واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اول اخلاق بعد دانشگاه!
اول اخلاق؛ بعد علوم دیگرقرآن كریم تار و پودش الهی است؛ نه كسی این كتاب را نوشت، نه كسی این كتاب را حاشیه زد، نه كسی حق تفسیر این كتاب را دارد، نه كسی حق تعلیق این كتاب را دارد، نه كسی حق جابجائی این كتاب را دارد كه احدی در حرم امن قرآن راه ندارد؛ كتابی است الهی و بس. نظیر، هم ندارد، نمونه هم ندارد كه لو اجتمع الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا(1). این كتاب، آیات این كتاب، سور این كتاب، هر كدام تار و پود طنابی است كه به سقف الوهی بسته است؛ و انزال كرد، یعنی آویخت و نه انداخت، به ما فرمود: این را بگیر و بالا بیا. وقتی این را گرفتی، این به تو میفهماند كه تو كیستی. انسان چیست، از كجا آمد، كجا می رود، چه به سود اوست، چه به زیان اوست، به كی باید سر بسپرد، و ازكی باید سر باز زند؛ همه این معارف را این كتاب الهی به انسان میفهماند.چنین كتابی میتواند ناجی و منجی باشد، زیرا به سقف وابسته است. اگر طنابی به سقف بلند بسته نباشد، اعتصام به آن سودآور نیست! آن طناب لوله شده مفتول به گوشه افتاده، مشكل خود را حل نمی كند، چه رسد به مشكل معتصمان!! این طناب، زمانی اعتصام كننده خود را درمان می كند و نجات می دهد كه به سقف بلند بسته باشد. فرمود: معنای قرآن به سر كردن این است كه آن در رأس امور است، و انسان می فهمد كه با این كتاب میتواند بالا بیاید. پرهیز برخی انسانها از تمسك به ریسمان الهی و نتایج تلخ آنبرخی اصلاً این طناب را نگرفتند، نبذوه وراء ظهورهم(2). در عصر موسای كلیم، طناب، تورات بود، در عصر عیسای مسیح، طناب، انجیل بود، در عصر اسلام، طناب، قرآن كریم است كه انبیاء هر كدام این طنابها را به مردم معرفی كردهاند. آنها نبذو وراء ظهورهم، در عصر ما هم متأسفانه برخی نبذوه وراء ظهور وراءهم. اینها اصلاً با این طناب كاری ندارند؛ لذا در چاهند. امروز در چاهند، فردا ظاهر می شود كه ویل للمطففین(3). ویل للمكذبین(4)، ویل لكذا و كذا. فردا كه چاه نمی سازند؛ فردا چاه افتاده را ظاهر می كنند. قیامت، ظرف ظهور این كیفرهای تلخ است، نه ظرف حدوث آن! هم اكنون یك عده در عذابند، الذین یاكلون اموال الیتامی ظلماً انما یاكلون فی بطونهم نارا ]البته[ و سیصلون سعیراً.(5)الان عده ای در ویل و چاهند؛ منتها همین كه بدن سرد شد، می فهمند در ته چاهند. خیال می كنند در دژ مستحكمند، خیال می كنند در قصرند، خیال می كنند در كاخند؛ اینها در ویلند، اینها در چاهند، آن روز ظهور پیدا می كنند.معنای قرآن به سر كردن این است كه آن در رأس امور است، و انسان می فهمد كه با این كتاب میتواند بالا بیاید.ستیز با خدای سبحان و تفسیر به رأی قرآن كریماگر عده ای نبذوا (كتاب الله) وراء ظهورهم دامنگیرشان شد، اصلاً اهل تمسك به قرآن كریم نیستند. عده ای این طناب را گرفتند، منتها كشان كشان می خواهند از دست صاحب طناب این را بیرون بیاورند؛ دیدید گاهی طناب را می كشند كه از دست صاحبش به در بیاورند و خود مالك بشوند. اینها كسانیاند كه یا گرفتار اختلاف قرائت اند، یا گرفتار تفسیر به رأی اند، یا اختلاف و خود كامگی را به حساب دین آوردند و مانند آن. در مورد اینها ذات اقدس اله تعبیری كه دارد این است؛ فرمود: فاذنوا بحرب من الله(6). شما این طناب را گرفتید كه بالا بیائید، یا طناب را گرفتید كه بكشید از دست صاحبش به در بیاورید؟! فاذنوا بحرب من الله همین است، الذین یحاربون الله و رسوله(7) همین است، و من یتعد حدودالله(8) همین است، و من یشاقق الله و الرسول(9) همین است، الذین یخالفون(10) همین است، اینها كه اهل نفاق و تفرقهاند همینند؛ اینها این طناب را گرفتند و كشیدند كه از دست صاحبش به در آورند و به میل خود معنا كنند. اینها كسانیاند كه نمی دانند صاحبش كسی است كه مقهور نخواهد شد. ضرورت یادآوری نعمت های الهی و فراگیری آموزه های اخلاقی
من نمی دانم این دعای نورانی «جوشن صغیر» را طلاب مطالعه می كنند یا نه! غالب مردم از تلاوت جوشن صغیر محرومند؛ ولی طلبه حتماً باید یا درس بخواند، یا مطالعه كند؛ اگر هم موفق شد، بخواند. در این دعای نورانی جوشن صغیر جمله جمله، كلمه كلمه، مطلب به مطلب بنده در پیشگاه ذات اقدس اله كرنش می كند، خضوع می كند، اعتراف می كند؛ عرض می كند: خدایا! فلان نعمت را دیگران نداشتند، تو به من دادی؛ من اعتراف می كنم و توفیقی دارم و به من محبت بكن؛ فاجعلنی لالائك من الذاكرین و لنعمائك من الشاكرین. این ترجیع بند این دعای نورانی جوشن صغیر است.در سوره مباركه الرحمن از طرف ذات اقدس اله نعمتها شمرده می شود، ترجیع بندش این است: فبای آلاء ربكما تكذبان(11). در جوشن صغیر اعتراف از بنده است؛ خدایا! آن نعمت را به من دادی، و اجعلنا لنعمائك من الشاكرین و لالائك من الذاكرین(12). اینها آدم را حفظ می كند؛ جوشن است، زره است، حفظ می كند. هم از نظر معرفتی حفظ می كند، هم از نظر اخلاقی حفظ می كند. طلاب موظفند این راهی را كه به ما نشان دادهاند طی كنند.خدایا! فلان نعمت را دیگران نداشتند، تو به من دادی؛ من اعتراف می كنم و توفیقی دارم و به من محبت بكن.لزوم عنایت به «اخلاق»شما می بینید بزرگان، وقتی تدریس علوم حوزوی را به عهده گرفتند، راه درس خواندن را نشان دادند، گفتند: اول (اخلاق)، بعد منطق، بعد طبیعیات و ریاضیات و الهیات. تا اخلاق، درسی نشود، انسان نداند كه برای چه حوزه آمده، برای چه می خواهد عالم بشود، و علم یعنی چه، رسالت عالمان دین چیست؛ او به جای اینكه وارث انبیاء بشود، میراث خوار دیگری در می آید. گفتند: شما طلبه اید، عالمید، وارث انبیاءاید، وارث حسین بن علی هستید، وارث ائمه اطهارید، وارث امام صادق اید. این كجا؛ میراث خوار غرب بودن كجا، میراث خوار شرق بودن كجا!! اول اخلاق، بعد منطق، بعد علوم دیگر؛ تا آدم بفهمد چه كاره است.آن اخلاق گاهی به صورت تدریس همین جوشن صغیر در می آید، یا به صورت تدریس مكارم الاخلاق درمی آید؛ فرق نمی كند. در انتخاب متون درسی انسان را باید مثل قرآن بپرورانند. قرآن یك طنابی است كه فقط به دست خداست؛ جامعه قرآنی هم فقط موحدانه متعلق به خدا بشود. به او وابسته است و دیگر هیچ! ضرورت اتكای مفسر قرآن به خدای سبحان به عنوان خلیفه اومگر قرآن به خود متكی است؟! مگر قرآن به علماء متكی است؟! این كتابی نیست كه پایش به زمین وصل باشد. مگر كسی آن را نوشته، كسی آن را تفسیر می كند؟! كسانی قرآن را تفسیر می كنند كه خلیفه متكلماند. این نظیر جواهر نیست، این نظیر شرایع نیست، این نظیر شرح لمعه نیست كه ماتن یكی، شارح یكی؛ ماتن چنان حرف را زده، شارح می گوید: اقول. چه شرح مزجی، چه شرح فصلی؛ شارح در قبال ماتن است. این صاحب جواهر است كه شرایع را شرح كرده؛ می گوید: محقق چنین گفته است، قال و من اقول. چه شرح های مزجی، نظیر شرح تجرید؛ چه شرح های فصلی، نظیر جواهر و شرح لمعه؛ شارح در قبال ماتن است. او یك نظر، این هم یك نظر؛ گاهی تضارب آراء هم وجود دارد.اما تفسیر اینچنین نیست؛ مفسر حق ندارد بگوید: قال الله و اقول. خدا چنین گفت و من اینچنین میگویم! كسی مفسر قرآن است كه (خلیفه الله) باشد. تنها خلیفه خداست كه می تواند بگوید: مستخلف عنه من چنین گفته است، من پیام مستخلف عنه را به شما ابلاغ می كنم. اینكه میگویند: قرآن بدون حدیث، قابل فهم نیست، همین است. برای اینكه این، خلیفه آن گوینده است؛ خلیفه گوینده، خلیفه كاتب، خلیفه متكلم، خلیفه مصنف و مؤلف می تواند حرف مصنف و مؤلف و متكلم را تبیین كند. حضرت آیت الله جوادی آملیتنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – حسین عسگری1- اسراء / 88 2- آل عمران / 187 3- مطففین 1 4- مطففین/ 10 5- نساء /106- بقره/ 279 7- مائده/ 33 8- بقره /229 9- انفال/ 13 10- نور /63 11- الرحمن/13 12- البلد الامین/327- دعاء الجوشن المروی عن الصادق علیهالسلام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]