واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: در يک ماشين کولر دار نشسته ام، خنکاي هواي داخل ماشين با گرماي هواي بالاي 40 درجه بيرون قابل مقايسه نيست، پشت چراغ قرمز يک دقيقه اي چهار راه، شيشه پنجره را پايين کشيدم تا ببينم بيرون چقدر گرم است که ناگهان يک بسته آدامس وارد ماشين شد و صدايي شنيدم که مي گفت: خانم تو رو خدا يکي بخر! ماشين شاسي بلند ما خيلي بزرگتر از جثه نحيف پسر کوچکي بود که پشت چراغ قرمز آدامس مي فروخت : خانم بخر الان چراغ سبز مي شه راننده با بي اعتنايي کليد برقي شيشه بالابر را زد و گفت : چرا شيشه را پايين کشيدي؟ نمي بيني هوا چه گرمه ؟ دوباره ما را اسير اين بچه ها کردي! چند ثانيه اي مانده بود تا چراغ سبز شود ، من يک صورت آفتاب سوخته را مي ديدم که با لبهايي خشک مي گفت : خانم يکي بخر و با دست هاي کوچکش به شيشه ماشين مي زد، چراغ سبز شد و ما رفتيم. براساس اعلام سازمان جهاني کار 246 ميليون کودک در جهان مشغول به کار هستند. به گزارش مرکز آمار ايران نيز در سرشماري سال 1385 از مجموع 13 ميليون و 253 نفر کودک رده سني 10 تا 18 سال سه ميليون و 600 هزار کودک خارج از چرخه تحصيل قرار دارند که يک ميليون و 700 هزار نفر از آنها مستقيم درگيرکار بودند يعني 5/12(دوازده و نيم) درصد از کل جمعيت اين رده سني. حدود 80 درصد از کودکان کار بخاطر فقر اقتصادي خانواده هايشان مجبور به کار آن هم در خيابان ها هستند کارهايي مثل تنقلات فروشي، بادکنک فروشي، فال فروشي، گل فروشي، واکسي ، زباله گردي و ... اگر خوش شانس تر باشند به جاي کار در خيابان، محل کارشان مغازه ها ، کارگاه هاي شيشه گري، مزارع، دامداري ها ، بلوک سازي ها ، کوره پزخانه ها يا جاهايي مثل اينهاست. اين بچه ها اگر باز هم خوش شانس تر باشند در خانه خودشان قالي مي بافند يا همراه پدر و مادرشان در خانه مردم کار مي کنند مثلا قاليشويي، تميز کردن منزل، پذيرايي از مهمانان. روزهاي تابستان، روزهاي توجه به بچه هاست، انواع و اقسام برنامه هاي تفريحي ، کلاس هاي تقويت درسي ، بازي ، مسافرت ، ديدن حيوانات باغ وحش ، رفتن به استخر و شهر بازي و ... خواسته بچه هايي است که مي خواهند تابستان گرم را به خوبي بگذرانند. همه نهادها، ارگان ها، سازمان ها و پدر و مادرها هم براي تابستان بچه ها برنامه ريزي مي کنند اما شايد بي توجه به اينکه گروه زيادي از همين بچه ها در فصل تابستان اوقات فراغت خود را در کوچه و خيابان ، کارگاه هاي کوچک و بزرگ، مغازه هاي لوکس و معمولي، خانه من و شما کار مي کنند براي کمک به اقتصاد خانواده شان. همسايه روبرويي ما بنايي دارد هر روز صبح زود که از خانه بيرون مي آيم ياسر را مي بينم . او پسري 12 ساله است، خاک الک مي کند واستامبولي هاي سيمان را به طبقه بالا مي فرستد پدرش از کار افتاده است، مادرش کارگر يک واحد صنعتي است و برادر 17 ساله اش که ترک تحصيل کرده همکار اوست. ياسر از اينکه تابستان آمده خيلي خوشحال است چون مي تواند از صبح تا شب کار کند. او مي گفت : برادرم که ترک تحصيل کرد مادرم خيلي ناراحت شد او خيلي مواظب درس خواندن من است و فقط اجازه مي دهد در فصل مدرسه ، شيفت عصر کار کنم و صبح ها حتما به مدرسه بروم. من هم به حرفش گوش مي کنم . چون نميخواهم مادرم بيشتراز اين حرص بخورد، چون من نبايد سر کار ساختماني بيايم، مي گويند سن من کم است و مادرم همه اش دعا مي کند که سر ساختمان بلايي سرم نيايد چون دستمان جايي بند نيست. پسر جواني ازطبقه سوم به گفت وگوي من و ياسر زل زده است. او برادر ياسر است . ياسر دستي براي برادرش تکان مي دهد و مي گويد: چيزي نيست و به من مي گويد فکرکرد شما بازرس هستيد. صداي برادر بزرگ ياسر بلند مي شود که: بجنب بچه سيمان ها سفت شد! وقتي مادر ريحانه دستش را کشيد و به طرف حياط برد دلم برايش سوخت . او داشت به پلي استيشن بازي کردن سينا نگاه مي کرد. مادر ريحانه به خانه سينا آمده تا به مادرش در کار خانه کمک کند. ريحانه 13 ساله هم کمک دست اوست. ريحانه که امسال کلاس اول راهنمايي را پشت سر گذاشته خيلي آرام طوري که مادرش نشنود ، گفت : همه همکلاسي هايم براي تابستان برنامه دارند، کلاس ورزش، کلاس هنري ، مسافرت حتي به خارج از کشور، اما من برنامه هر سالم همين است که همراه مادرم سر کار بيايم . البته اين طورکار مادرم زودتر تمام مي شود و من هم در خانه حوصله ام سر نمي رود اما هيچ وقت به دوستانم نمي گويم تابستان را چکار کردم خجالت مي کشم! ريحانه با گفتن اين حرف سرش را پايين انداخت و به شستن پرده هاي اتاق خواب سينا ادامه داد کمي بعد از من پرسيد : راستي اون که پسرصاحبخانه باهاش بازي مي کرد اسمش چيه ؟ صحنه اي که در پارک روبروي خانه مان ديدم ديدني بود. دختري چهار ساله اي موهايش را خرگوشي بسته بود با گريه و زاري از مادرش مي خواست برايش بادکنک و فرفره بخرد اما مادر در حاليکه دخترک را بغل کرده بود به او مي گفت: ببين چقدر لباسش کثيف است اگر برايت فرفره بخرم مريض مي شوي ها ! و بعد به پسر فروشنده بادکنک و فرفره اشاره کرد. پسرک هم با قيافه حق به جانبي مي گفت: چه ربطي داره خانم ! لباسمون کثيفه فرفره مون که کثيف نيست! بالاخره جيغ و فرياد دخترک کارگر شد و پسرک توانست يک بادکنک و يک فرفره رنگي بفروشد. آرمان که داشت پول هايش را مي شمرد رفتم و کنارش نشستم . اول ترسيد ، سريع پول هايش را جمع کرد و گفت: چيه آبجي ؟ گفتم : چندمي فروشي ؟ گفت: فرفره ها دونه اي 200 تومان بادکنک ها دونه اي 500 تومان. گفتم : خيلي گرون مي فروشي . گفت : نه بابا کجاش گرونه ! ببينم تو که بچه همرات نيست چرا قيمت مي گيري ؟ خنده ام گرفت ازهوش تجاري اش وقتي به او گفتم در مورد تابستان کودکان کار مطلب جمع مي کنم ، گفت : براي ما زمستان و تابستان ندارد ما همه اش مشغول کاريم باز اوضاع بعضي از ما که مدرسه مي رويم بهتراست بعضي هايمان مدرسه را رها کرده ايم. اوقات بيکاري ما همان که شما با کلاس ها به آن مي گوييد اوقات فراغت موقعي است که غذا مي خوريم يا وقتي است که از زور خستگي کار خوابيده ايم. به او گفتم وقتي پيشت نشستم چرا ترسيدي ؟ اول منکر اين قضيه شد اما بعد گفت: يک بار نزديک بود دو سه تا از اين معتادها پولم را بزنند در پارک همه جور آدمي پيدا مي شود بايد دو دستي مزدت را بچسبي وگرنه کلاهت پس معرکه است. بايد موقعيت شناس هم باشي مثلا تا چند روز پيش که اينجا پراز بچه کنکوري بود من آب مي فروختم خيلي هم درآمد داشتم اما الان که آنها امتحانشان را داده اند خبري ازشان نيست اما نبايد نا اميد شد پارک هميشه پر از بچه است بچه هم بادکنک دوست دارد. اين بارهم خنده ام گرفت ازهوش تجاري آرمان 10 ساله، اما خنده اي تلخ براي او که دراوج نوجواني طعم گزنده تجربه را مي شناسد و رنگ کودکيش به تاريکي گراييده . براي او که مي گويد: فرفره هايم را بيشترخانم ها مي خرند ، خانم ها مهربان ترند ، اما مردها نه ! آنها چند بار به من گفته اند که پولم را براي چيزهاي ديگر خرج مي کنم مثلا براي اعتياد پدرم . اما پدر من معتاد نيست . فقط بخاطر بدهي در زندان است دلم مي خواهد آنهايي که اين حرف ها را مي زنند را بزنم اما مي دانم که اگر اين کار را بکنم خودم را گرفتار کرده ام . من هم وقتي اين حرف ها را مي شنوم بي هيچ کلامي کنار مي روم تا دردسرم نشود. مروري به آنچه که ياسر، ريحانه و آرمان به من گفتند مرا به اين نتيجه رساند که کودکان کار براي امرار معاش خود و خانواده شان پيش از پايان دوره رشد جسمي و ذهني وارد دنياي کار مي شوند و ورود به دنياي واقعي زندگي به رشد اجتماعي و شخصيتي آنها آسيب مي زند کار کودکان مانع از افزايش جدي مهارت ها ، آموزش و دانش آنها مي شود ، علاوه بر اينکه کودکاني که در خيابان ها و يا حتي مکان هاي اقتصادي مشغول به کارند در معرض آسيب هاي اجتماعي ، سوء استفاده هاي جنسي ، اعتياد ، خرده فروشي مواد مخدر و بزهکاري قرار مي گيرند فقط بخاطر اينکه آنها نان آوران کوچک خانواده شان هستند. نمي دانم که چقدراز فعاليت هاي شهرداري ها، بهزيستي، کميته امداد يا هر ارگان و دستگاهي که متولي رسيدگي به اين بچه هاست مربوط به تابستان آنهاست کاش مي شد حداقل درتابستان کودکان کار طعم خوش کودکي را بچشند. صداي ترمز ماشين شاسي بلندمان مرا به خود آورد. به محل کارم رسيديم. هنوز چشمم به اثر دست آن پسر کوچک آفتاب سوخته چهار راه است که روي شيشه پنجره ماشين نقش بسته. نگاهم را از آن اثر دست برمي دارم، به نوشته هايم در جلسه مطبوعاتي چشم مي دوزم و از خودم مي پرسم: تا چند لحظه ديگر که پشت ميز نشستي خبر جلسه مطبوعاتي غني سازي اوقات فراغت کودکان و نوجوانان را مي نويسي يا قصه دست هاي پينه بسته پسرک آدامس فروش را ؟ راننده با تعجب نگاهم مي کند و مي گويد : امان از اين گرماي هوا، همه به سرشان زده! 7340/599/608/1495/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 597]