واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پرسش حسینی، پاسخ علوی، سیره محمدی
اشاره:در نوشتار حاضر برآنیم تا که «جمال آفتاب» محمدی را به یمن سخنانی نظاره کنیم که به روایت پاره تن و جگرگوشه پیامبر(ص) حضرت سیدالشهدا(ع) بر جای مانده است.حسن و حسین که دو گوشواره عرش خداوندند، خود سالهایی از عمر خویش در خردسالی را در دامن و بر دوش و در کنار جد بزرگوارشان گذراندهاند و شاهدی نزدیک بر اوصاف آن یگانهآفرینش بودهاند.با این همه، زمانی حسن بنعلی(ع) علاقهمند شد که وصف جد خویش را از زبان داییاش، هند بنابیهاله تمیمی که فرزند خدیجه(س) از شوهر پیشین و برادر مادری حضرت فاطمه(س) بود بشنود چرا که «هند» آشنای به اوصاف پیامبر(ص) بود و شرح وصف او میکرد. وی مردی سخنور و سخنآشنا به شمار میرفت و سرانجام در جنگ جمل، در رکاب امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسید.هند به شرح اوصاف پیامبر(ص) پرداخت. امام حسن(ع) سخن دایی در وصف جدش را زمانی از برادرش امام حسین(ع) پنهان داشت و سپس آن را برای وی بازگفت اما دید حسین(ع) آنها را از پیش میداند. پرسید از که دانسته است؟ فهمید آن را از پدرش امیرالمؤمنین(ع) فهمیده، او از هیچ چیز فروگذار نکرده است.امام حسین(ع)، چنان که در این گزارش آمده، در پنج محور، اوصاف رسول خدا را از پدر بزرگوارش جویا شده است. پس این، روایتی است که پرسشگر آن سیدالشهداء(ع) است و پاسخگوی آن امیر مؤمنان(ع) و موضوع آن وصف سیره و اخلاق پیامبر عظیمالشأن اسلام حضرت محمد بنعبداللّه صلوات اللّه علیه و آله.روایت را دانشمند بزرگوار، رضیالدین، حسن بنفضل طبرسی که از شخصیتهای قرن ششم هجری است در کتاب خود «مکارمالاخلاق» آورده است. رحمت خدا بر او که این مجموعه ارزشمند را پیش روی ما گذاشته است:وقتی کسی پیش او سخن میگفت گویا نخستین نفر بود که سخن میگوید. پیامبر از آنچه مایه خنده آنان بود میخندید و از آنچه موجب شگفتیشان، شگفتی نشان میداد. بر فرد تازهواردی که سخن به جفا میگفت و خواسته ناروا داشت بردباری میکرد، تا آنگاه که یارانش آن غریب را پیش خود فرا میخواندند. میگفت: وقتی نیازمندی را دیدید که در پی نیاز خود است به خواستش رسیدگی کنید و آن را برآورید.********حسین بنعلی (ع) گفت: از پدرم در باره حضور پیامبر(ص) در خانه پرسیدم. گفت:پیامبر برای ورود خود بینیاز به اذن بود. آنگاه که به خانه وارد میشد، حضور خود را سه بخش میکرد؛ بخشی برای خدای عز و جل، بخشی برای خانوادهاش، و بخشی برای خود. سهم خود را میان خویش و مردم بخش میکرد؛ بخش مردم را بر عام و خاص آنان ارزانی میداشت و کسی را از آنان ویژه خود نمیساخت.روش وی در سهم امت این بود که صاحبان فضیلت را به قدر ارزششان در دین، در اجازه ورود و دادن فرصت پیش میداشت. برخی آنان یک کار داشتند و برخی دو کار و برخی کارها. با آنان مشغول میشد و با پرسش از آنان به آنچه صلاحشان و صلاح امت بود مشغول میداشت و آنچه مناسبشان بود به آنان میفرمود و میگفت:«باید حاضر به غایب برساند.» و «نیاز کسانی را که نمیتوانند احتیاج خود را اطلاع دهند به من برسانید. هر کس نیاز دیگری را که خود توان ابلاغ آن به حاکم را ندارد، برساند خداوند گامهای او را در روز قیامت استوار میدارد.»پیش پیامبر جز این گفته نمیشد و از کسی جز آن نمیپذیرفت.به زیارت پیامبر وارد خانه میشدند، و از گرد وی پراکنده نمیشدند جز اینکه چیزی دستگیرشان شده بود، و راهنمایانی دانا بیرون میرفتند.حسین (ع)گفت: از او در باره حضور بیرونی پیامبر پرسیدم که چگونه رفتار میکرد؟گفت: رسول خدا(ص) زبانش را در کام میکشید مگر در آنچه به او ربط داشت.میان مردم الفت میانداخت و جدایی نمیافکند ـ یا گفت: و آنان را از هم نمیراند ـبزرگ و شخصیت هر قومی را بزرگ میداشت و او را بر آنان ولایت میداد.مردم را از فتنهها هشدار میداد، و بیآنکه گشادهرویی و اخلاق نیک خود را از کسی بگرداند، از آنان پروا میکرد. جویای حال یارانش میشد.از مردم در باره آنچه میانشان میگذشت میپرسید، سپس نیک را گرامی میداشت و تقویت میکرد و زشت را ناپسند میداشت و پست و سست میساخت.پیامبر میانهرو و با روشی یکسان بود. از ترس اینکه مردم دچار غفلت یا خستگی و ملال شوند غافل نمیشد. برای هر وضعی دارای آمادگی و ساز و برگ بود.از حق کوتاه نمیآمد و از آن نیز فراتر نمیرفت.کسانی از مردم در کنارش بودند که بهترین مردمان بودند. باارزشترین پیش او کسی بود که خیرخواهیاش از همه فراگیرتر بود، و کسی بزرگترین جایگاه را نزد او داشت که بهتر از همه به دیگران یاری میرساند و از آنان پشتیبانی میکرد.گفت: از وی در باره نشست حضرت پرسیدم.پاسخ داد: رسول خدا نمینشست و نمیایستاد جز با یاد خداوند ـ که نامش بزرگ باد ـ و جاهای ویژه برای خود قرار نمیداد و از اینکه دیگران جای خاصی برای خود گزینند باز میداشت. آنگاه که به گروهی میرسید همان جا که خالی بود و میرسید مینشست و دیگران را نیز به این کار فرمان میداد.به هر یک از همنشینان بهره وی را میداد تا همنشین او گمان مبرد که پیش پیامبر کسی از او محترمتر است.هر کس با پیامبر به خاطر کاری مینشست یا میایستاد، حضرت صبر میکرد تا آن شخص، خود جدا گردد.هر کس خواستهای داشت او را برنمیگرداند جز همراه آن خواسته یا با سخنی شایسته.گشادهرویی و اخلاق نیکش همه مردم را فرا گرفته بود. برایشان پدری بود و در حق، همه پیش او یکسان بودند.جلسه او جلسه بردباری، حیا، صبر و امانتداری بود. صداها در آن بلند نمیشد و حرمتها شکسته نمیگشت و لغزشها آشکار نمیشد. میانهرو بودند، در مجلس او با پرهیزگاری بر یکدیگر برتری میگرفتند، به همدیگر کُرنش میکردند، در آن، سالمند را احترام میکردند و خردسال را مهربانی. نیازمند را بر خود ترجیح میدادند و غریب را نگه میداشتند ـ یا گفت: به کار غریب رسیدگی میکردند. ـگفتم: رفتارش با همنشینان چگونه بود؟پاسخ داد: رسول خدا(ص) هماره چهرهای باز داشت، خوشاخلاق بود، برخوردی نرم داشت، درشتخو و خشن نبود؛ نه فریادکش بود و نه ناسزاگو؛ نه عیبگیر بود و نه مدیحهسرا. به آنچه علاقه نداشت بیتوجهی نشان میداد. از او کسی ناامید نمیشد و کسانی که در وی دلبسته آرزویی بودند ناامید نمیشدند.خود را از سه چیز برکنار داشته بود: جدل و کشمکش، زیادهروی (گویی)، و از آنچه به او مربوط نبود.مردم را نیز از سه چیز راحت و رها ساخته بود: هیچ کس را نکوهش و سرزنش نمیکرد، دنبال بدی و زشتی پنهان کسی نبود، و جز گفتاری که امید پاداش آن را داشت سخن نمیگفت.وقتی سخن میگفت حاضران همنشین خاموش میشدند، گویا که پرنده بر سرشان نشسته است. آنگاه که ساکت میشد، سخن میگفتند و پیش او سخن به کشمکش نمیکشاندند. هر کس سخن میگفت سکوت میکردند تا از سخن در آید.وقتی کسی پیش او سخن میگفت گویا نخستین نفر بود که سخن میگوید. پیامبر از آنچه مایه خنده آنان بود میخندید و از آنچه موجب شگفتیشان، شگفتی نشان میداد. بر فرد تازهواردی که سخن به جفا میگفت و خواسته ناروا داشت بردباری میکرد، تا آنگاه که یارانش آن غریب را پیش خود فرا میخواندند. میگفت: وقتی نیازمندی را دیدید که در پی نیاز خود است به خواستش رسیدگی کنید و آن را برآورید.ستایش را جز از کسی که در صدد مقابله به مثل بود نمیپذیرفت. سخن کسی را نمیبرید تا پایان بَرَد یا خود فرو برخیزد.گفت: گفتم خاموشیاش چه سان بود؟هند به شرح اوصاف پیامبر(ص) پرداخت. امام حسن(ع) سخن دایی در وصف جدش را زمانی از برادرش امام حسین(ع) پنهان داشت و سپس آن را برای وی بازگفت اما دید حسین(ع) آنها را از پیش میداند. پرسید از که دانسته است؟ فهمید آن را از پدرش امیرالمؤمنین(ع) فهمیده، او از هیچ چیز فروگذار نکرده است.گفت: خاموشی رسول خدا(ص) چهار گونه بود: از سرِ بردباری، به جهت هشیاری و پرهیز داشتن، اندازه نگه داشتن، و اندیشه کردن.اندازه داشتن در یکساننگری میان مردم و گوش فرا دادن به سخن آنان بود.اندیشه کردن، در چیزهایی بود که میماند و چیزهایی که از میان میرود و نمیماند.بردباری و صبر برای او یکجا گرد آمده بود، از اینرو چیزی او را به خشم نمیآورد و نمیرماند،و هوشیاری و دوراندیشی او در چهار چیز گرد آمده بود: نیکاندیشی و نیکورفتاری تا الگوی دیگران شود.کنارهگیری از کار زشت و ناروا تا دیگران از آن دست کشند؛تلاش وی در آنچه امتش را به راستی و صلاح در آورد؛و ایستادگی در آنچه خیر دنیا و آخرت را برایشان گرد آورد. منبع:مجله پیام زن، بهمن و اسفند 1385، شماره 179 و،180، با تصرف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 487]