تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن چون خشمگين شود، خشمش او را از حق بيرون نبرد و چون خشنود شود، خشنوديش او را به ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819731632




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سیماشناسی سیدالشهداء علیه‏السلام در آینه زیارت ناحیه مقدسه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیماشناسی سیدالشهداء علیه‏السلام در آینه زیارت ناحیه مقدسه
سیماشناسی سیدالشهداء علیه‏السلام در آینه زیارت ناحیه مقدسه نويسنده:علی اقلیدی نژادمنبع:مجله معرفت آغاز سخن :آن‏گاه كه خالق، در «دشت آفرینش» گِلِ آدم را با دست‏های تكوین سرشت و ندا داد: «انی جاعل فی الارض خلیفه»(1) به افقی سپید چشم دوخته بود. به روزگاران «سپید محمدی» می‏نگریست و در وسعتی سوزان «ثاراللّه» را می‏دید. آن جا بود كه نسیم «انی اعلم ما لا تعلمون»(2) از فراز عرش وزیدن گرفت و حجتی آشكار در دستان آدم قرار داد. سجده ملائكه نه بر خاك بلكه بر افق روشن هستی بود. آن جاكه طلیعه‏گاه علم الهی بود و مصداق « اسماء». اما فراز و فرود آزمایشگاه دنیا برسنت «لیبلوكم ایكم احسن عملاً»(3) قرار گرفته بود؛ سنتی كه بسان طوفان بر هر نهال و نهادی می‏وزد تا عمق ریشه‏اش را بیازماید. دوران تاریك بدعت‏هادر این میان، پس از دوران سپید محمدی و در زمانه علیای علوی و حسنای حسنی به مرور ابرهای سیاه، فتنه آسمان آبی حقیقت را در پشت خود پنهان ساخت. زمان، زمانه بدعت‏ها بود و لقلقه زبانی دین، مؤمنان در انتظار «كوكب درّی» دندان بر جگر می‏فشردند و با سمّ بلا، خون در طشت می‏ریختند.دورانی سیاه و سرد و تاریك؛ مصباحی نیاز بود تا هدایت یابند و سفینه‏ای تا در دریای پر تلاطم و در میانه امواج سهمگین، راه به سلامت به ساحل نجات برد.(4)سالاری از قافله نوربه ناگاه از افق مدینه آذرخشی جهید و قوس خود را تا كربلا تمام كرد. قافله‏ای از نور به سرزمین خدا گام نهاد و سالارش در تكامل قوسش در یك غروب خونین در اوج، «ثارالله» لقب یافت و «الوترالموتور» خوانده شد. او جامی بلورین بود كه حقیقت را ابدی ساخت و راه رهایی را به رنگ واقعی‏اش، «سرخ» نشان داد. و به راستی كه زیارت حقیقت بر هر حق‏جوی مؤمن و تكاپوگر راه رهایی واجب است و چه خوش فرموده است فرزندش امام صادق علیه‏السلام : «فان زیارة قبر الحسین واجبة علی الرجال و النساء».(5)از سوزش پلیدی‏ها تا دیدار خدااما كالای حقیقت را بی حق‏شناسی و معرفت به كسی ارزان نمی‏فروشند. ناگزیر بایستی در پیشگاه او كمر به عرفان ناب بست و جنس خود را از خاك انباشته به آینه‏ای بدل كرد تا پلشت‏ها و چرك‏ها آشكار شود و در برابر خورشید بی‏فروغ پاكی‏ها، تاب نیاورده از ریشه بسوزد. این‏جاست كه امام صادق علیه‏السلام فرمود: «من اتی قبر الحسین عارفا بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر»(6) هر كس به زیارت قبر حسین رود و به راستی حقش را دریابد، گناهان گذشته و آینده‏اش بخشیده خواهد شد. اما حكایت آفتاب حسین علیه‏السلام به این‏جا ختم نمی‏شود، بلكه سوزش پلیدی‏ها كم‏ترین پاداش است در برابر این دیدار شگرف. سیدالشهدا علیه‏السلام تبلور نور الهی و جلوه‏ای از جمال و جلال است. او بی اقرار نوعی انعكاس خدا است. بگذارید از مسیرشان بیرون نیفتیم و خدمت سخنشان را از دست ندهیم و نور را معرف و شناسای نور قرار دهیم كه آوای زیبای اباالحسن علی بن موسی علیه‏السلام این چنین گوش هوشمندان را می‏نوازد: «من زار قبر ابی عبدالله بشط الفرات كان كمن زارالله فوق‏عرشه» هركس مزار «ابی عبدالله» را در كناره رود فرات‏به‏دیدار رود، همتای‏كسی است كه‏خدارابه‏دیداررفته باشد.(7)راز تشنگی را باید یافتو چه جای عجب كه غافلان این دریا و آنان كه راز تشنگی را نیافته‏اند، عقوبتی سخت را باید به انتظار بنشینند. «من لم یأت قبر الحسین من شیعتنا كان منتقص الایمان، منتقص الدین و ان دخل الجنه كان دون المؤمنین فی الجنه»(8) از پیروانمان هر آن كس قبر حسین را به دیدار نرود، در باورش و دینش كاستی است و اگر چه اهل بهشت شود، جایگاهش فروتر از دیگر مؤمنان است.راز پای فشاریاما به راستی راز این پای فشاری مردانه و مصرانه در طول سال‏ها و از زبان فرزندان حسین علیه‏السلام چیست؟ در زیارت و دیدار یك قبر، چه رازی نهفته است كه در آن بایستی خطر و ترس به جان خرید و مزد را به همان میزان دریافت داشت: «ما كان من هذا اشد فالثواب فیه علی قدر الخوف»(9) غواصی در این دریای آرام گرفته در كنار شط فرات چه صدفی به دست می‏دهد كه این میزان استواری می‏طلبد؟ و تمامی این پرسش‏ها جز این پاسخی نمی‏تواند داشت كه این هنروران خبره در دانشگاه تعلیم انسان از این واقعه نیز آموزشگاهی دیگر فراهم آورده‏اند تا بشر خسته از بن بست نان و آب و شهوت لختی بیارامد و در سایه سار آن بیندیشد و راه نجاتی یابد. در این‏جا هدف دانش‏آموزی نیست، بلكه معرفت‏آموزی است و معرفت، كلاس اول آن است. در كرانه بی‏كران دریای سیدالشهدا علیه‏السلام ، شهد شناخت را جرعه جرعه با واژگان درخشان زیارت‏های رسیده از منبع نور به كام زائر می‏چشانند و این تازه اول راه است كه راز خوان عشق و طاعت و تسلیم و سبقت حكایتی دیگر دارد كه بگذاریم و بگذریم. در مكتب دیدار حسین علیه‏السلام نمی‏توان بر فُلكش سوار نشد و راهی به نجات برد. پس گزیری نیست مگر آن‏كه در پیشگاهشان زانوی ادب بر زمین حاجت زنیم و شیوه شیوای سخن‏گویی با ایشان را از خود آنان دریابیم تا مصداق «اللازم لهم لاحق» گردیم و از گرداب‏های «ترك و تأخر و تقدم» نجات یابیم.(10)آیینه‏ای از نور و حضورآن‏چه مرا از میان زیارات گوناگون شیفته خود ساخته است، زیارتی است از فرزند او. قائمی به پاناخاسته و منتظری آشفته كه هر صبح و شام بر او خون می‏گرید و پایان اندوهش را در ظهور می‏جوید. آن‏چنان زیارتی كه علامه گرانپایه مجلسی رحمه‏الله آن را به نقل از چندین نفر از بزرگوارترین فقهای شیعه در كتاب ارزشمندش بحارالانوار آورده است.(11) و در پایان پس از نقل سخن مؤلف المزارالكبیر، مبنی بر خروج این زیارت از ناحیه مقدسه امام عصر علیه‏السلام می‏نویسد: «و ظهر ان هذه الزیارة منقولة مرویة» روشن و آشكار است كه این زیارت دارنده سند روایتی و نقل از امام معصوم است.(12)باری، پیش از ورود، این نكته بایسته یادآوری است كه این گنج معنوی و دریای خروشان معرفت، عرصه غواصانی خبره و چیره دست است كه با نگاه تیز خویش، عیار سخن را باز شناسند و آن را با صیقل معرفت خویش شفاف سازند. این‏جاست كه جای دارد دست استدعا به پیشگاه حقیقت‏یابان خبره دراز نماییم و پاسدار حضور و ورود مؤثر ایشان در این وادی شویم كه این عرصه ساحتی است بس غریب، شگرف، شریف و شایسته توجه. از این‏رو، با بلم ادراكمان و یاری جستن از ستارگان درخشان قرآن، سیره و حدیث بر این اقیانوس معنا شناور می‏شویم تا شاید به قدر وسع خویش از عهده تكلیف‏برآییم‏كه «لا یكلف الله نفسا الاّ وسعها.»(13)مناظر گوناگونبی‏گمان آن زمان كه سخن از مردان بزرگ همت و عالی درجه پیش می‏آید، سكان قلم مضطرب می‏شود؛ چرا كه جهات شخصیتی آنان به تعداد شعاع‏های دایره، گاه بی‏شمار می‏شود. حال در كرانه شخصیت اكرم‏المستشهدین حسین‏بن علی علیه‏السلام چگونه بایستی قلم راند؟ این نكته‏ای است سخت گران. زوایای پنهان و آشكار زندگانی وی، دوران امامتش و قیام‏گران قدرش و ... برای او وسعتی كم‏نظیر فراهم می‏سازد و از این وسعت كه در گذریم، عمق این اقیانوس عمود بر زمین به راستی برای ما بسیار مبهم می‏نماید. از این‏رو، گریزی نداریم جز آن كه با مصباح زبانش گام بر كیهان معرفتش بگذاریم و همتمان تنها شناسایی و تأمل در جنبه‏هایی محدود و كوتاه از سیمای او باشد. از همین منظر از نسب او آغاز خواهیم كرد و پس از سیمای فردی، گونه‏های سیمایی او را پی خواهیم گرفت.1. سیمای فردینسب‏شناسی: در بحث از نسب، زیارت‏نامه‏ها بر دو نسب تكیه می‏كنند كه در این صورت ضمن توسعه در مفهوم این واژه، حكایتی پندآموز را نیز به دنبال دارد.الف. سلسله الهیدر ابتدای برخی از زیارات حضرت، به ویژه زیارت ناحیه، آنچه برای ورود زائر پسندیده آمده است، سلام بر انبیای الهی است. «السلام علی آدم صفوة الله، السلام علی شیث... السلام علی ابراهیم و...»(14) این سلسله به همراه درودهای متصل و برشمردن صفات نیكوی هر كدام از این برگزیدگان ادامه می‏یابد تا به «السلام علی محمد حبیب‏الله و صفوته»(15) می‏رسد. از این پس نیز سلام‏ها به امیرمؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن و بالاخره سیدالشهدا نثار می‏شود. با پس زنی حجاب‏ها، آنچه از میان این باغستان پر نشاط سلام‏ها برمی‏آید در واقع تنها عرض ادبی صرف نیست بلكه در این بین می‏توان یك «اتحاد معنوی» را نتیجه گرفت. فقرات زیارت به ما این‏گونه می‏فهماند كه امام شهید در پیوندی معنوی با سلسله‏ای الهی است. او نسب به آدم نه از حیث صلب، بلكه از حیث پیام آوری و رسالت داری می‏برد. به تعبیری، او دارنده همه خوبی‏هاست كه آن شریفان داشته‏اند. مگر نیست كه او مصباح هدایت است و سفینه نجات و انبیا نیز چنین بوده‏اند: «وجعلناهم ائمةً یهدون بأمرنا»(16) مگر نیست كه او در راه حق ترسی نمی‏شناسد و می‏گوید: «لو لم یكن فی الدنیا ملجأ و لامأوی لما بایعت یزید»(17) و انبیا نیز بنا بر توصیف او این چنین هستند «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الاّ الله»(18) همو است كه فریاد بر می‏آورد: «أرید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنكر»(19) و انبیا نیز از همین جام جرعه نوش شهادتند و رنگ آن می‏پذیرند «و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس»(20) او طاغوت می‏شكند و بعثت انبیا نیز بر همین تعلق گرفته است «و لقد بعثنا فی كل امة رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت»(21) او رهایی عباد را از «زندان جهالت‏ها» می‏طلبد و به مقام «و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من الجهالة و حیرة الضلالة»(22) می‏رسد و انبیا نیز پیوند خویش با خدا این چنین استوار می‏كنند: «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین»(23) و این نیز بگذاریم و بگذریم تا شاید در آنچه آینده خواهد آمد بتوانیم گوشه‏هایی دیگر را بپیماییم. و این همه نشانگر آن است كه از نخستِ انبیا تا حسین علیه‏السلام همه عضو قبیله الهی و حزب رحمانی می‏باشند و چه نسبی شریف‏تر و برتر از این.ب. سلسله صلبیدر این بخش زیارت‏نامه‏ها، بیش‏تر با ظرافتی ویژه به نسب او از حضرت خاتم می‏پردازد: «السلام علی ابن خاتم الانبیاء، السلام علی ابن سید الاوصیاء، السلام علی ابن فاطمة الزهرا، السلام علی ابن خدیجة الكبری...»(24) در مقام كنونی نیز شاید آنچه بیش از سلسله صلبی قابل ملاحظه باشد، همین پیوند معنوی است؛ چرا كه آنچه پس از این مورد تأكید قرار می‏گیرد، صعود به جنبه‏های معنوی است. آنجا كه باید گفت: «السلام علی ابن سدرة المنتهی، السلام علی ابن جنة المأوی، السلام علی ابن زمزم و الصفا»(25) بلكه اگر گامی فراتر نهیم این درودها وارد جنبه‏هایی عمیق‏تر می‏شوند و علت این همه سپاس را در مجاهدتی خونین، صبری ستبر و عصمتی به همراه اصحاب كساء می‏جویند: «السلام علی المرمّل بالدماء، السلام علی المهتوك الخباء، السلام علی خامس اصحاب اهل الكساء»(26) و چه زیبا و عارفانه است این سلام‏ها و چه شعله‏ای می‏اندازد به خرمن خرد و عاطفه. در مهد: شاید یكی از زیاراتی كه به صورتی كوتاه بر محور نوزادی حضرت گردشی كوتاه دارد، همین زیارت است. در بخشی از آن می‏خوانیم: «السلام علی من افتخر به جبرئیل، السلام علی من ناغاه، فی المهد میكائیل»(27) اگرچه برای بسیاری معلوم نیست كه كیفیت این ماجرا چگونه است؟ و در تفسیر این بخش بایستی از كجا سود جست؟ اما دست كم این ماجرا نشانی از حضور ملكوتی و خادمانه فرشتگان در پیشگاه این خاك‏نشینان لاهوتی است. و چه سهل است این قضاوت در نظر صاحبان بصیرت الهی و آگاهان رموز سر به مهر.ویژگی حاكم در زندگانیدر دوران زندگی، قیام و شهادت امام حسین بن علی علیه‏السلام آن اصل حاكم و غیرقابل نفوذ كه همچون پرتویی قدرتمند وی را تحت تأثیر قرار می‏داده است، اطاعت از خدا، پیروی از رسول خدا و شنوایی آگاهانه از وصی خدا و پای‏بندی به وصیت حجت خدا بوده است. این اصل الگو در لسان زیارت این چنین آمده است: «وكنت لله طائعا و لجدّك محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تابعا و لقول ابیك سامعا و الی وصیة اخیك مسارعا»(28) یا آنجا كه می‏فرماید: «سالكا طرائق جدك و ابیك، مشبها فی الوصیة لاخیك»(29) بی‏گمان این قانون و الگو بر هر آزادی‏خواه طرفدار مكتب خونین حسین، خط‏كشی بی‏خطا و معیاری بی‏اشتباه است.ویژگی‏های فردیالف. بندگی: در فرهنگ اسلامی، از جمله محك‏های بازشناسی عیار انسانیت، بندگی و برپاداری تكالیف الهی است. حسین علیه‏السلام بر اساس زیارت حاضر، تكالیف خویش را درسه عرصه عبادی ـ فردی، اقتصادی و اجتماعی به نیكی به سرانجام می‏رساند. چنانچه می‏خوانیم: «اشهد انّك قد اقمت الصلوة و آتیت الزكوة و امرت باالمعروف و نهیت عن المنكر و العدوان»(30) بر پایه این فراز، بندگی در اقامه نماز به تنهایی حاصل نمی‏گردد، بلكه آن كس طعم شیرین عبودیت و بندگی را می‏چشد كه در تمامی عرصه‏ها سر بر آستان تكالیف بساید و در میانه شب‏های تار شب را زنده داشته، خاضعانه و خاشعانه در ركوع و سجده‏ای طولانی راه عزت بپیماید: «كنت... متهجدا فی الظلم...، طویل الركوع و السجود.»(31)ب. پاكیزگی معنوی: در زمانه‏ای كه اشباح شیطانی جن و انس با هجوم همه جانبه‏شان بدعت‏ها را رواج و سنت‏های اصیل را به عقب می‏راندند و لغزشگاه‏های بسیار و درّه‏های هولناكی را فراروی مؤمنان قرار می‏دادند، بایستی كسی می‏بود تا همچون دژی تسخیرناپذیر مظهر طهارت و پاكی باشد. در برابر همه پلیدی‏ها و سایه سنگین سیاهی‏ها نقطه‏ای روشن و ناب مایه بسی امید است و پنجمین همراه كساء، مصداق همین روشنایی است كه بایستی به او خطاب كرد: «السلام علی من طهره الجلیل»(32) چرا كه او دارنده سند بندگی است با مهری از اخلاص، و همین است كه شیطان احساسش در پیشگاه او عجز است و حقارت: «فبعزتك لاغوینهم الّا عبادك منهم المخلصین.»(33)ج. شكیبای حسابگر: در راهی كه سرور شهیدان برگزید و بر آن راه هر چه داشت گذاشت، دو خصلت مدام در كنار یكدیگر می‏بایست باشند تا بیمه‏گر سعادت گردند؛ چه كاستی در هریك موجب نابودی سرمایه و هدر رفتن توان است. این دو یار جدا ناشدنی در طریقت حسینی شكیبایی و حسابگری با خداست. حسین كالای هستی خویش را به بازار كسی جز خدا نمی‏برد: «انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنة»(34) او از جد، پدر و مادرش به خوبی آموخته است كالای او را جز خدا اجر نمی‏دهد: «ما اسئلكم علیه من اجرٍ ان اجری الاّ علی رب العالمین»(35) و از آن سو راه بازار خدا، سخت است و مركبی جز شكیبایی نمی‏طلبد و او چه نیكو به این هر دو عامل بود كه خود نیز بر همین راه رفت و گفت: «اللهم صبرا و احتسابا فیك»(36) پس حق است كه خطابش این باشد: «السلام علی المحتسب الصابر.»(37)د. بر ساحل صفات: به راستی كه در فرازهایی از زیارت بلم صبر وطاقت از كف می‏دهد و حیران و سرگشته بر ساحل صفات تنها به نظاره می‏نشیند؛ چرا كه هر كدام كتابی گران‏سنگ و قلمی غیر از این قلم‏ها می‏طلبد. پس بیایید با یكدیگر بر بال زیارت نشسته، از آسمان بر آن‏ها بنگریم كه تنها از این رهگذر حدی برای آن‏ها متصور است. «كنت... قویم الطرائق، كریم الخلائق، عظیم السّوابق، شریف النسب، منیف الحسب، رفیع الرتب، كثیر المناقب، محمود الضرائب، جزیل المواهب، حلیمٌ رشیدٌ منیبٌ جوادٌ علیمٌ امامٌ شهیدٌ اوّاهٌ حبیبٌ مهیبٌ»(38) تو این چنین بودی، بر راه‏های استوار گام می‏نهادی (و از لغزشگاه‏ها بر می‏گذشتی) منشی بزرگوارانه، گذشته‏ای درخشان، نسبی شریف، حسبی والا و رتبه‏ای عالی داشتی. دارنده فضائل بسیار با سرشت‏های ستایش شده و موهبت‏های فراوان بودی و بردبار و كمال یافته، رو به سوی خدا كرده، بخشنده، دانا، توانا، راهبری شهید، زاری كننده‏ای الهی و محبوب بودی و دارای وقار. و در دل این همه بزرگی، دیگر صفات نیز یافت می‏شوند كه به بخش‏های دیگر وا می‏گذاریم. دار دنیادر فرهنگ زیارت ناحیه، نگاه حسین علیه‏السلام به دنیا نیز كاویده می‏شود كه به اختصار به پردازش این فراز نایل می‏شویم.الف. گذرگاه، نه قرارگاهروشن است كه سنت حضرت رب بر حضور انسان بر زمین تعلق گرفته است و این سرنوشتی است گریزناپذیر. امّا آنچه مهم است كوتاهی مدت قرار در این گذرگاه است؛ چه این‏كه خداوند فرمود: «و لكم فی الارض مستقر و متاع الی حین»(39) از این‏رو، دنیا تنها گذرگاه و پلی است برای عبور نه قرارگاهی برای آسودن و غنودن. تعبیر رسا، كوتاه، شیوا و ارزشمند مولی‏الموحدین نیز بر همین محور می‏چرخد: «الدنیا، دار ممرٍ لا دار مقرٍ»(40) همین است كه سیمای حضرت سید الشهدا در این عرصه نیز «زاهدا فی الدنیا زهد الراحل عنها»(41) شناسانده می‏شود.ب. نگاهی وحشت زده«ناظرا الیها بعین المستوحشین منها»(42) حسین در قعر دره دنیا فرو نمی‏رود و بر دیوارهای نا استوار آن گام نمی‏نهد. او از پدر آموخته است: «مثل الدنیا كمثل الحیة لیّنٌ مسهاو السم الناقع فی جوفهایهوی الیها الغِّر الجاهل و یحذرها ذواللّب العاقل»(43) دنیای (حرام) چون ماری پوست نرم و سمّی است. نادان نیرنگ خورده به او می‏گراید و هوشمند عاقل از آن می‏پرهیزد.ج. بازداشت آرزوهاهمگی ما طعم دنیا چشیده‏ایم و به روشنی آگاهیم كه آرزو فرزند ماندگار دنیا است، تا دنیا باقی است آرزو نیز از كنار مادر شیر می‏نوشد. امّا هر كه سر بر آستان حسین می‏گذارد، باید بداند كه زهد و بی‏نیازی هر دو از پررنگ‏ترین رنگ‏های این مكتب است. و زهد به فرمایش مولای موحدان «كوتاه كردن آرزوست»(44) و بی‏نیازی یعنی «ترك‏المنی».(45) در دانشگاه سیدالشهدا مدرك شهادت داده می‏شود و در راه شهد و شهید و شاهد می‏بایست واحدهای ایثار و نثار را گذراند. در كلاس مولایمان حسین فرهنگ «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون»(46) رایج است. و این همه، سخت با آرزو ـ این فرزند خلف دنیا - ناسازگار است. پس باید همچون او بود كه «آمالك عنها مكفوفة» آرزوهایت از دنیا باز داشته شده است.(47)د. زیورهادنیا بسان نو عروسی است فریبنده و افسون‏گر. اگرچه متاعش ناپایدار است، امّا بسا افراد در دوستی‏اش یك‏دل و پایدارند و در به فراموشی سپردن فنا پذیریش متحد. اگر چه زندگانیش كوتاه و ارزشش ناچیز است، اما زیورهایش كم چشم‏ها را كور نكرده است و كم انسان‏ها را در پی خویش خسته و درمانده نساخته است.(48) و چه هشداری دارد كلام الهی در این‏باره «زیّن للناس حبّ الشهوات»(49) مال و فرزند و زن و سیم همه زینتند اما در این سیاه بازار اوهام، فریاد علی بلند است كه «غرّی غیری.»(50) چشمان عبرت‏آموز آن یگانه دوران و وصی پیامبر خدا آینده را می‏كاود و سرانجام این آغاز نافرجام را بر زبان می‏راند: «كیف اصبحت بیوتهم قبورا و ما جمعوا بورا و صارت اموالهم للوارثین و ازواجهم لقوم آخرین»(51) و حسین كه ادامه زندگانی او است جز این نمی‏تواند باشد. پس او نیز همتش از زیورها و زینت‏های دنیوی منصرف و به جهان باقی مایل است: «و همّتك عن زینتها مصروفة... و رغبتك فی الآخرة معروفة»(52) از این‏رو در عاشورا زینت‏های اجباری این دنیا را به درخت بی‏زوال «باقیات الصالحات» پیوند می‏زند: «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربك ثوابا و خیرٌ عملا»(53) چرا كه او می‏خواهد در همه آزمایش‏ها سرافراز باشد و این نیز عرصه آزمایش است: «واعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة و ان الله عنده اجرٌ عظیم.»(54)ه. شادمانه‏هادر اندیشه سرور كربلائیان، دنیا محل شادمانه‏های متضاد است. او در مكتب پدر آموخته كه دنیا هم مزرعه عذاب است هم نجات. دنیا دار صدق و راستی برای راست‏كرداران است و سرای تندرستی برای دنیاشناسان. این خانه می‏تواند پندآموز عبرت‏پذیران و زاددهنده دوراندیشان باشد. دنیا سجده‏گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان و فرودگاه كلام خداست. این‏جا همان جاست كه بایستی به تجارت با خدا رفت و نفس را نه به ثمن بخس بلكه ثمین فروخت و این‏جا همان جاست كه مشهد او و آغازگاه معراجش به سوی جایگاه خدائیش است(55) او از شادمانه‏های دنیا این چنین بهره می‏برد، همدمی با بیت و محراب: «و انت... جلیس البیت و المحراب»(56) راه بریدگی از شهوت‏ها و لذات را می‏جوید و «معتزل عن اللذات و شهوات»(57) می‏گردد و بر شادمانه‏های غیر خدایی یك‏سره چشم بر می‏بندد: «و الحاظك عن بهجتها مطروفة»(58) و این بود حكایت حسین و دنیا. و چه زیبا بود آن‏گاه كه در آخرین لحظات زندگیش بر دنیای یزیدیان شورید و حذر را بر سر آن‏ها بارید: «بندگان خدا از خدا بهراسید و از دنیا بپرهیزید. اگر قرار بود همه دنیا به یك نفر داده شود و آن یكی برای همیشه در این دار بماند، پیامبران برای ماندگاری سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حكمی شایسته بود. اما هرگز؛ چرا كه خداوند دنیا را فانی آفرید كه تازه‏هایش كهنه و نعمتش رو به زوال و سرور و شادیش به غم و اندوه بدل خواهد گردید. دون منزلی است و موقت داری.»(59)لقب‏هادر اغلب زیارت‏ها سید شهیدان القاب خاصی را به خویشتن اختصاص داده است. این القاب را می‏توان به سه دسته كلی تقسیم نمود. از جمله:الف. لقب‏های منزلتی: مانند «السلام علی خامس اصحاب اهل الكساء»(60) یا «السلام علی حجة رب العالمین»(61) این‏گونه القاب و توصیفات بیش‏تر ناظر به مقام‏شناسی و منزلت‏یابی حضرت در خصوص عصمت و امامت است.ب. لقب‏های جهادی: این‏گونه لقب‏ها بر جنبه‏های حماسی تأكید می‏كنند و كنایه‏ای از شجاعت و سلحشوری مولا می‏باشند: «السلام علی یعسوب الدین.»(62)ج. لقب‏های شهادتی: این لقب‏ها ناظر به زوایای گوناگون هستند، اما همگی در محور شهادت مظلومانه شریكند. مانند: «السلام علی غریب الغرباء»(63) كه بر بحث تنهایی اصرار می‏ورزد، یا «السلام علی شهید الشهداء»(64) یا «اكرم المستشهدین»(65) كه هر دو بر جایگاه شهادتی حضرت نظر دارند. در این میان برخی لقب‏ها در عین آن‏كه اشاره‏ای كنایه‏آمیز به شهادت دارند، منزلت حضرت را پس از شهادت به بیان می‏نشینند: «السلام علی صاحب القبة السامیة»(66) البته، در این مجال اندك نمی‏توان بر بسیاری از این القاب متأملانه نگریست، اما بی گمان شرط ادب و كمال آن است كه معرفت‏جویان در این راه نیز گامی نهند كه بی تردید هر كدام دفتری مستقل می‏طلبد و پژوهشی ژرف. از این‏رو، این نوشتار با توجه به تكلیف اختصار از بسیاری بحث‏ها می‏گذرد به امید آن‏كه ره‏پویان دیگر در این وسعت پر نشاط و طراوت خوشه‏ای از گل‏های حسینی برچینند. و ما از باب تیمن و عرض ادب، دو شكوفه سلام را از باغ پر ریحان زیارت ناحیه بر آن صاحب شافی عرضه می‏داریم: «السلام علی من جعل الله الشفاء فی تربته، السلام علی من الاجابة تحت قبّته.»(67)2. سیمای سیاسی ـ اجتماعیروزگار دهشتپس از روزگاران پر آشوب عثمان، نوبت به امیرمؤمنان علیه‏السلام رسید. از او خواسته شد تا افسار شتر خلافت را به دست گیرد و آن را در مسیر اصلی‏اش براند. اما در همان روزهای آغازین سفره دردها و حسرت‏ها را برگشود و در برابر مسلمانان از گذشته‏ها سخن راند: «بندگان خدا در زمانی واقع شده‏اید كه خیر و نیكویی به آن پشت كرده و شر و بدی بدان روی آور شده است و ابلیس هر روز بیش از گذشته در كار گمراهی مردم طمع می‏ورزد و... كجایند خوبانتان و وارستگان از شما، آنان كه در كسبشان از حرام می‏گریختند و در كردار و اندیشه پاكی بر می‏گزیدند»(68) و پس از پدر اندكی بعد ریشه حیات سبط اكبر نیز در آتش جهالت‏ها می‏سوزد و خون‏های به دل برگرفته را در طشت فراغ از دردها می‏ریزد و اینك نوبت حسین است. امروز دوران فتنه‏ها و بدعت‏ها است. زمانه‏ای ناامن است كه در نامه دردناك و پرشور امام به معاویه این چنین انعكاس می‏یابد: «آیا تو قاتل حجر و یاران او نیستی كه اهل پرهیزگاری و بندگی بودند و برای از میان برداشتن بدعت و امر به معروف و نهی از بدی‏ها قیام كردند؟... آیا تو كشنده عَمر بن حَمِق كه از بسیاری عبادت چهره و تن فرسوده بود، نیستی؟ آیا تو ادعای فرزندی زیاد برای ابوسفیان نكردی... و سپس او را بر مردمان سلطه بخشیدی تا بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پای آنان بریده، بر شاخه‏های نخل به دار آویزد.»(69) او از جدش به یادگار داشت كه: «هر آن كس چنین احوالی ببیند و بر آن نخروشد و با كردار و گفتارش بر نیاشوبد همان شایسته كه خداوند وی را به جایگاه ظالمان و بدعت گذاران بیاندازد.»(70) اما او حافظ حقوق ضعیفان بود و بهار یتیمان و پناهگاه مردمان به شمار می‏آمد: «و تأخذوا للدنی من الشریف... كنت ربیع الایتام و عصمة الانام»(71) و در برابر دیدگانش دارا و ندار یكسان بودند: «تساوی فی الحكم بین القوی و الضعیف»(72) اما مگر می‏شد آن‏كه، «للاسلام و المسلمین راحما»(73) بود، در برابر این طغیان‏ها در گوشه‏ای زانوی سكوت در بغل بگیرد؟ پس بایستی به پا می‏خاست، سنت‏ها را بر پا، فتنه‏ها را خاموش، و راه‏های محكم حقیقت را باز می‏گفت و حق جهاد را ادا می‏نمود. «و سننت السنن و اطفأت الفتن و اوضحت سبل السداد و جاهدت فی الله حق الجهاد»(74) از این رو او می‏بایست ریشه مستمندان را بسوزاند و گردن گردنكشان بشكند و بر سرشان بكوبد تا ستون دین پا برجا و استوار بماند: «و لعماد الدین رافعا و للطغیان قامعا و للطغاة مقارعا.»(75)مبارزه، شیوه‏ها و روش‏هااز جمله ویژگی‏های زیبای زیارت ناحیه سیماشناسی تاریخی نهضت حسینی است. بر اساس این متن حماسه «ثارالله» تنها به قیام عاشورا خلاصه نمی‏شود بلكه قامت این حماسه به درازای مدت امامت حضرت است. به همین بهانه به روش‏های مولا در طول این دوران نگاهی گذرا خواهیم انداخت.الف. سكوت فعال: پس از برادر او نیز در كناره امن حرم پیامبر آرام گرفت و جلیس بیت و محراب گشت و ترك لذات گفت: «و انت فی حرم جدك قاطن... جلیس البیت و المحراب، معتزل عن اللذات و الشهوات»(76) اما بین او و ظالمان خط پر رنگی از تفاوت است: «و للظالمین مباینٌ»(77) او اگرچه بنا بر مصالح دست بر قبضه جهاد و شهادت ندارد، اما بر انكار قلبی و زبانی تا حد ممكن پای می‏فشارد؛ چرا كه او عابدی زندانی در كنج سجاده نیست: «و تنكر المنكرات بقلبك و لسانك علی حسب طاقتك»(78) و از آن جمله می‏توان بر شمرد:اول. نامه‏اش به حكومت فتنه: در آن نامه نوشت: «به خدا سوگند من فتنه‏ای برای مردم بزرگ‏تر از حكومت تو نمی‏بینم... به خدا قسم من جهاد با تو را برترین كارها می‏دانم و به آن سبب تقرب خدایم را می‏جویم.»(79)دوم. بیان‏كننده منزلت خاندان وحی: در مجلسی بر علیه معاویه می‏شورد و خود را فرزند كسی كه در پاكی به مانند آب آسمان است برمی‏شمرد. اهل و تبار خویش را نیك نام و شریف معرفی می‏كندوهمه این‏ها را نه برای كسب افتخار و امتیاز جاهلی، بلكه‏درپیوندی باخدابه ارزیابی‏می‏نشیند: «من‏فرزندآنم كه خشنودیش، رضای‏خدای‏رحمان‏وخشمش‏غضب خدااست.» (80)سوم. كنگره حج: در آن كنگره در صحرای منی و در جمع تابعین و فرزندان صحابه می‏خروشد و معاویه را ستمكار و همه را به حق فراموش شده‏اش می‏خواند.(81)چهارم. مرز كشی بین خاندان ولایت و حكومت ظلمت: در میان سنت‏های رایج قبیله‏ای كه ازدواج خود می‏توانست راهی برای پیوند باشد، امام مبارزه‏ای ظریف را برمی‏گزیند و خواستگاری معاویه را از دخترعبدالله بن جعفر، برای فرزندش یزید ناكام می‏گذارد تا دستاویزی در دستان آن پیر زخم خورده قرار نگیرد و به ناگاه از افقمدینه آذرخشی جهیدو قوس خود را تا كربلاتمام كرد. قافله‏ای از نوربه سرزمین خدا گام نهادو سالارش در تكامل قوسشدر یك غروب خونین دراوج، «ثارالله» لقب یافت و «الوترالموتور» خوانده شد.وسیله كسب اعتبار او و فرزندش فراهم نگردد.(82)پنجم. كنایه از كفر: در مجلسی در پاسخ به آنچه معاویه از كشتار شیعیان بیان می‏دارد و قصدش تضعیف موقعیت و تهدید امام است، می‏فرماید: «اما اگر ما پیروانت را بكشیم آنان رانه‏كفن و دفن‏می‏كنیم‏ونه بر آنان نمازمی گذاریم.»(83) و این همان حكایت سكوت فعالی است كه او بر حسب طاقت و امكانش بدان پرداخت.ب. انكار كامل: مرگ دژخیم حیله‏گر اموی و فرا رسیدن ایام حكمرانی فرزند سبك سر او، شرایط را به گونه‏ای دیگر تغییر داد و این احوال راهی دیگر را می‏طلبید: «ثم اقتضاك العلم للانكار و لزمك ان تجاهد الفجّار»(84) و اینك زمانه عمل بود و انكار عملی. اوضاع آن زمان از زبان امام این گونه شفاف گشته است: «مردم آگاه باشید اینان فرمانبری از خدا را ترك و پیروی از شیطان را بر خویشتن واجب نموده‏اند. فساد و تباهی را ترویج و حدود خدا را به تعطیلی كشانده‏اند و سرمایه‏های اقتصادی را ـ كه ویژه خاندان پیامبر است ـ به خود مخصوص گردانیده‏اند.»(85) و در این زمانه آیا جای هیچ سكوت است؟ پس با دلیری در برابر خواست ولید در بیعت با یزید، قد علم كرده از بیعتش سر باز می‏زند و خطاب می‏كند: «ای فرماندار حكومت، ماییم خاندان نبوّت و معدن رسالت. ما خاندان، محل آمد و شد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت حقیم. خداوند اسلام را از ما آغاز و با ما به پیش خواهد برد. و یزید فردی شراب خواره و كشنده بی‏گناهان است كه حرمت تكالیف الهی نگاه نداشته و آشكارا فسق و فجور روا می‏دارد.»(86) بدین‏سان امام گام در آخرین مرحله آمریت به معروف و نهی از پلیدی‏ها می‏گذارد تا هم اینك مصداق گفتار پدر شود: «و منهم المنكِر للمنكَر بیده و لسانه و قلبه»(87)، چرا كه او به نیكی می‏داند كارهای نیك همگی و نیز جهاد درراه خداوند در برابر این وظیفه همچون قطره‏ای است برابر دریای خروشان و گسترده اعمال محبوب: «و ما اعمال البر كلها و الجهاد فی سبیل الله عند الأمر بالمعروف و النهی عن المنكر الّا كنفثة فی بحر لُجّی»(88) پس در كنار امر جدش زبان به این كلام مترنّم می‏سازد و خدای را مخاطب می‏سازد: «اللهم و انّی احب المعروف و اكره المنكر.»(89)ج. دعوت با حكمت: جوِّ مدینه سخت ملتهب است. امام می‏داند كه از او در نخواهند گذشت. پس با خاندان و پیروانش راه سفر پیش می‏گیرد و به سوی مكه می‏راند: «فسرت فی اولادك و اهالیك و شیعتك و موالیك»(90) هدف او نه فرار و گریز از چنگال مرگ، بلكه تكمیل برنامه خویش است. همان كه بارها و بارها گفته بود: «اصلاح» در تمام جنبه‏ها. و حال او به مكه رسیده است. در منی خواص را می‏یابد، زبان به حكمت می‏گشاید و لب به شكایت؛ چراكه تا خواص از مسیر حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستی استقامت خواهند كرد: «و صدعت بالحق و البینه و دعوت الی الله بالحكمة...و امرت باقامة الحدود و الطاعة للمعبود.»(91) و این چنین می‏گوید با آن خواص: «مجاری كارها و احكام به دست عالمان به دین خدا است كه بر حلال و حرام خدا آگاه و امینند و از شما این منزلت ربوده شد، و آن از كف‏تان نرفت مگر به دوریتان از حق و اختلافتان در سنت پیامبر با این‏كه دلیل روشن بر آن داشتید و اگر بر آزارها شكیبایی می‏كردید و هزینه‏هایش به جان می‏خریدید، زمام امور خدا با شما بود و از جانبتان جاری. شمایان ظالمان در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان واگذاشتید تا به شبهه بپردازند و در شهوت و دلخواه خود راه بپیمایند... می‏بینید كه پیمان‏های خدا شكسته می‏شود و پریشان نمی‏گردید... نابینایان، از كارافتادگان و بی‏زبانان در شهرها رها شده‏اند و رحم نمی‏كنید و به مسؤولیت خویش سر نمی‏سپارید و به متعهدان و آن كسان كه در این راه كوشایند وقعی نمی‏گذارید و خود به سازش با ستمكاران آسوده‏اید.»(92)د. دعوت به رشد و هدایت: حسین خویش را خواستار هدایت می‏دانست و در هنگامه به یاری‏اش می‏شتافت: «تحوط الهدی و تنصر»(93) وی هدایت را در كمال می‏یافت و همگی رابه «سبیل رشاد» می‏خواند؛ چرا كه وی علت‏العلل جهالت‏ها و دورافتادگی از حق و فرو رفتن در منجلاب بدعت‏ها را در نبود رشد معنوی و اسلامی جامعه جست‏وجو می‏كرد. پس «دعوت الی الرشاد و اوضحت سبل السداد» را در پیش گرفت و به هر بهانه این كلام را باز گفت و در نامه‏ای به مردمان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پیامبرش می‏خوانم. شرایط چنان است كه مرگ سنت را در بر گرفته و بدعت سر بر آورده است. اگر سخنم را بشنوید به راه كمال و نیك بختی رهنمونتان خواهم گشت.»(94)ه. اندرز با تكرار: با اندك كاوشی در وقایع حماسه جاودانه حسین این حقیقت به راحتی عریان می‏شود كه مولا در هر جا و با كم‏تر بهانه‏ای به وعظ و اندرز می‏پردازد. این ماجرا به ویژه در آخرین لحظات زندگانی ایشان رنگ و بویی دیگر می‏گیرد. او امام است، مرهم زخم‏ها و راحم مردمان. او فرزند «عزیزٌ علیه ما عنتم» است پس لب به اندرز می‏گشاید: «هان ای مردم! به سخنم گوش فرا دهید و در پیكارم نشتابید تا حق اندرزتان كه بر دوش من است، ادا نمایم و عذر آمدنم را بیان... به درستی كه ولی من خدای نازل‏كننده قرآن است. اوست كه صالحان را سر پرستی می‏كند. امّا بعد، اینك نَسَبَم را بررسی كنید و بنگرید من كیستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را نكوهش كنید و بنگرید آیا شما را رواست كه مرا كشته، حرمتم را هتك كنید؟»(95)و تو ای مولای ما، تا آخرین دم بر این راه اصرار ورزیدی و باران پر رحمت اندرزت را بر آن خاك‏نشینان بی‏حاصل باریدی و دریغ از آن همهمه‏ها. هنوز فریادت را به گوش داریم كه فرمودی: «وای بر شما، شما را چه شده است كه سكوت اختیار نمی‏كنید تا سخنانم را شنوده به رشد و سعادت و كامیابی رهسپار شوید. هر آن كس از من پیروی كند از راه یافتگان است و آن كس كه نه، از هلاك شدگان.»(96) و پس از این اندرز بسیار و تأكید بر آن، رهسپار میدان مجاهدت گشتی «فجاهدتهم بعد الایعاز لهم و تأكید الحجة علیهم.»(97)و. جهاد: آن‏گاه كه اندرزهایت بر دیواره سنگی قلب‏هایشان اثری نیانداخت رجز خوانان به صفوفشان تاختیالموت اولی من ركوب العار و العار اولی من دخول النار(98)در دل آن گرد و غبار، مردانه می‏رزمیدی و ناملایمات را به جان می‏خریدی؛ آن‏چنان كه فرشتگان از صبر تو به شگفت در آمدند: «و انت مقدم فی الهبوات، و محتمل للاذیات، قد عجبت من صبرك ملائكة السموات»(99) در آخرین رمق، حقا كه عالمی از آن مناجاتت به عجب آمد: «صبرا علی قضائك، یارب لا اله سواك یا غیاث المستغیثین ما لی ربٌ سواك و لامعبودٌ غیرك، صبرا علی حكمك»(100) و صد لعن و نفرین بر آنان باد كه اسلام زنده را سر بریدند و مجسمه نماز و روزه و تندیس راهنما به سوی سنت‏ها و احكام را بر خاك افكندند: «فالویل للعصاة الفساق لقد قتلوا بقتلك الاسلام، و عطلوا الصلوة و الصیام، و نقضوا السنن و الاحكام.»(101)رهبری و عدالتآنچه آمد، تنها روشنگر برخی اهداف و روش‏ها در طول دوران حماسه و امامت بود. امّا هدف مهم و ارزشمند امام، بسط عدالت اجتماعی و نشر آن بود: «و تبسط العدل و تنشره»(102) و این مهم جز با به دست‏گیری رهبری جامعه نه ممكن بود و نه میسور. به همین دلیل در متن گفتار حضرت سیدالشهدا در مناجاتی با پروردگار خویش ضمن برائت جستن از بازی قدرت بر سر سرای دنیا، اهداف خود را به روشنی باز می‏گوید: «پروردگارا! تو می‏دانی این حركت نه برای رقابت بر سر حكومت و قدرت و نه به مقصود به دست آوری مال بی مقدار دنیاست، بلكه به خاطر نمایاندن نشانه‏های دین تو به مردم و اجرای اصلاح در سرزمین‏های تو است، تا بندگان ستم دیده‏ات از چنگال ظالمان برهند و واجبات و احكامت و سنت‏های تعطیل گشته‏ات دوباره جاری شوند.»(103) خط‏كش و ترازهای او حتی برای رهبری خودش نیز سخت بی گذشت است: «فلعمری ما الامام الّا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط و الدائن للحق و الحابس نفسه علی ذات الله»(104) «سوگند پیشوای راستین آن كس است كه كارگزار كتاب الهی باشد و پیشه‏ور عدل و قسط بوده از حق پیروی كرده، هستی‏اش را وقف خدا و فرمانش كند» و مگر پژوهش در آغاز و انتهای زندگانی و حماسه‏اش از او جز این معرفی می‏كند: «و كنت...للحق ناصرا،... و للدین كالئا، و عن حوزته مرامیا... و تنصر الدین و تظهره»(105) یاری‏دهنده حق، مدافع دین و پاسدار مرزهایش بودی، به یاری دین شتافتی و آن را آشكار ساختی.3. سیمای اقتصادیوضعیت اجتماعی ـ اقتصادی«و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشیطان و تولوا عن طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفی‏ء»(106) اینها سخنانی بود كه مولا در پیشگاه مردم ایراد كرد تا بار دیگر وضعیت دینی، اجتماعی، قضایی و اقتصادی آن روزگاران را به آن‏ها گوشزد نموده، ضرورت یك تصمیم آگاهانه و قیامی مصلحانه را یادآور شود و در برابر اهل دانش آن زمان به سختی از وضعیت محرومان ابراز دل تنگی كرد و گفت: «ناشنوایان و نابینایان و معلولان و زمین‏گیران در شهرها رها گشته‏اند و به آنان رحم نمی‏شود.»(107) و در آن دوران آشوب‏زده اصلاح تنها به حكومت و قدرت خلاصه نمی‏شود بلكه بایستی در همه زمینه‏ها و در تمامی جنبه‏ها اظهار گردد و از جمله آن‏ها اصلاح وضعیت معیشت بندگان است و در یك كلام، جهادی اقتصادی می‏طلبد تا گفتار امام تفسیر شود: «لنری المعالم من دینك و نظهر الصلاح فی بلادك»(108) و جان مظلومان و ستمدیدگان از دست ستم‏پیشگان برهد: «فیأمن المظلومون من عبادك.»(109)پناه مردماناگر جامعه‏ای در بوته بی هویتی به داغ آزمایش و بلا گرفتار شود، آنجا معركه‏ای بر پا خواهد شد و این همان حكایت جامعه آن روز بود كه از مكتب محمدی و تربیت علوی سر بر تافته بود و بر فریادهای خسته حسن‏بن‏علی علیه‏السلام وقعی ننهاده و امروز دچار بحرانی گران گردیده بود. در این میانه هر كس حتی در احسان به خلق ترازویش را بر معیار منافع میزان می‏كند. و مردمان بی پناه، آنان كه نه زری، نه زوری و نه تزویری با خویش همراه ندارند در این وادی وامانده باقی خواهند ماند؛ مگر آن‏كه دستی از كرم، دست این افتادگان را بگیرد و از فرود مشكلات، آنان را به فراز آسایش برساند. و در آن ایام حكایت آن مرد اعرابی كه به خاطر خون بهایی بر گردنش، دست به سوی عتبه ابن ابی سفیان و عبدالله ابن زبیر، آن هم در مسجد پیامبر، دراز كرد بسی آموزنده است. عتبة نامداری از بنی امیه و صاحب قدرت است و عبدالله مردی مدعی و این هر دو ندای ده هزار درهمی اعرابی را یكی به صد و دیگری به دویست درهم پاسخ می‏دهد و او نمی‏پذیرد. امّا آن برخورد زیبای امام و پرسش از معرفتش كه فرمود: «یا اعرابی! نحن قومٌ لانعطی المعروف الّا بمقدار المعرفة»(110) عجیب آموزنده است و پس از پاسخ‏های زیبای اعرابی، به پرسش‏های امام، او كه «عصمة الانام» و پناهگاه مردمان است ـ و جود و سخا در مكتب او درس بخشندگی آموخته‏اند ـ نه ده هزار بلكه بیست هزار درهم برای دیه و خانواده‏اش می‏پردازد. و چه زیبا سرود آن باده‏نشین پر معرفت:سبقت الانام الی المكرماتو انت الجواد فلاتلحقابوك الذی ساد بالمكرماتفقصر عن سبقه السبقبه فتح الله باب الرشادو باب الفساد بكم مغلق(111)و حكایاتی دیگر از این دست كه بسیارند.بهار یتیماندر روزگاران معاویه بازار زجر و كشتار شیعیان پر رونق بود. این ماجرا پس از شهادت امام حسن بن‏علی رو به فزونی گذارد. زندان، مصادره اموال یا ویرانی خانه و كاشانه كم‏ترین بهای دوستی علی بود و كفر در نزد حاكمان اموی از شیعگی محبوب‏تر. امام باقر در بیان آن ایام می‏فرماید: «فقتلت شیعتنا بكل بلدة و قطعت الایدی و الارجل علی الظنة و كان من یذكر بحبنا و الانقطاع الینا سجن او نهب ماله او هدمت داره حتی ان الرجل لیقال له زندیق او كافر احب الیه من ان یقال شیعة علی»(112) و در آن سیاه روزگار، حسین علیه‏السلام بود كه همچون نسیمی بر شكوفه‏های پژمرده شیعیان مظلوم و مقتول می‏وزید و نشاط را به جان آنان، بازمی‏گرداند: «كنت ربیع الایتام.»(113)حق ستمدیدگاناز دیگر رفتارهای آموزنده امام سیدالشهدا احقاق حقوق ضعیفان از زورمندان است. ضبط اموالی از بیت‏المال یمن كه برای خزانه‏های فرعون شام برده می‏شد، به وسیله امام از همین نمونه است. ایشان پس از ورود اموال به مدینه، دستور توقیف و توزیع آن را صادر می‏نمایند و در آن خفقان نامه‏ای از موضع عزّت به سوی حكمران شام معاویه می‏نویسند: «از حسین بن علی به معاویه، بدان كاروانی از یمن به سوی تو اموال، پوشاك و عطر و عنبر می‏آورد، آن‏ها را می‏خواستی به خزانه شام سپرده به خاندانت بخورانی. من به آن اموال نیاز داشتم و ضبطشان نمودم.»(114) و این همان سیره است كه در كلام نواده‏اش امام باقر به صورت معیاری كلی برای فقه عرضه می‏شود: «آنچه در دست زورمندان است بر آنان حرام است و بر مردم چنانچه در راه خیر و اطاعت صرف كنند و نیز شایستگی دریافتش را داشته باشند حلال خواهد بود.»(115) همین است كه در آینه زیارت، مولایمان این چنین توصیف می‏شود: «تأخذ للدنیّ من الشریف»(116) از اشراف حق بیچارگان و مظلومان را باز گرفتی.4. سیمای فرهنگیدر زیارت ناحیه و سایر زیارات، بر مسائلی همچون شهادت، جهاد، احیای سنت‏ها و امر به معروف و نهی از منكر ـ كه بازتاب احساس مسؤولیت اجتماعی است ـ تأكید فراوان گردیده است. گویی این متون در صدد یك نوع فرهنگ‏سازی می‏باشند. از این‏رو، زیارات با تعابیر متنوع و گوناگون بر این موارد انگشت تأكید می‏گذارند كه به فراخور مجال به آن‏ها می‏پردازیم.البته، ما از آن زاویه به این مطلب خواهیم نگریست كه سیدالشهدا را نقش آفرین و پررنگ كننده این مفاهیم در آن روزگاران می‏دانیم.جهاد و شهادتجهاد و شهادت در مكتب اسلام دو عنصر قوام بخش، هدایت‏كننده و پیروزی آفرین به شمار می‏آیند. اما كارآیی این دو در گرو آن است كه عامل منفعت و خودگرایی با این دو عنصر به وازنش و مبارزه بر نخیزد. و جامعه پی ریخته شده بر مبنای تفكر معاویه، جایی برای این دو یادگار ارزشمند باقی نگذارده بود؛ چه همه چیز با ترازوی پول و زور سنجیده می‏شد و جان نیز كالایی بی ارزش نبود تا بر هر بازاری چوب حراج بر آن نواخته گردد. شیطان شام حتی شوق «شهادت ناب» را نیز از مردم گرفته بود. سایه ناامیدی و یأس همه جا به چشم می‏خورد. این فرهنگ حتی به خیرخواهان اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز سرایت كرده بود. جست‏وجویی در كلمات ایشان در آن هنگام كه امام عزم سفر می‏كنند، گویای همین مطلب است؛ منطقی كه شهادت را خونریزی و ثمره جهاد و نثار خون را تضییع خون‏ها و افتادن به دره ذلت‏ها می‏پندارد. اگر باور ندارید سخنان محمد بن حنفیه فرزند امیرمؤمنان را ببینید كه می‏گوید: «می‏ترسم در میان مردمان كار به اختلاف بكشد. گروهی تو را پشتیبانی كرده، گروهی بر تو بشورند. كار به قتل و خونریزی بكشد و در این میان تو هدف تیر بلا باشی و آن زمان است كه خون بهترین این امت ضایع و خانواده‏ات به ذلت گرفتار شوند.» و امام شجاعانه با شكستن این منطق پاسخ می‏گوید: «برادرم بدان كه اگر در دنیا هیچ پشت و پناهی نداشته و تنها گردم، با یزید از در بیعت در نخواهم آمد.»(117) یا آن‏كه در ضمن خطبه‏ای در مكه، مرگ را جزء جداناشدنی زندگانی آدم می‏انگارد و می‏فرماید: «مرگ برای فرزندان آدم همانند گردن آویزی است بر گردن دختركان و گریزی از آن نیست.» و سپس با عشق و شوری فراوان می‏افزاید: «و چقدر من مشتاق دیدار نیاكانم هستم؛ همانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف.»(118) افشاندن عطر و فرهنگ شهادت در جای جای سخنان حضرت در هر زمان و مكان مناسب به چشم می‏خورد؛ چرا كه وی به راستی «فقتل إمرء بالسیف فی الله» را «افضل» می‏داند.(119) با نگاهی به زیارت ناحیه نیز ادامه این فرهنگ را در این آیینه معرفتی مشاهده خواهیم كرد. در این زیارت نه تنها بر حسین به خاطر نثار جان و خونش سلام می‏شود: «السلام علی الحسین الذی سمحت نفسه بمهجته»(120) و از او با عناوین مختلف از جمله «شهید الشهدا» و «اكرم المستشهدین» یاد می‏گردد، بلكه مكان شهادت او نیز مورد تعظیم و تكریم قرار می‏گیرد: «اللهم لا تدع لی فی هذا المشهد المعظم و المحل المكرم ذنبا الاّ غفرته»(121) و صد البته نیازی نیست برای دریافتن این حقیقت به افقی دور نظر بیافكنیم كه بهترین شاهد این فرهنگ مبارك و نزج و ادامه آن سال‏های دفاع جانانه مردمانمان در برابر هجوم بیگانگان است و آیا محوریت این فرهنگ در آن عرصه و در طول هزار و اندی مبارزه شیعیان بر كسی پوشیده است؟بازگشت به سنت‏هاسنت‏ها همان برگ‏ها و شاخه‏های تغذیه‏كننده درخت دین است. اگر آن‏ها بخشكند و از بین بروند، حیات دین نیز دچار اختلال و در پایان مرگ می‏شود. از همین‏رو است كه امام با تأكیدی فراوان به بصریان آنان را به كتاب �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 497]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن