اول به بیوگرافی جناب مارکز توجه کنید؛ مارکز بزرگترین نویسنده کلمبیا و نام‌آورترین نویسنده جهان و برنده جایزه ادبی نوبل سال 1982 ،در ششم ماه مارس 1928 میلادی در دهکده آراکاتاکا در منطقه سانتاماریای کلمبیا متولد شد و تا سن هشت سالگی در این دهکده نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد در سال 1935 به قصد زندگی با والدینش به شهر بارانکیا رفت و تحصیلات ابتدایی خویش را در مدرسه سیمون بولیوار به اتمام رساند. در سال 1941 اولین نوشته هایش در روزنامه‌ای به نام خوونتود که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود ، منتشر شد.تحصیلات دبیرستانی او با وقفه روبه‌رو گشت و مارکر ، یک سال به سوکو رفت. در سال 1943 پس از پایان سال تحصیلی ، ساحل آتلانتیک را جهت رفتن به بوگوتا ترک کرد ودر این شهر در کنکوری جهت گرفتن بورسیه شرکت کرد. گارسیا مارکز در آن روزگار که در دبیرستان زیپاکوئیرا به تحصیل مشغول بود ، با انتشار مجله ای به نام لیتراتورا قدرت ادبی خویش را به سایر همکلاسیهایش بازشناساند ، ولی متاسفانه نشریه فوق بعد از یک شماره توقیف شد. در سال 1947 مارکز تحصیل در رشته حقوق را در دانشگاه بوگوتا آغاز کرد.بی آن که نوشته ای را منتشر کند، مسئولیت ضمیمه دانشگاهی مجله هفتگی رازون را به عهده گرفت و با پیلینو مندوزا و کامیلو تورس آشنا شد. در سپتامبر همان سال ، اولین نوول خود را در ضمیمه ادبی ال اسپکتادو منتشر کرد و در ماه دسامبر ، مارکز امتحانات سال اول حقوق را گذراند. در ژانویه سال 1950 ، گارسیا مارکز مقله نویس روزنامه ال ارالدوی بارانکیا شد. نوشتن کتاب "برگ‌ریزان" را همان سال اغاز کرد. در سال 1951 ، مارکز به کارتاخنا ، جایی که والدینش در آن مستقر شده بودند ، برگشت. اما در سال 1952 ، دوباره به بارانکیا برگشت و دست‌نویس برگ‌ریزان به انتشارات لوسادای بوینس آیرس داد ، اما رد شد.با این حال او همچنان به خواندن ،سیر و سفر کردن و نوشتن و نوشتن ادامه داد و سرانجام در سال 1955 کتاب برگ ریزان منتشر شد. در ژانویه سال 1957 ، مارکز نوشتن "کسی به سرهنگ تامه نمی نویسد" را تمام کرد. در ماه مه همراه مندوزا به آلمان شرقی رفت.در ژوئیه ، باز به همراه پلینیو مندوزا ، به شوروی سفر کرد و از آنجا ، به مجارستان رفت در ماه اکتبر ، به پاریس برگشت و گزارشی طولانی درباره ممالک بلوک شرق نوشت. مارکز در مارس 1958 ، در جریان یک سفر کوتاه به کلمبیا ، با نامزدش مرسدس بارکاپاردو ازدواج کرد.در همان سال سردبیر مجله ونزوئلا گرافیکا شد و کتاب "کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد" را منتشر کرد. همچنین بسیاری از قصه های کتاب مراسم تدفین مادربزرگ . رمان ساعت شوم را به پایان رساند. در آوریل 1961 ،"کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد" مجددا چاپ شد.در همین سال به مکزیک رفت و با زن و فرزند دو ساله‌اش زندگی کرد.برایفیلمهای سینمایی فیلمنامه نوشت. همچنین دستنویس داستان ساعت شوم را به مسابقه ملی رمان که در بوگوتا توسط شرکت نفت اسو ترتیب یافته ، فرستاد و جایزه اول آن را از آن خود کرد. در سال 1962 کتاب"کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد" وی در مکزیک منتشر شد.همچنین ترجمه همان کتاب در پاریس. اولین روایت پاییز پدرسالار را هم در همین سال نوشت.در سال 1965 ، نوشتن صد سال تنهایی ، را آغاز کرد و در آوریل 1968 ، صد سال تنهایی در بوینس آیرس منتشر شد و به موفقیتی فوری و چشمگیر رسید طوری که کتاب به طور مداوم تجدید چاپ می‌شد. در سال 1969 ، صد سال تنهایی ، جایزه فرانسوی بهترین کتاب خارجی را نصیب خود کرد. در سال 1970 در بارسلون سرگذشت یک غریق چاپ شد. مارکز پس از اینکه پست "سفیر" بودن در بارسلون را رد کرد ، به سفر طولانی در کشورهای کاراییب پرداخت. انتشار نوول های کتاب داستان غم‌انگیز و باورنکردنی ارندییرای ساده‌دل و مادربزرگ سنگ‌دلش ، باعث شد که جایزه رومولوگایه‌گوس را در مورد بهترین رمان به دست آورد. در سال 1976 ، پاییز پدرسالار منتشر شد. در فوریه سال 1981 ، اولین مجموعه آثار روزنامه نگاری‌اش در بارسلون چاپ شد.در ماه مارس همان سال ارتش کلمبیا او را تهدید کرد فورا کشورش را ترک کند و او هم ناچار به مکزیک بازگشت. در سال 1982 ، کتاب چشمان آبی رنگ سگ را منتشر کرد و نیز در همین سال موفق به اخذ جایزه ادبی نوبل گردید. کتاب عشق سالهای وبا را در 1986 منتشر کرد. انتشار کتاب ژنرال در هزار توی خویش در سال 1989 در سطح جهانی جنجال آفرید. در 1992 ، کتاب از عشق و شیاطین دیگر ،1996انتشار پرونده یک گروگانگیری ، 1998 کارگاه سناریو نویسی و فرهنگ جامع اصطلاحات آمریکای لاتین،1999 سرزمین کودکان و برای آزادی و در سال 2000 دو عنوان کتاب به نام یاداشت‌ها و خانه بزرگ از او منتشر شد. تا همین اواخر ، مارکز با همسر ، دو فرزند ، عروس و نوه شش‌ساله‌اش در شهر نیومکزیکو زندگی می‌کردند ، اما با وخامت اوضاع جسمانی و سرطان رو به‌ پیشرفت ،همچنین با احساس نزدیکی مرگ ، به سرزمین خود بوگوتا رفت. از چندی پیش ، عنوان بزرگ‌ترین مرد و مرد سال 1999 آمریکای لاتین رسما به وی داده شد. آخرین کتابی که از مارکز در ایران چاپ شد"زیستن برای بازگفتن" بود. در میان آثار گوناگون مارکز ،صد سال تنهایی ، پاییز پدر سالار ، عشق در سالهای وبا ، کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد و ژنرال در هزارتوهای خود ، اهمیت و ارزش ویژه‌ای دارند. :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: رویاهایم را می فروشم ( این داستان از مجموعه ی تازه منتشر شده ی بهترین داستانهای مارکز انتخاب شده.) ==>داستان کوتاه، مترجم: احمد گلشیری، قالب:HTML :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: یکی از این روزها==>مترجم:مهناز دقیق نیا، قالب: HTML یا این: :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد==>رمان، قالبpdf :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می آمد.==> داستان کوتاه، مترجم: نیکتا تیموری، قالب:HTML :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: اوا در گربه اش==> مترجم: مهناز دقیق نیا، قالب:HTML :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: از عشق و شیاطین دیگر ==> قالب:DJVU ( برای خوندن این کتاب این نرم افزار رو دانلود کنید: :...::...::...::...::...::...::...::...::...::...: :...::...::...::...::...::...: صد سال تنهایی ( برای خوندن این کتاب این نرم افزار رو دانلود کنید: رمان، مترجم: بهمن فرزانه، قالب:DJVU و نمودار همه‌ی اعضای خانواده‌ی بوئندیا و نسل‌های مختلفش این هم از صحبتهای پایانی گابریل، که به نظرم نباید از دستش بدید. محشر نوشته. اگر خداوند برای لحظه ای فراموش می کرد که من عروسکی کهنــه ام و تکه ی کوچکی زندگی به من ارزانی می داشت. احتمالاً همه آنچه را که به فکرم می رسید نمی گفتم، بلکه به همه چیزهایی که می گفتم فکر می کردم. ارج همه چیز در نظر من نه در ارزش آنها که در معنایی است که دارند، کمتر می خوابیدم و بیشتر رویا می دیدم. چون می دانستم هر دقیقه که چشممان را برهم می گذاریم شصت ثانیه نور را از دست می دهیم. هنگامی که دیگران می ایستادند راه می رفتم و هنگامی که دیگران می خوابیدند بیدار می ماندم ، هنگامی که دیگران صحبت می کردند گوش می دادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظی که نمی بردم! اگر خداوند تکه ای زندگی به من ارزانی می داشت. قبایی ساده می پوشیدم. نخست به خورشید چشم می دوختم و نه تنها جسمم که روحم را عریان می کردم. خدایا اگر دل در سینه ام همچنان می تپید نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع آفتاب را انتظار می کشیدم.... روی ستارگان با رویایی ون گوکی شعری بندیتی (1) را نقاشی می کردم. و صدای دلنشین سرات(2) ترانه عاشقانه ای بود که به ماه هدیه می کردم. با اشک هایم گل های سرخ را آبیاری می کردم تا درد خارهاشان و بوسه گلبر گهایشان در جانم بخلد. خدایا اگـر تکه ای زندگی می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد بی آنکـه به مردمی که دوستشـان دارم نگویم کـه دوستشان دارم. به همه مردان و زنان می قبولاندم که محبوب من اند و در کمند عشق عشق زندگی می کردم. به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهنـد که گمان می برند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند. و نمی دانند زمانی پیر می شونـد که دیگـر نتوانند عاشــق باشند! به هـر کـودکـی دو بال می دادم امــا رهایش می کـردم تا خود پرواز را بیـامـوزد به سالخوردگان یاد می دادم که مر گ نه با سالخوردگی که با فراموشـی سر می رسـد. آه انسـان ها! از شما چه بسیار چیـزها که آموخته ام. من دریافته ام که همگان می خواهند در قله کوه زندگی کنند، بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی وابسته ضجـه ای است که در دست دارند. دریافتـه ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین بار با مشت کوچکش انگشـت پدر را می فشـارد او را برای همیشه به دام می اندازد. دریافته ام که یک انسان فقط هنگامی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین بنگرد که ناگزیر باشد او را یـــاری دهد تا روی پای خود بایستد. من از شما بسی چیزهـا آموخته ام. امـا در حقیقت فایده چندانی ندارند. چون هنگامی که آنها را در این چمد ان می گذارم. بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود. :..: گابریل گارسیا مارکز :..: ***UNIQUE*** 23 مرداد 1385, 21:31سلام ممنون .خیلی خوب بود. فکر کنم این یه مورد اشتباه شده .لطفا" این لینک رو یه بار خودتون ببینید ! P.A.Y.T.O.N 23 مرداد 1385, 23:38سلام جالب بود از این رمدیوس خبری نشد؟؟؟!!! :roll: -Angel- 24 مرداد 1385, 11:07دوست عزیز P.a.y.t.o.n میشه بگین چه مشکلی داره تا من براتون یه لینک دیگه بذارم؟! _________ :..: گابریل گارسیا مارکز :..: _____________ 1ـ شاعر معاصر اهل اروگوئه 2ـ خواننده معروف اهل اسپانیا P.A.Y.T.O.N 24 مرداد 1385, 20:43شوخی کردم بابا مثل اینکه کتابو نخوندیا ... آی شیطون :wink: Sentiment 06 شهريور 1385, 20:20ای ناقولا بابا یه ذکر منبع هم میکریدی.. من با کلی بدبختی این مطالب رو پیدا کرده بودم:razz: توی میکس ایران(یادش بخیر) گذاشته بیدم:D حالا عیبی نداره. خوب بود:lol:




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3004]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن