واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: من دوسال تعهدات کاري دارم و وقتي اينها تمام شود، مسلماً وقفهاي خواهم داشت. نميدانم اين وقفه چقدر طول بکشد، ولي حتماً به اين وقفه نياز دارم تا به رفتوروب و تميزکردن بايگاني مغزم بپردازم. بايد يک بازبيني کلي انجام بدهم.
به گزارش آخرین نیوز به نقل از همشهری، کم نيستند منتقداني که شهاب حسيني را بهترين بازيگر مرد حال حاضر سينماي ايران مي دانند. روند پيشرفت او و دريافت يک به يک جوايز جشنواره هاي معتبر کشورمان يکي از دلايل اين دسته از کارشناسان حوزه سينما براي مدعاي خود است.همشهری مي نويسد: چند دقيقه بعد از اين که تنديس بهترين بازيگر نقش اول مرد را دريافت ميکند و از روي سن پايين ميآيد، به او پيشنهاد ميکنيم پاي اين گفتوگو بنشيند و دربارهي جايزهاي که گرفته حرف بزند. جايزهاي که باعث شده مجموعه جوايزش در محدودهي سينماي ايران کامل شود؛ از ديپلم افتخاري که در جشنوارهي فجر سال 1386 به خاطر محيا (اکبر خواجويي) گرفته تا دريافت سيمرغ بلورين در سال بعدش به خاطر سوپراستار (تهمينه ميلاني) و حالا هم جايزهي اول جشن سينماي ايران به خاطر دربارهي الي... (اصغر فرهادي) و پرسه در مه (بهرام توکلي). به نظر ميرسد مسيري که او از سالها پيش با بازي در تئاتر، سينما و تلويزيون آغاز کرده به نقطهي مشخصي رسيده و در يکيـدو سال اخير، توانايياش به رسميت شناخته شده است.براي انجام گفتوگو به لواسان رفتيم، محل زندگي چند سال اخير شهاب حسيني که ميگويد براي دورماندن از اجتماع خشمگين به آنجا پناه آورده. يکي از دلمشغوليهايش در لواسان، حضور در «کافه هنر» است و بودن در کنار مردمي که براي ملاقات با بازيگر محبوبشان به آنجا سر ميزنند. گفتوگوي ما در همين کافه و در ميان رفتوآمدهاي مردم انجام شد. و شهاب حسيني وسط همين رفتوآمدها گفت که بازيگري ديگر برايش جذابيتي ندارد، دلزده شده و ميخواهد مدتي خودش را بازنشسته کند. بخش هايي از پاسخ هاي شهاب حسيني به سوالات همشهري در ادامه مي آيد: • جايزهها مشوقها و انرژيبخشهاي خوبياند. انگار در طول راهي که داريد ميرويد به شما غذاي خوبي بدهند تا بتوانيد مسير را ادامه دهيد . نقطه مهمي است ولي نقطهي پايان نيست. در هنر، نقطهي پاياني وجود ندارد، چون هميشه درصد ناشناختهها خيلي بيشتر از شناختههاست. جايزه هيچوقت براي من هدف نبوده.• خيليها از اينکه بازي من در فيلم دلشکسته ديده نشده ابراز تعجب کردند، ولي الان پرفروشترين فيلم شبکهي ويدئويي شده است. اين برايم کافي است. آن اتفاقي که ميخواستم افتاده. جايزه صرفاً يک نشانه است؛ جايزهاي که ديشب گرفتم فقط برايم نشانهاي است از اينکه در خط درستي دارم حرکت ميکنم و انتخابهاي درستي داشتهام.• آن نقطهاي که آدم به جايي ميرسد که فکر ميکند بهترين داوري را خودش در مورد خودش انجام داده و ديگران تشخيص درستي نداشتهاند و حق او را ندادهاند، آغاز يک سراشيبي است. اينجا بايد زنگ خطر براي بازيگر به صدا درآيد. • فعلاً که پرفروش بودن يک فيلم اصلاً دليل موفقيتش نيست. اين روزها کمتر کسي راضي از سالن سينما بيرون ميآيد. در طول برگزاري جشن خانه سينما داشتم به اين فکر ميکردم که همه وقتي ميروند روي صحنه، گله و شکايتي از چيزي دارند، اما هيچکس به اين فکر نميکند که اين فيلمهاي روي پرده محصول خود ماست. چرا به عملکرد خودمان نگاه نميکنيم ببينيم ما به عنوان آن جامعهي فرهنگي که قرار است ايده بدهيم و فکرهاي خوب داشته باشيم کجاي کاريم؟• اتفاقاً ميخواهم يکي بيايد همين را بگويد که ببين، در فلانجاي فيلم سر من کلاه نرفت، داري بد بازي ميکني. دلم ميخواهد يکي اينها را ببيند. همهي اينها نسبي است. هيچکدام از اين جايزهها قطعي نيست. من به عنوان بهترين بازيگر مرد انتخاب شدم، ولي مگر واقعاً من بهترين بازيگر مرد اين سرزمينم؟ نه! من روي صحنه، از بسياري از بازيگران تئاتر ضعيفترم. از خيلي از بازيگران سينما هم ضعيفترم. آقاي مهدي هاشمي خيلي از من بهتر است. خيليها از من بهترند.• رضايت از خودم وقتي است که اگر فيلم را بازي کردم و تمام شد و نشستم تماشايش کردم، يادم برود که اين شهاب حسيني است؛ خودم را نبينم روي پرده. شخصيت را باور کنم و مثل يک تماشاگر به خودم نگاه کنم. چنين فيلمي را دوست دارم. در فيلمي که موقع تماشايش از خودم خوشم بيايد و بگويم بهبه اينجا عجب نگاهي دادهام، اين کت چقدر بهم ميآيد، قربان خودم بروم، از اين فيلم بدم ميآيد.• در دربارهي الي... اين اتفاق افتاد. در سوپراستار هم اتفاق افتاد. در سوپراستار يک جاهايي يادم رفت خودم بازي ميکنم و فکر کردم من «کورش زند» هستم که چه آدم مزخرفي هم هست! پرسه در مه را هم هنوز نديدهام که بفهمم اين اتفاق تا چه حد افتاده.• ميخواستم زودتر تعداد فيلمهايي که بازي ميکنم دورقمي شود، البته نه به هر قيمت. با خيلي از فيلمسازان تازهکار همکاري کردم، به اين اميد که نتيجهي خوبي بدهد. نخواستم اشتياق و انگيزهي زياد آنها را بيپاسخ بگذارم. ولي در مواردي کار خلاف انتظار از آب درآمد.• درباره حال، حقيقتش اين است که ديگر دنبال يک لقمه معرفت براي خودم ميگردم. اگر فيلمي به من چيزي ياد داد، آدمترم کرد، با واقعيتهاي بزرگتري آشنايم کرد، ميروم و کار ميکنم.• در آن دوران که همهي اينها را دور از دسترس ميديدم. کنار درس خواندن ميرفتم دنبال مشاغل مختلف. دو سال رفتم در طلاسازي کار کردم! در حالي که پدرم دبير بود؛ ميگفت من دارم به بچههاي مردم درس ميدهم ولي تو را نتوانستم آدم کنم! مدتي رفتم فوتباليست شدم؛ در باشگاه نوجوانان پاس بازي ميکردم. مدتي رفتم آموزش آرايشگري ديدم. همهجور کاري کردم. دنبال کاراکتر ميگشتم براي خودم. تا يک موقعي به اين نتيجه رسيدم اين کاراکتر را در بازيگري پيدا کنم. به اين خاطر آمدم سراغ سينما. • مجريگري در تلويزيون باعث ميشود تسلط بر لحن و بيان به وجود بيايد. قبل از اين، در دانشگاه با بچههاي دپارتمان تئاتر آشنا شدم. در کلاسهاي آقاي سمندريان ثبتنام کردم. تئاترهاي دانشجويي کار ميکرديم. خيلي لذتبخش بود. دو سال براي يک تئاتر تمرين ميکرديم تا در يک جشنوارهي دانشجويي دو نوبت اجرا داشته باشيم! غذايمان از صبح تا شب بيسکوئيت و چاي بود. اينها را تحمل ميکردم تا يک روز همان آدمباشکوهه بشوم. تا اينکه بزرگتر شدم و فهميدم دنيا جور ديگري است و آن شکوه، گاهي اوقات در لابهلاي همين روابط عادي اجتماعي به دست ميآيد. انگيزهام اينها بوده، وگرنه صادقانه و روشن بگويم اگر از اول ميدانستم بازيگري قرار است اين باشد، قطعاً ميرفتم دنبال عشق اصليام که موسيقي است. • مشکل اين است که در سينماي ما برخلاف سينماي استاندارد دنيا که همهچيز در خدمت اين است که تو به عنوان بازيگر بروي جلوي دوربين و کارت را درست انجام بدهي و چيزي تمرکزت را به هم نزند، همه از بازيگر انتظار دارند در هر شرايطي بهترين بازدهي را داشته باشد. در سينماي ما، سر صحنه همهچيز دست به دست هم ميدهد تا تمرکز بازيگر را نابود کند. لحظهي بازي تو که ميرسد و ميروي جلوي دوربين، کسي کاري به اتفاقاتي که افتاده ندارد، همه منتظرند تو بهترين اجرا را داشته باشي. اشتباه تو ديده خواهد شد.• خوشبختي بازيگري که با اصغر فرهادي کار ميکند اين است که او خودش در دانشگاه، درس نمايش خوانده، بازي را ميشناسد و اصلاً خودش بازيگر خوبي است. وقتي دارد توضيح ميدهد چه ميخواهد، حس صورتش جوري است که با خودت ميگويي کاش بتوانم دقيقاً همين را بازي کنم! نقاط حساس بازيگري را ميشناسد، اتودزدن بلد است و ميداند بازيگر را چطور هدايت کند.• من دوسال تعهدات کاري دارم و وقتي اينها تمام شود، مسلماً وقفهاي خواهم داشت. نميدانم اين وقفه چقدر طول بکشد، ولي حتماً به اين وقفه نياز دارم تا به رفتوروب و تميزکردن بايگاني مغزم بپردازم. بايد يک بازبيني کلي انجام بدهم. قصد جسارت به پيشکسوتها را ندارم، ولي من نميتوانم تا سنين پيري منتظر بمانم از دفتري تلفني بشود و نقشي پيشنهاد شود و آفيشي تعيين کنند... اين برايم کافي نيست. • بخشي از هنر کسب مهارت است. وقتي آن مهارت را کسب کردي، حالا بايد بروي سراغ تأليف. هنر تا به تأليف نرسد، پيشهي آدم است. من تا وقتي که به تأليف در کار خودم نرسم، هنرپيشهام، بعد از رسيدن به تأليف است که هنرمند ميشوم؛ کسي که صاحب نظر است، صاحب فکر است. در اندازههاي خودم البته. نه، الان به اين نتيجه رسيدهام که با بازيگري اقناع نميشوم. يا بايد رها کنم و بروم سراغ موسيقي، يا بروم پشت دوربين. • من نزديک به پانزده سال است همه چيز را فداي کارم کردهام. خانوادهام، پدر و مادرم، همسرم... بچهام هفت سالش شده و من نفهميدم چهجوري هفت سالش شد. اعتراف ميکنم سينما، حدأقل در ايران اينقدر ارزش ندارد. نميارزد آدم همهچيز را فداي سينما کند. • وقتي فيلم اصغر فرهادي در برلين جايزه ميگيرد، افتخارش مال کيست؟ يک ايراني که در برلين زندگي ميکند، از فردا احترام همسايهاش را احساس ميکند. اين مگر بد است؟ هنر قرار است به ما اين هويت را در جهان بدهد. اعتبار پيدا کنيم. اگر به اينجا نرسيم پس داريم چهکار ميکنيم؟ دنبال چي هستيم؟ پول؟ اگر پول و ماشين مدلبالا بخواهم که خب، ميروم بيزنس ميکنم. • مگر براي ملک سليمان و يوسف پيامبر و در چشم باد کم خرج کرديم؟ پس چرا مردم مينشينند لاست و 24 را ميجوند؟ چرا سريالهاي ما اين تأثير را نميگذارند؟ جاي ما در فضاي جهاني خالي است. چرا تأثيرگذاري فرهنگي در دنياي امروز را جدي نميگيريم؟ باور کنيد شما الان قدرتهاي اول جهان را خلع سلاح کنيد، آنقدر نگران نخواهند شد که مانع فعاليت فرهنگيشان شويد. از آمريکا سينمايش را بگيريد، آنوقت چهکار ميخواهد بکند؟ اما مسئولان ما هيچوقت بابت کمتأثيربودن سينماي ايران نگران نميشوند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]