تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):کمترین کفر این است که انسان از برادرش سخنی بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829688053




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آقای بهجت و طلبه صفر کیلومتر (قسمت دوم)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آقای بهجت و طلبه صفر کیلومتر
نماز شب
اگه قسمت اول را نخواندی اینجا کلیک کنفردا صبح با پرس و جو از بچه ها فهميدم كه اسم اين پسره قدرته ، قدرت اله امير خاني ! " قدرت خدا رو بنازم چه موجوداتي خلق كرده ! " خلاصه اين اولين برخورد من با قدرت الله بود . برخوردي كه باعث شد اصلا ازش خوشم نياد ! اما چند ماه كه از اين جريان گذشت ، كم كم باهاش اشنا شدم . يعني او خودش را به زور  با من اشنا كرد! بعد از ان جريان هر وقت مرا مي ديد اول سلام مي داد و بعد با خنده بي مزه اي كله اش را بالا و پايين مي كرد و مي گفت :" اقا سيد ما چاكرتيم !" همش فكر مي كردم با خنده هايش دارد مسخره ام مي كند. دوست داشتم جواب سلامش را ندهم ، اما نمي شد. بالاخره با ما رفيق شد....هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح براي نماز شب بيدار مي شد. معمولا نماز شبش رو در مسجد مدرسه مي خواند . يك اوركت معمولي و خاكي تنش مي كرد و كلاهش رو هم مي گذاشت تا مثلا شناسايي نشه ! اما جالب اين بود كه همه مي شناختنش !!!!بعدها فهميدم كه نه بابا، اين پسره مدلش همينطوري هست ، يعني با همه همين جوريه ، زود گرم مي گيره و رفيق مي شه . به قول معروف زود خودموني مي شه . كم كم بيشتر با هم اشنا شديم. 18سال بيشتر نداشت . پشت لبش تازه سبز شده بود ، اما از حق نگذريم خيلي بچه پركاري بود . پركار و معنوي و درس خوان . پارسال شاگرد اول مدرسه شده بود و امسال طلبه سال دوم مدرسه حقاني بود .هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح براي نماز شب بيدار مي شد. معمولا نماز شبش رو در مسجد مدرسه مي خواند . يك اوركت معمولي و خاكي تنش مي كرد و كلاهش رو هم مي گذاشت تا مثلا شناسايي نشه ! اما جالب اين بود كه همه مي شناختنش !!!!هر كس به شوخي چيزي بهش مي گفت . داوود مي گفت :" نمي دونم چرا وقتي با اين قيافه مي بينمت ياد كارتون رابين هود مي افتم ، وقتي كه تو مسابقه تيراندازي خودشو شكل مرغ درست كرده بود!!!!"منم به شوخي بهش مي گفتم :" قدرت جان مي دوني با اين استتاري كه شبا مي كني شكل چي مي شي؟"ـنه شكل چي مي شم ؟ـ شكل كبكي كه سرش رو كرده زير برف و فكر مي كنه بقيه نمي شنا سنش ! بابا ، تو همين طوري هيكلت تابلو هست ، با اين كلاه و بساطتت ديگه مي شي تابلوي نئون !!!مي خنديد و مي گفت : جون من راست مي گي ؟ اگه راست مي گي بگو دروغ مي گم !!!!هميشه چند تا از اين جمله هاي بي سرو ته آماده داشت و اين موقع ها نصيب آدم مي كرد و سر بحث رو كج مي كرد . اما از حق نگذريم كه عجب نمازشب هايي با حالي مي خواند... وقتي به سجده مي رفت ادم اوج زيبايي ارتباط يك بنده مطيع رو پيش مولاي كريمش به چشم مي ديد .... قدرت بعد از اينكه نماز شبش را مي خواند نزديك يك ساعت مانده به اذان صبح ، نوار مولاي يا مولاي ـ مناجات جضرت امير (ع) ـ را مي گذاشت پشت بلند گوي مسجد . صداي ملايم اين نوار اكثر شبها فضاي داخل مدرسه را ملكوتي مي كرد و علاوه بر آن بچه هايي رو كه براي نماز شب خواب مانده بودند بيدار مي كرد ...بعد از انكه نوار مناجات اميرالمؤمنين رو پشت بلندگو مي گذاشت از مدرسه خارج مي شد و مي رفت نانوايي. با نانوايي كنار حرم قرارداد داشت ، اولين نفر نزديك صد عدد نان مي خريد براي فروشگاه مدرسه ... بر مي گشت به مسجد ، دم دماي اذان صبح شده بود . نماز جماعت را برپا مي كرد . بعد از نماز جماعت هم مسئول برگزاري زيارت عاشورا بود . اگر كسي را پيدا مي كرد كه زيارت عاشورا بخواند كه هيچ و گرنه خودش مي خواند ... هر مراسمي كه توي مدرسه انجام مي شد سر و كله ي اميرخاني پيدا بود . به قول يكي از بچه ها كنترات كار مي كرد ! شب و نصفه شب و زمستون و تابستونم حاليش نبود!!!بعد از زيارت عاشورا ، مسئول برگزاري صبحگاه مدرسه هم بود. چند نفر از طلبه ها كه علاقه به ورزش صبحگاهي داشتند دور هم جمع مي شدند و دور حياط مدرسه مي دويدند و نرمش مي كردند . البته نه مثل نرمشهاي معمولي. شرايطي داشتند . في المثل : اميرخاني به عنوان سرگروه هر روز با لباس سراپا بسيجي ، با پوتين و پاچه هاي گرد كرده جلوي صف صبحگاه حا ضر مي شد و با ذكر يا علي ورزش را شروع مي كردند . او ذكر مي گفت و بقيه هم در حال دويدن جواب مي دادند .ـ امام اول .... ـ عليـ فاتح خيبر ... ـ علي ـ همسر زهرا...  ـ عليـ شير دلاور ... ـ عليـ بدست ابن ملجم ... ـ عليـ شهيد دين شد ...  ـ عليو الي اخر . ذكرهاي بسيار زيبايي را با اهنگ خاصي ترتيب داده بودند و پشت سر هم مي گفتند . اين ذكرها حال و هواي خاصي به مدرسه مي داد . مثل مارش عمليات بود.آخر تمامي اين صبحگاه ها هم معمولا با شوخي و شيطنت همراه بود ... بعضي وقت ها صدا مي زد :" براي سلامتي روح ستارخان و باقرخان صلوات !!! "بعضي روزها (معولا روزهاي سرد) كه كسي حال دويدن نداشت ... قدرت اله بود و  حوض خالي ! هرچند او انقدر سمج بود كه اين مواقع هم به تنهايي دور حياط مي چرخيد و صبحگاه را برگزار مي كرد.خودش مي گفت و خودش هم جواب مي داد ...... بعد از مراسم صبحگاه بايد لباسش را عوض مي كرد و مي رفت تا فروشگاه را باز كند . اخه مسئول فروشگاه هم اون بود ...الان وقتي به كارهايش فكر مي كنم تعجب مي كنم كه چطور اين همه كار را انجام مي داد ، بدون اينكه خسته شود ! اين هم از قدرت خدا بود !... هر مراسمي كه توي مدرسه انجام مي شد سر و كله ي اميرخاني پيدا بود . به قول يكي از بچه ها كنترات كار مي كرد ! شب و نصفه شب و زمستون و تابستونم حاليش نبود!!!ادامه دارد ...تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیهمنبع :آخرسر اعلام می گردد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن