واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طلبگی این راه باشکوه (1)
هر چه راه باشکوهتر و مقصد عالیتر باشد، آفات و خطرات آن نیز بیشتر است .فضیلت علم و آفتهای آن هر چه راه باشکوهتر و مقصد عالیتر باشد، آفات و خطرات آن نیز بیشتر است . در باب فضیلت علم و نیز آفتهای علم آموزی، احادیثبسیاری نقل شده است که از آن جمله است: علم، راس فضیلت است . علم، زمینه ساز اطاعتخداست . شر برخی دانشمندان از سپاه یزید بر ضعفای شیعه بیشتر است; چرا که آن نامردمان ارواح و اموال کربلاییان را میستاندند و اینان شک و شبهه در دل ضعفای شیعه میریزند . پس هم چنان که صعود و رفعت در انتظار طلبه است، سر راه او آفات بسیاری نیز وجود دارد . شاید بتوان گفت که اگر تزکیه، تهذیب و رهایی از آلودگیها نباشد، ضرر علم بیشتر میشود . ضرورت رهایی از آفات اهمیت این مرحله برای طلبه بسیار زیاد است . اگر کسی بخواهد در ظرفی آلوده و کثیف شیر بریزد، شیر فاسد میشود . طلبهای که به تدریج (نه یک شبه) خود را از این آفتها پاک نکند، امیدی به علم حقیقی نیز نباید داشته باشد; زیرا گناهان و آلودگیها عقل را که زینت علم است، زایل میکنند . چنان که رسول اکرم (ص) فرمود: «من قارف ذنبا فارقه عقل لایعود الیه ابدا» ; هر کس گناهی را مرتکب شود، عقلی از او جدا میشود که هرگز به او باز نخواهد گشت . ریشه تمامی این ضعفها، به هوای نفسانی باز میگردد و این هوای نفس جهت علم را منحرف میکند و در انگیزهها و عملها تاثیر میگذارد و تمامی سرمایهها را بر باد میدهد . نگاهی نزدیکتر به برخی از آفتها 1 . عجب و غرور «این من، شیطان است» . این سخن آن عارف راحل امام خمینی (ره) است . «من گویی» آن قدر زشت و خطرناک بوده است که پیامبر اکرم (ص) در محاورات صمیمیترین دوستان نیز آن را تحمل نمیکرد . متاسفانه گاهی دیده میشود که با خواندن چند کتاب چنان مغرور میگردیم که گویی به فتح هفت آسمان نایل شده و گره هر مشکلی را گشودهایم . بیهوده نیست که عجب، حماقت نامیده شده و راس نادانی محسوب میشود و معجب به درخت عقل و تیزبینی خود آفت زده و به حسود عقل خویش تبدیل شده است . راه نجات از این آفتبهترین راه گریز از این آفت، مقایسه دانستههای خویش با دانش بزرگان و بررسی عاقبتبد این احساس و مطالعه حال عالمان و فرهیختگان است . علم ما قطرهای از دانش عظیم امام علی (ع) هم نیست که فرمود: پیامبر (ص) هزار در از علم برایم گشود که از هر کدام، هزار در دیگر به رویم گشوده شد; یعنی یک میلیون باب از علم . نقل شده است که حضرت آیتالله شیخ جعفر کاشف الغطا، هر سحر در مقابل خدا گریه میکرد و به خود میگفت: تو جعیفر (جعفر کوچک) بودی، پس جعفر شدی، بعد شیخ جعفر گشتی، سپس شیخ عراق گشتی و حالا رئیس اسلام شدی! یعنی ابتدای خود را فراموش نکن . آیا تا به حال به چنین عقوبتی اندیشیدهایم که هر چیز ما در اختیار مالک هستی است و اگر او بخواهد، ابتداییترین مسائل را هم نخواهیم دانست و یا فراموش خواهیم کرد . پس دیگر غرور و عجب چه معنایی دارد؟ ادامه دارد . . . منبع: حوزه نت تنظیم برای تبیان:مجید نقدی حوزه علمیه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]