تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مى‏شود و بدبختان از آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865105779




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سلام ماشین های ابری


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سلام ماشین‏های ابری!
باران
 همه‏ی مردم شهر روی سرشان چیزی گرفته بودند و داشتند می‏دویدند. چند تا کوچولو هم دست‏های‏شان را رو به هوا کرده ‏بودند و می‏خندیدند. من هم خیلی خوشم‏ آمد. یک نفر گفت: «عجب بارانی!»آن یکی گفت: «الان چه وقت باران است؟ خیس شدم!»مردی هم به دنبال چترش می‏دوید. عجب چتر بازی‏گوشی داشت!گفتم: «مامان!باران بازی، چه‏قدر مزه می‏دهد!»گفت: «نه، نه، سرما می‏خوری!»مامان چادر‏ش را روی سر من کشید. وای چقدر مزه می‏دهد زیر چادر مامان!گفتم: «مامان چرا باران می‏بارد؟»مامان گفت: «باد اینقدر ابرها را این طرف و آن طرف می‏برد که آنها به هم می‏خورند و جرقه می‏زنند و باران می‏بارد.»گفتم: «نکند از هم خجالت می‏کشند؟»مامان خندید و گفت: «از خجالت خیس عرق می‏شوند!»گفتم: « عجب ابرهای! چقدر خجالتی هستند!»
باران
همین‏طور مثل دوش حمام داشت باران می‏آمد.با مامان بدو بدو رفتیم تا به یک خانه رسیدیم که بالای سرش یک تاقچه داشت. من و مامان رفتیم زیر تاقچه.مامان گفت: «باید اینجا بمانیم؛ باران خیلی شدید است!»چند نفر دیگر هم بودند که خیس خیس شده بودند. سرم را از زیر چادر مامان درآوردم. یکهو یک صدای بلند شنیدم: «نق ... بوم ...» و شکستن شیشه. خیلی ترسیدم!مامان گفت: «عجب تصادفی!»یک خانم که آنجا بود گفت: «سر می‏برند!»یواشکی گفتم: «مامان سر می‏برند یعنی چه؟»مامان گفت: «یعنی خیلی خیلی تند می‏روند.»کم‏کم مردم دور ماشین‏ها جمع شدند. سرنارنجی یک تاکسی خورده بود به سر آبی یک ماشین که بزرگ‏تر از خودش بود!به مامان گفتم: «ماشین نارنجی به ماشین بزرگ‏تر از خودش سلام نداد، ماشین آبی هم سرش را کوبید به او!»مامان و آن خانم هر دو خندیدند.
باران
مردم کنار رفتند. آقای پلیس آمد. با راننده‏ها حرف زد و بعد یک کاغذ و قلم برداشت و شروع  کرد به نقاشی کردن. با خودم گفتم: «عجب پلیسی! وسط خیابان دارد نقاشی می‏کشد!»گفتم: «مامان! چرا ماشین‏ها تصادف می‏کنند؟»مامان گفت: «برای اینکه قانون را رعایت نمی‏کنند.»از سر یکی از راننده‏ها خون می‏آمد. من باز هم ترسیدم.مرد پیری گفت: «همه‏اش بی‏احتیاطی! همه‏اش عجله! همه‏اش خودخواهی!»گفتم: «مامان خودخواهی یعنی چه؟»مامان گفت: «یعنی هر کسی فقط و فقط خودش را دوست داشته باشد و فکر کند دیگرن دشمن او هستند.»گفتم: «مامان! ماشین‏ها که از این فکرها نمی‏کنند؛ هان؟»مامان گفت: «ماشین‏ها این فکرها را نمی‏کنند، فقط آدم‏ها از این فکرها می‏کنند.»فکر کنم ماشین‏ها خیلی از هم خجالت کشیدند. صورت‏های هر دوتای‏شان خیلی بدریخت شده بود.گفتم: «مامان! نمی‏شد ماشین‏ها ابری بودند؟» مامان خندید.گفتم: «اگر ابری بودند، خیلی خوب می‏شد. همین‏طور که خجالت می‏کشیدند، آب می‏شدند و دوباره جمع می‏شدند؛ می‏شدند یک ماشین نو و تر و تمیز، تر و تمیز!»مامان گفت: «به به! تر و تمیز! تر و تمیز.»گفتم: «اگر ماشین‏ها ایری بودند، دیگر کسی زخمی نمی‏شد، قیافه‏ی ماشین‏ها هم عوض نمی‏شد. آقای پلیس هم ابرهای خوشگلی نقاشی می‏کرد. ماشین‏های ابری، تر و تمیز هستند!»این بار، هم مادر خندید هم آن آقای پیرو آن خانم. مجید شفیعیتنظیم:بخش کودک و نوجوان********************************مطالب مرتبطکارهای خوب امروز شب امتحان ریاضی اسرار عجیب خلقت دوست واقعی (1) همبازی جدید کفش‌های صورتی یا آبی اگه جای مینا بودی؟ فرفره های مزرعه گندم من هم مثل بزرگترها گریه کردم کودک شهید فلسطینی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 700]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن