تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس وصيت ميت را در كار حج بر عهده بگيرد، نبايد در آن كوتاهى كند، زيرا عقوبت آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821147508




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گپی با کارگردان فيلم «دلخون»


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گپي با کارگردان فيلم «دلخون»
دلخون
گفت وگو با محمدرضا رحماني کارگردان فيلم «دلخون» رسالت هنرمند اين است که ... محمد رحماني ، متولد 1350 است. ادبيات خوانده اما به فيلمسازي گرايش پيدا کرده است. «دلخون» دومين فيلم بلند اوست که مورد توجه داوران جشنواره قرار گرفته است. -در فيلم «دلخون» خيلي از قسمت ها توسط تماشاگر پيش بيني مي شود. تماشاگر با شروع يک صحنه عکس العمل شخصيت هاي فيلم را پيش بيني مي کند. آيا تعمدي براي استفاده از کليشه هاي رايج داشتيد، خودتان مي خواستيد مخاطب پيش بيني کند؟من فکر مي کنم کمتر مواردي در فيلم وجود دارد که قابل پيش بيني شدن است. شما مثال بزنيد.-بله مثلاً زماني که وکيل مي رود سراغ خواهر مقتول تماشاگر طبق کليشه هاي رايج و تصويري که ما از وکيل پرتلاش در فيلم ها ديده ايم بلافاصله متوجه مي شود حرف هاي وکيل دل خواهر مقتول را نرم مي کند و باعث مي شود او قبول کند شوهر خواهرش را که قاتل خواهرش است در زندان ملاقات کند.به نظر من در اين پيش بيني قطعيت وجود ندارد. خيلي از داستان ها هستند که مخاطب ماجرايش را قضاوت مي کند. داستان هايي هم داريم که پيش بيني شان از سوي مخاطب کار سنگيني نيست. يعني داستانک هايي موازي داريم که با هم پيش مي روند و نيازي نداريم اصل غافلگيري را خيلي سنگين انجام دهيم و موضوع اصلي را منحرف کنيم. اين چيزي که شما مي فرماييد نتيجه گيري کل فيلم هاي تاريخ سينماي ايران است.با توجه به بازخوردهايي که از مسوولان، منتقدان يا مردم گرفته ام، فکر مي کنم مضمون و ايده اصلي فيلم تازه و بکر است و اين يکي از نقاط قوت است. انتخاب عوامل حرفه يي از بازيگر تا عوامل پشت صحنه هم در موفقيت فيلم تاثير بسزايي داشته است. به هر حال فيلم ايده نويي دارد و همين باعث مي شود مورد توجه قرار گيرد.-يعني به نظر شما کل فيلم هاي تاريخ سينماي ايران اينقدر قابل پيش بيني است؟من اصلاً نمي دانم شما چرا اين حرف را مي زنيد. هر کس من را مي بيند، مي گويد من فکر نمي کردم فيلم اين طور تمام شود.-من قابل پيش بيني بودن را درباره پايان فيلم به کار نمي برم که خودش بحث جداگانه يي در اين مصاحبه دارد. اين قابل پيش بيني بودن در سراسر فيلم شما جاري است. يعني وقتي صحنه يي آغاز مي شود بيننده تا پايان آن را پيش بيني مي کند. حتي عبارات و ديالوگ هاي شخصيت ها هم قابل پيش بيني و کليشه است. مثلاً صحنه يي که پدر مقتول دنبال وکيل مي رود همه مي دانند مي خواهد به او بگويد دست از سر ما بردار. يا زماني که در دادگاه پدر مقتول در جايگاه قرار مي گيرد، مي گويد؛ «اين فقط دختر من رو نکشته روح من رو کشته.» شما خودتان تا قبل از اين فيلم اين جمله را نشنيده بوديد؟يک قسمت به شخصيت پردازي فيلمنامه برمي گردد. اينکه اين آدم ها در اجتماع ما چه گفتاري دارند. چه نوع ديالوگي دارند. به هرحال پدر اين دختر در کار تجارت بود، خانواده يي داشت، زندگي شان متوسط به بالا بود. به خانواده اهميت مي داد. اين ديالوگي که در دادگاه به کار مي برد و شما مي گوييد کليشه يي است من مي دانم آدم هايي از اين قشر اين ديالوگ را به کار مي برند. من خودم به صورت طبيعي براي تحقيقات فيلم در دادگاه هايي شرکت کردم و ديدم ديالوگ هايشان در همين سطح است. من ديالوگ ها را همراه دوستم آقاي ايرانمهر نوشتم. به نظر من اين فيلم ديالوگ هاي خيلي خوبي دارد اما خودمان خيلي جاها سعي مي کرديم ديالوگ ها خيلي سخت نباشد. ما مي خواستيم ديالوگ ها رو نباشد، غيرمستقيم باشد و در عين حال مخاطب عام آن را بپذيرد. ما چون دو داستان موازي داشتيم مي خواستيم ديالوگ هايمان ثقيل نباشد که وقتي چند دقيقه به داستاني ديگر پرداخته مي شود بيننده سردرگم نشود.
دلخون
-يعني شما فکر مي کنيد ديالوگي که پدر مقتول در دادگاه مي گويد کليشه نيست؟خب اين ديالوگي است که به صورت عمومي در دادگاه ها زياد گفته مي شود. -خب همين که مي گوييد زياد تکرار شده يعني کليشه است. کليشه به چيزي گفته مي شود که از فرط تکرار به راحتي پيش بيني مي شود.مردم ما در دادگاه ها رفت و آمد آنچناني ندارند که به اين ديالوگ ها نزديک باشند. ما نياز داشتيم آن فضا را معرفي کنيم. مي خواستيم فضا احساساتي باشد و مبناي واقعي داشته باشد.-آيا فکر مي کنيد با گفتن اين ديالوگ فضاي احساساتي مورد بحث تان به وجود آمده؟اين ديالوگ به نظرم به کل داستان کمک مي کند. اين پدر دو تا دختر داشته، يکي را از دست داده و ديگري هم در آستانه مرگ است و براي زنده ماندن به پيوند قلب احتياج دارد. اين ديالوگ، ديالوگ بدي نيست. به کل داستان کمک مي کند. هر ديالوگي که نبايد خيلي پيچيده باشد. اين ديالوگ ساده است و کمک مي کند. ما خودمان مي خواستيم ديالوگ هايمان ساده و سرراست باشد وگرنه مي توانستيم ديالوگ هاي خيلي پيچيده بنويسيم.-منظور ما ساده يا پيچيده بودن ديالوگ ها نيست. منظور ما کليشه بودن است که معني اش را توضيح دادم. مثلاً وقتي وکيل سراغ عماد که قاتل است مي رود و مي پرسد چرا زنت رو کشتي بلافاصله در جواب يک جمله کليشه يي مي شنود؛ «شما تا حالا عاشق شدين؟»، کليشه به معناي اينکه بارها تکرار شده و قابل پيش بيني است.بعداً در طول فيلم روشن مي شود چرا عماد به عشق اشاره مي کند. اين ديالوگ در طول فيلم کارکرد دارد. بحث عشق پيش مي آيد. بحث قلب پيش مي آيد، بحث اينکه عشق در قلب وجود دارد. بحث سوءظن و ترديد به وجود مي آيد. به هرحال خودمان خواستيم ديالوگ ها به اين سبک و سياق باشد که کارکرد داشته باشد وگرنه از اول که مي خواستيم چينش ديالوگ ها را شروع کنيم، مي توانستيم آنقدر ديالوگ هاي سخت بنويسيم که اصلاً بيننده هم متوجه نشود شخصيت ها چه مي گويند. اما خب من خودم معتقدم ساده نوشتن خيلي سخت تر از پيچيده نويسي است. -من بارها منظورم را از کليشه توضيح دادم. سوال من درباره ساده بودن يا پيچيده بودن ديالوگ ها نيست.به نظر من فيلم اصلاً قابل پيش بيني نيست. احتمالاً شما با ذهنيت به سينما رفته ايد. مثلاً شما پايان فيلم را متوجه شديد؟ من بعيد مي دانم. -اينکه نماي پاياني فيلم همان نماي اول فيلم از صورت پدر مقتوله است را مي گوييد. بعداً به پايان فيلم خواهيم پرداخت ولي شما مي گوييد ديالوگ پدر در دادگاه به فيلم کمک کرده اما من چنين اعتقادي ندارم. من فکر مي کنم صحنه هاي زائد در فيلم شما فراوان است مثلاً ما چند بار مواجهه وکيل را با قاضي مي بينيم. يک ديالوگ يک بار در راهروي دادسرا، يک بار روي پله دوم و يک بار روي پله چهارم که اين دو نفر همديگر را در دفعات مختلف مي بينند تکرار مي شود. قاضي به وکيل مي گويد؛ «به نتيجه رسيدي بايد خانواده اش رو راضي کني ها.» وکيل در جواب مي گويد؛ «چشم حاج آقا دارم سعي مي کنم.» هربار که در طول فيلم اين دو شخصيت با هم مواجه شدند همين دو جمله بين شان ردوبدل شد. دليل اين همه تکرار چيست؟خب ما مي خواستيم روي تلاش و پيگيري وکيل تاکيد کنيم. اگر شما بوديد چه مي گذاشتيد؟ ما ديالوگ هاي اصلي تري در سکانس ها داشتيم اما اين ديالوگ براي ما يک نوع نقطه سرخط است. در تدوين هم يک بار حذف کرديم اما بعد احساس کردم اگر باشد بهتر است. مثل نقطه يي است که سکانس ما را تمام مي کند. در آن سکانس ها صحبت اصلي يک چيزهاي ديگر است. يک بخشي از سکانس وکيل و قاضي به مسائل فقهي برمي گردد که اساسي ترين بحث داستان است که به آن اشاره مي شود يا در جاي ديگر از مقامات بالا تماس مي گيرند و پيگيري مي کنند. به نظر من کارکرد ديالوگ دو بعد اساسي دارد؛ اول شخصيت پردازي است که آدم ها با بيان ديالوگ جايگاه خودشان را معرفي مي کنند و در اين فيلم برعکس اينکه شما دوست داريد پيچيده صحبت نمي کنند و ساده صحبت مي کنند. يک کارکرد ديگر ديالوگ هم اين است که حاوي اطلاعات باشد و به مضمون فيلم کمک کند. ما همه تلاش مان را کرديم که اين دو مقوله را کنار هم داشته باشيم.-ديالوگ ديگري هم بين وکيل و قاضي وجود دارد که مخاطب را به خنده مي اندازد. قاضي به وکيل مي گويد من به رئيس محترم قوه قضائيه نامه نوشتم. کدام قاضي موقع حرف زدن عادي واژه محترم را به کار مي برد. چرا نمي گويد به رئيس قوه قضائيه نامه نوشتم؟
دلخون
من براي اين موضوع دليل دارم. وقتي فيلمنامه را تمام کرديم و مشغول پيش توليد بوديم قوه قضائيه فيلمنامه را براي تاييد خواست. آنجا چهار مورد ايراد گرفتند که ما بايد آن را اعمال مي کرديم تا بتوانيم از شخصيت قاضي، آرم و فضاي دادسرا استفاده کنيم. يکي از اين ايرادها اين بود که واژه محترم را به اين جمله اضافه کنيم. مثل اينکه در ساختار اداري خودشان رايج است.-آيا شما تلاش کرديد بين فيلم شما و قصه هايي که در مجلات خانوادگي نوشته مي شود تفاوت وجود داشته باشد يا مي خواستيد همان قصه هاي تکراري که درباره قتل و خيانت و... بارها شنيده شده و نوشته شده را به تصوير بکشيد؟من منظور شما را از کليشه نمي توانم بگيرم چون همه فيلم من را به عنوان فيلم خاص محسوب مي کنند و خودم هم تلاش کرده ام عامه مردم آن را ببينند. يعني يک ترفندهايي به کار برده ام که بيننده عام هم دوست داشته باشد فيلم را ببيند.-يعني الان فکر مي کنيد«دلخون» جزء آثار خاص سينما محسوب مي شود؟ديگران که فيلم را ديده اند مدام روي خاص بودن فيلم تاکيد مي کنند هرچند خودم دوست دارم در عين حال که کار شاخص باشد به نوعي عامه مردم را هم جذب کند.-چه کساني از اين فيلم به عنوان فيلم خاص نام برده اند؟منتقدان، منتقدان سينما؛آنهايي که سينما را به عنوان معنا مي شناسند.-يعني آنهايي که سينماي معنا گرا را مي شناسند؟نه. منظورم اين است که مفهوم و معناي سينما را مي شناسند.-مي شود نام چند نفرشان را بگوييد؟نه نمي توانم.-ما در بخشي از فيلم شما قصه يک چشم پزشک را مي بينيم که با زن وکيل اش وارد بحث مي شود اما چشم پزشک فيلم شما با زن تحصيلکرده اش همان طور وارد بحث مي شود که يک نجار با زنش دعوا مي کند. او هم از غذا درست نکردن زنش شکايت مي کند. ديالوگ ربطي به شخصيت ندارد و انگار کلي نوشته شده است.به نظر من ديالوگ ها کاملاً با شخصيت ها مطابقند. به نظر من نجار هيچ وقت با زنش به اين شکل حرف نمي زند. او به شيوه ديگري حرف مي زند.-مثلاً يک نجار هنگام دعوا با زنش چه مي گويد؟بايد در موقعيت خلق آن قرار بگيرم و بعد ديالوگ ديگري بگذارم. ما موقع نوشتن ديالوگ ها کاملاً طبقه اجتماعي افراد را در نظر مي گرفتيم. مي دانستيم اين افراد از طبقه متوسط به بالاي جامعه هستند. مثلاً در فيلمنامه اوليه شخصيت ها چيز ديگري بودند. در بازنويسي ها به اين افراد رسيديم و حتي با انتخاب بازيگر بعضي ديالوگ ها را تغيير داديم. در فيلمنامه اوليه يک شخصيت مذهبي يا شبه مذهبي داشتيم که اعتقاد داشت زنش نبايد دنبال چنين پرونده يي برود اما ديديم شايد بيننده همذات پنداري نکند، پس تغييراتي اعمال کرديم و شخصيت را به سمت روشنفکري يا شبه روشنفکري کشانديم. به همين دليل ديالوگ ها را کاملاً تغيير داديم. به نظر من ديالوگ ها يکي از نقاط قوت فيلم من است. من اصلاً متوجه منظور شما از کليشه يي بودن نمي شوم. ديالوگ هاي من در جامعه جاري است.-من فکر مي کنم ما در اين مورد به نتيجه نرسيم پس سراغ سوال بعد مي روم. ما در فيلم شما با يک قصه بکر روبه رو مي شويم؛ اينکه يک قاتل براي به دست آوردن آرامش مي خواهد اعضاي بدنش را هديه کند. اما چرا در کنار اين سوژه دسته اول سراغ مطرح کردن قصه قتل و ربط آن با خيانت مي رويد. لزومي نداشت در اين فيلم مشخص شود قاتل براي چه مرتکب قتل شده. چرا قصه خيانت و قتل را کنار قصه اصلي مطرح کرديد؟من غير از اينکه مي خواستم حرف اصلي و قصه اصلي را بگويم نياز داشتم در کنارش داستانک هايي هم باشد که به ايده اصلي کمک کند. در تحقيقات به آسيب هاي اجتماعي برخورد کردم. به جواناني که دچار مشکل خانوادگي مي شوند و بيشترين آسيب ها را به خودشان، خانواده و جامعه مي زنند. به خاطر همين گفتم اين آسيب هاي اجتماعي هم بيان شود که فيلم حالت پيشگيرانه هم براي اين برخوردها داشته باشد. معضلات خانوادگي مهم ترين بحث جامعه ماست. وقتي جامعه ما پر از فجايعي مي شود که بحث طلاق، جنايت و ترديد و سوءظن در آن وجود دارد، رسالت هنرمند اين است که از اين موارد صحبت کند. در واقع مي توان دلايل زيادي براي وقوع قتل در نظر گرفت. يکي از اين دلايل سوءظن است. اين موضوع نياز به پيشگيري دارد. يک جوان وقتي فيلم را مي بيند، متوجه مي شود که ظن و شک تا حدي مي تواند آدم را پيش ببرد که چنين برخورد خشني از او سر بزند. هدفم اين بود که اين فيلم کارکرد پيشگيرانه هم داشته باشد و در واقع پيشگيري از جرم محسوب شود.-فکر مي کنيد موفق بوديد؟تا حدودي چون وقتي فيلم در جشنواره فجر پخش شد، دو جوان آمدند با من صحبت کردند و گفتند اين وقايع نزديک به زندگي شان بوده و حتي به خشونت هم رسيده بود. -چه وقايعي؟ يعني اختلاف زناشويي، آنها مي گفتند وقتي فيلم را ديده اند، متوجه شده اند به راحتي مي توانند از هم جدا شوند قبل از اينکه شک يا سوءظن باعث خشونت شود.-به قول خودتان مي خواستيد بحث سوءظن و شک را هم مطرح کنيد اما چرا در صحنه هايي که قتل اتفاق مي افتد که ما به صورت فلاش بک مي بينيم، هيچ اثري از تلفن مشکوک يا نشانه يي که باعث ظن قاتل شده، وجود ندارد؟بحث فيلم من ثابت شدن يا نشدن ظن و گمان نيست. اين قضيه در جامعه ما صورت گرفته و اثبات و به تصوير کشيدنش چيزي را حل نمي کند. من به جاي اينکه آن را پيش ببرم، داستان اصلي را پيش بردم؛ قاتلي که مي خواهد اعضاي بدنش را اهدا کند.محمد رحماني ، متولد 1350 است. ادبيات خوانده اما به فيلمسازي گرايش پيدا کرده است. «دلخون» دومين فيلم بلند اوست که مورد توجه داوران جشنواره قرار گرفته است. - پس يک بار ديگر به حرف اول من رسيديم. فرقي نمي کرد قتل براي چه اتفاق افتاده و اصلاً مطرح شدن ظن و گمان يا خيانت بيهوده بود.خب وقتي قتلي صورت مي گيرد اولين سوال اين است که انگيزه چه بوده؟ چرا؟ هدف فيلم من هم بحث بعد از قتل و پيشنهاد اصلي خود قاتل است. اتفاقاً اين صحنه يي که شما مثال مي زنيد اصلاً در فيلمنامه نبود. ما به صورت في البداهه آن را گرفتيم. ما يک لوکيشن اجاره کرده بوديم براي بازسازي قتل توسط قاتل. ديدم وقت داريم و آن صحنه فلاش بک را هم گرفتيم که شايد کمک کند. در تدوين حس کردم اگر بگذاريم ممکن است کمک کند. بعد که اين صحنه را گذاشتيم، ديديم خيلي کمک کرد. اين صحنه باعث شد عذاب وجدان قاتل به تصوير کشيده شود.-شما در صحنه بازسازي يا فلاش بک خانه و زندگي قاتل را نشان مي دهيد و بيننده متوجه مي شود زندگي عماد يک زندگي متوسط به بالاست. شايد تفاوت زندگي او با خانم وکيل خيلي جزيي باشد اما تصويري پايين شهري و لات از او در زندان به تصوير کشيده ايد با موهاي کوتاه. که اين تصوير حتي در فلاش بک يعني قبل از قتل هم تغيير نمي کند. انگار عماد از قبل از قتل موهايش را کوتاه و خودش را براي زندان رفتن آماده کرده است. چرا در صحنه فلاش بک برايش مو نگذاشتيد؟ما اين کار را کرديم. اول برايش کلاه گيس گذاشتيم اما قيافه اش خيلي تغيير کرد. به قول خانم نويدي که گريمور بسيار مطرحي هستند شبيه نازي ها درآمد. روي صورتش خيلي کار کرديم اما متاسفانه به شخصيت نزديک نشد. نشستيم صحبت کرديم. ديديم اگر مو نداشته باشد شايد بهتر باشد. اصلاً مرامش اين طوري باشد. از بچگي اين طوري بزرگ شده. ما چنين آدم هايي داريم. قبل از اينکه وارد زندان شويم فکر مي کرديم همه زنداني ها را کچل مي کنند. سازمان زندان ها قبل از روز فيلمبرداري اجازه بازديد از زندان نداد و براي فيلمبرداري ها يک تايم محدود مشخص کرد. ما وقتي گريم کرديم و وارد زندان شديم، متوجه شديم هيچ کدام از زنداني ها کچل نيستند.-يک موضوع ديگر هم در فيلم شما براي مخاطب عجيب است؛ اينکه چرا يک زن حامله (خانم وکيل) چهار پنج طبقه از پله ها بالا مي رود در صورتي که ما آسانسور را در نمايي که تصوير شده مي بينيم، فقط براي اينکه به صحنه يي از فيلم سرگيجه هيچکاک نزديک شويد؟شايد زيبايي پله ها باعث شد اين ميزانسن داده شود ضمن اينکه روز فيلمبرداري چون روز تعطيل بود، آسانسور آن مجتمع خاموش بود.-فکر مي کنيد خاموش بودن آسانسور دليل قانع کننده يي است؟يک دليلش را هم بگذاريد به حساب يک نوع اداي دين به فيلم هيچکاک. به خاطر زيبايي شناسي صحنه اين استفاده را کردم. از نظر شخصيت پردازي هم چنين آدمي اصلاً وقت سوار آسانسور شدن ندارد. مي خواستم حالت عصبي يک آدم نگران را تصوير کنم.-در صحنه ديگر عماد (قاتل) با قاضي صحبت مي کند و متوجه مي شود اعضاي بدن در صورتي اهدا مي شود که اهداکننده دچار مرگ مغزي شود. همان جا سرش را محکم به ديوار مي کوبد. اين صحنه موقعيت اين را دارد که تماشاگر را دچار غافلگيري و بهت کند اما اصلاً تاثيري را که بايد بگذارد، ندارد و مخاطب با تعجب و واژه خب که چي، با اين صحنه برخورد مي کند. چيزي که به تصوير کشيده شده، دقيقاً با نظرات شما به عنوان کارگردان منطبق است؟در آنجا پايه اصلي سکانس بر مبناي ديالوگ هايي است که رد و بدل مي شود. عماد اصلاً به حرف هاي قاضي گوش نمي دهد. مدام در اين فکر است که از اعدام فرار و قلبش را اهدا کند. مهم اين بود که صحبت ها انجام شود و بعد عماد اين حرکت را انجام دهد. اين شخصيت غيرمعمول است و بعد از تمام شدن حرف هاي قاضي مي بيند راهي جز مرگ مغزي ندارد. پس در لحظه تصميم مي گيرد سرش را به ديوار بکوبد. اگر فکر مي کنيد پلان آخر قابل پيش بيني است، به دليل ريتم تند سکانس است. به هر حال من فکر مي کنم آنچه مي خواستم در اين صحنه آمده است.-در سينماي ايران چند سالي است فيلم هايي که پايان خوشي ندارند، مورد توجه منتقدان قرار مي گيرند. فيلم شما هم پايان خوشي ندارد اما فکر نمي کنيد وقتي شخصيت اول فيلم شما به هيچ کدام از خواسته هايش نمي رسد؛ نه قلبش را قبول مي کنند و نه از اعدامش مي گذرند، فيلم تان پاياني عبث و پوچ پيدا مي کند؟عماد در درجه اول به خودش فکر مي کند. دنبال راه گريزي مي گردد که از خشونت طناب دار فرار کند. عماد از اعدام مي ترسد. ما نياز داشتيم که پايان بندي فيلم به اين شکل باشد. اساس اين فيلم طرح سوال است و ما نمي توانستيم نتيجه گيري کنيم به دليل اينکه در بحث فقهي و قانون ما اين موضوع پيش بيني نشده. ما فقط سوالي مطرح کرديم که مسوولان در آينده برايش راهکاري در نظر بگيرند. من به پايان هاي ديگر هم فکر کردم اما از بحث دور مي شديم و ديدم اين پايان بندي بهترين پايان بندي است هم براي طرح سوال مان و هم براي تحت تاثير قرار دادن بيننده.-با همه اين اوصاف فکر مي کنيد دلايلي که اين فيلم مورد توجه داوران جشنواره فجر قرار گرفت و جايزه بهترين فيلم اول و دوم را دريافت کرد چه بود؟با توجه به بازخوردهايي که از مسوولان، منتقدان يا مردم گرفته ام، فکر مي کنم مضمون و ايده اصلي فيلم تازه و بکر است و اين يکي از نقاط قوت است. انتخاب عوامل حرفه يي از بازيگر تا عوامل پشت صحنه هم در موفقيت فيلم تاثير بسزايي داشته است. به هر حال فيلم ايده نويي دارد و همين باعث مي شود مورد توجه قرار گيرد.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن