واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پس از تعطيل روزنامه فکر کنيد قصه يي را تعريف مي کنيد و همه با شگفتي و توجه و تمرکز به دهان شما چشم دوخته اند و ناگهان صداي شما ببرد. تعطيل روزنامه چيزي در اين حدود است و به طور حتم بدتر. اعتماد: دوستم عبدالله نوروزي تا چند سال پيش وقتي من را مي ديد، مي گفت؛ «الان داري کدوم روزنامه رو تعطيل مي کني؟» شوخي مي کرد. براي کسي که قرار است زندگي اش از راه کار خبر بگذرد، لحظه يي ويرانگرتر از شنيدن خبر تعطيل روزنامه يي نيست. به خصوص وقتي قرار باشد اين سکته و تعطيل مثل يک کابوس هميشه در دسترس آدم باشد. مي خواهم براي کساني که نمي دانند بنويسم تعطيل روزنامه چگونه پيامدهايي دارد. تعطيل روزنامه را - به هر علت - با تعطيل هيچ حرفه يي نمي شود قياس کرد. اول اينکه در هيچ شغلي اين کابوس يکباره و غافلگير از آسمان هوار آدم نمي شود. هميشه اهل حرفه هاي ديگر آرام آرام به فضاي بحران وارد مي شوند، بحران گسترده مي شود، آثار بحران در محيط کار چهره مي کند تا روز بيکاري از راه برسد. براي خود من بسيار اتفاق افتاده است که در گرماگرم تدارک شماره فردا، خبر «ايست» را گرفته ام. اين تعطيل ناگهاني را در حرفه يي که کارکرد اصلي آن ارتباط است، به چه مي توان تشبيه کرد؟ تصور کنيد گرم حرف زدن براي گروهي هستيد و ناگهان دستي شما را از برابر گروه مخاطبان شما دور کند. مجسم کنيد داريد در جمعي حرف مي زنيد و يکباره حاضران غيب شوند. فکر کنيد قصه يي را تعريف مي کنيد و همه با شگفتي و توجه و تمرکز به دهان شما چشم دوخته اند و ناگهان صداي شما ببرد. تعطيل روزنامه چيزي در اين حدود است و به طور حتم بدتر. يقين دارم در هيچ حرفه يي، پايان چنين ويرانگر نيست. اين پايان، پيامدهايي هم دارد. اول آنکه مخاطبان وفادار روزنامه از اين قطع گفتمان، ناراحت و عصبي مي شوند اما نبايد از آنان انتظار واکنش چنداني داشت. يادم هست وقتي يکي از روزنامه هاي ما از انتشار بازماند، چند جوان در حياط روزنامه ما را با اين پرسش غافلگير کردند؛ حالا ما چه کار کنيم؟ همين جا بنويسم که تعطيل يک روزنامه هرگز به معناي روي کردن مخاطبان آن، به روزنامه هاي در تضاد با روزنامه اول نخواهد بود. آن گروه مخاطبان شايد پس از تعطيل روزنامه دلخواه خود ديگر روزنامه يي را نخوانند. اما هرگز سراغ «هر روزنامه يي» نمي روند. وقتي يک کارگاه نجاري، يک آموزشگاه، يک شرکت ترخيص کالا يا يک موسسه حمل و نقل تعطيل مي شود، کارکنان اين حرفه ها مي توانند به هر مغازه يا موسسه مشابه براي گرفتن کار مراجعه کنند بدون کمترين دغدغه از چند و چون اين جابه جايي. پيداست همه به محيط کار خود دلبستگي هايي پيدا مي کنند. اين دلبستگي در کار روزنامه از جنس ديگري است. در ذهن و حس روزنامه نگار پس از تعطيل حفره يي، خلأيي و يادماني باقي مي ماند که براي هميشه آزاردهنده است. روزنامه نگار پس از تعطيل، با هر روزنامه يي نمي تواند دوباره آغاز کند. برخلاف حرفه هاي ديگر، روزنامه وقتي تعطيل مي شود، گروه پرتعداد بدهکاران قيدي براي تسويه حساب هاي خود احساس نمي کنند. روزنامه هميشه در شبکه توزيع (پخش روزنامه در تهران و شهرستان ها)، آگهي ها و به احتمال از محل يارانه هاي عقب افتاده، طلب هايي دارد. بدهکار روزنامه بايد خيلي شيرً پاک خورده باشد که اين طلب ها را پس بدهد. همين اتفاق به طور معمول براي کارکنان روزنامه هم مي افتد؛ با تفاوت هايي؛ خبرنگاران و ديگر کارکنان روزنامه هميشه نوعي همدردي و همدلي با ناشر روزنامه حس مي کنند. يعني اگر قرار باشد براي روزنامه ختمي بگيرند، اينان در صف «صاحبان عزا» مي ايستند. به همين سبب براي گرفتن سوخته طلب هاي خود خيلي پا در يک کفش نمي کنند. وقتي روزنامه تعطيل شد، خيلي غيرمعمول نيست که پديدآورندگان روزنامه از خير طلب ها بگذرند. اگر ناشري، کارکنان را صدا بزند و دستمزد- فقط دستمزد- روزهاي کاري روزنامه را بپردازد، در ميان اهالي روزنامه، به ناشري بزرگ منش شهرت خواهد يافت. حرف ديگري هم هست؟ هست، ملاحظه کنيد؛ يک نشريه را مجموع ابتکارها، تجربه ها، شهامت ها، دانسته ها و کارايي هاي خبرنگاران، طراحان، عکاسان، ويراستاران، هنرمندان و گروه خدماتي آن نشريه پديد مي آورد. نشريه يي وقتي پذيرش عام يافت، نام نشان آن نشريه تبديل به يک ثروت معنوي و البته مادي مي شود. يعني مجموع آن عوامل، آن ثروت و اعتبار را در پي مي آورند. درست اينکه تمامي آن عناصر که در اين نام آوري کاري کرده اند، به نسبت کارکرد خود، از آن ارزش به دست آمده سهمي ببرند. روزنامه وقتي تعطيل مي شود، کارکنان آن سهم را بايد از چه کسي طلب کنند؟ بگذار بگذرم. مرجعي که تعطيل روزنامه يي را روا مي داند، بد نيست به اين نکته ها هم توجه کند؛ روزنامه نويس در جامعه ما از دست به دهان ترين - به اصطلاح- دهک هاي جامعه است؛ آنان که با اعتبار روزنامه سودا مي کنند، به کنار. به اين دل خوش دارد که با مخاطبان خود گفتمان مي کند. روزنامه که تعطيل شد، ناگهان با دو بحران بزرگ مالي و ذهني درگير مي شود. اگر پاسخ اين باشد که؛ مي خواست اين شغل را انتخاب نکند، من يکي قانع مي شوم. حرف درستي است. وقتي در فضايي تکليف بنيان ها و نهادهاي درخور و مناسب با چنين کارهايي روشن نيست، آدم چرا بايد روزنامه نگاري کند؟ تازه به همين هم قانع نباشد و نبود آن بنيان ها و بنيادها را هم به رخ بکشد. نه؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]