واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شهیدی که استاد خود را مسلمان کرد (2)ادامه ی گفتگو با پروفسور لگنهاوزن :
وقتی به ایران آمدم ، در انجمن فلسفه تدریس را شروع كردم و بعد با آیت الله مصباح آشنا شدم و به بنیاد باقرالعلوم (ع) در قم رفتم . بعد از مدتی هم با یك دختر ایرانی ازدواج كردم .- به آمریكا هم مسافرت میكنید؟- بله : هر سال میروم ، البته پدر و مادرم مسلمان نشدند ولی از این كه من مسلمان شدم خوشحال شدند چون گفتند كه بهتر از این است كه هیچ دینی نداشته باشی. ولی بعد انتظار داشتند كه كم كم دوباره كاتولیك شوم، ولی وقتی كه نشد آنها خیلی ناراحت شدند و بعد كه آمدم ایران هرهفته كه اینجا بودم حداقل یكی دونامه مینوشتم و میفرستادم برای آنها ، و بالاخره قبول كردند كه اسلام دین خوبی است و اینطور نیست كه فقط از دین كاتولیك كسی راه نجات پیدا كند. هم مادرم و هم پدرم كاتولیك بودند و مادرم هنوز هر هفته كلیسا میرود ولی هر دو دیدگاه منتقدانه داشتند و كلیسا را فقط یك وسیله میدانند. ولی من به آنها میگفتم كه بهترین راه برای اینكه نزدیكتر به خدا بشویم اسلام و تشیع است، ولی پدر به من میگفت: شما چرا مسلمان شدید و چه كسی شما را با اسلام آشنا كرد؟ بنده درباره اكبر با ایشان صحبت كردم.یك وقتهایی بر سر مزار اكبر هم میروم و ارتباط دارم چون نسبت به ایشان احساس دین میكنم و همیشه برایش دعا میكنم .- در حال حاضر چه فعالیتهایی دارید؟تدریس ، البته برای من نعمت است كه میتوانم در این مؤسسه تدریس كنم. البته هم فلسفه غرب تدریس میكنم و هم علوم اسلامی و برای من آشنا شدن با احادیث و ترجمه كردن احادیث و چند مورد دیگر جالب بود. از اولین چیزهایی كه ترجمه كردم وقتی فارسی یاد گرفتم جهاداكبر بود از امام كه از طرف سازمان اندیشه اسلامی چاپ شد و تازه نامهای آمد كه دانشگاه اسلامی لندن میخواهد تجدیدچاپش كند و كمی از شعر امام را هم ترجمه كردم. من كتاب آموزش فلسفه از آیتالله مصباح را هم ترجمه كردم و در غرب چاپ شد. بعد هم یك كتاب درباره اسلام نوشتم كه در لندن چاپ شد و همسرم این را به فارسی هم ترجمه كرد. پدر به من میگفت: شما چرا مسلمان شدید و چه كسی شما را با اسلام آشنا كرد؟ بنده درباره اكبر با ایشان صحبت كردم.- نظرتان درباره ایران و فرهنگ ایرانی چیست؟- ایرانیها را خیلی دوست دارم و گرنه اینجا نمیماندم.علاقه ایرانیها به فلسفه و تفكر هم از اول برای من جالب بود ولی بیش از این، ایرانیها بینهایت صمیمی و خونگرم هستند البته این امر در كشورهای دیگر هم است ولی در ایران خیلی برجسته است. و وقتی با ایرانیها در آمریكا هم آشنا شدم همینطور بود یعنی همینطور صمیمی بودند و ارتباط خوبی برقرار میكردند. چشمگیرترین عیب ایرانیها در رانندگی است واقعا وحشتناك است.با ایرانیها وقتی برخورد شخصی داریم خیلی تعارف میكنند بفرمایید، اول شما و... ولی پشت فرمان همه این چیزها را فراموش میكنند.
- آیا از این كه آمریكا را رها كردید و به ایران آمدید پشیمان نیستید؟- نه اتفاقا. احساس میكنم كه خوشبخت هستم كه توانستم اینجا بنشینم و همكاری كنم وقتی كه نگاه میكنم به جوانان و مردم معمولی كه اینجا هستند، میبینم كه خیلی از آنها نعمتهایی كه در اینجا دارند درست قدرش را نمیدانند و مردم معمولی همیشه از من میپرسند كه اینجا بهتر است یا آنجا و من همیشه میگویم كه هر كشوری اشكالات و امتیازات خودش را دارد، شما باید بفهمید و اشكالات را اصلاح كنید و خوبیها را حفظ كنید ولی متأسفانه خیلی از مردم اینجا را میبینم كه اصلا توجهی ندارند به چیزهای خوبی كه اینجا هست. به عنوان مثال اینجا بچهها هنوز خیلی رفتار مودبانه دارند. در آمریكا و اروپا وضع بچهها این طوری نیست. اینجا وقتی با ایرانیها صحبت میكنم همیشه شكایت میكنند و میگویند كه جامعه ما بد شد، بچهها دیگر احترام نمیگذارند و همهچیزهای خوب از بین رفت، اما من میگویم باز هم از بین نرفته و اینجا هنوز نسبت به غرب خیلی خوب است.ولی باید قدر این را بدانیم و تقویت كنیم و اشكالات را حل كنیم. با این طرز تفكر كه اینجا خراب شد و آنجا خوب است هیچچیز درست نمیشود وقتی كه مادرم اینجا بود، خیلی از ایران و مردم مودب ان تعریف میكرد و میگفت كه با دیدن ایران فهمیدم همه تبلیغات علیه ایران دروغ است و اصلا اینطوری نیست.- به اكبر هم سر میزنید؟- یك وقتهایی بر سر مزار اكبر هم میروم و ارتباط دارم چون نسبت به ایشان احساس دین میكنم و همیشه برایش دعا میكنم.منبع :پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ ایثار و شهادت تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 678]