تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845196037




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از تدريس معارف محمد رضا گلزار تا كلاس هاي شيمي سروش صحت


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
همشهري جوان به مناسبت روز معلم سراغ همه بازیگر ها و آدم معروف هایی که یک روز معلم بودند، رفته است «درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را» این شعر واقعا مصداق کامل این پرونده است. پرونده را حتما تا ته بخوانید کاملا متوجه این موضوع می شوید. البته قرار نبود ما براساس این شعر پرونده دربااوریم، بلکه قرار بود به مناسبت روز معلم به سراغ بازیگراها و آدم معروف هایی برویم که روزگار دبیر و معلم بودند، آدم هایی که قطعا پیش از حرف زدن با آنها می شد حدس زد با توجه به خلق و خویشان شیوه های متنوع و متفاوتی را در درس دادن به بچه های مردم برای خود ابداعد کرده اند. شیوه هایی که حتی سر سخترین و سرتق ترین بچه ها را رام می کند و درس خوان. ای کاش دنیای بازیگری کمی به آنها فرصت می داد تا باز هم سری به کلاس های درس بزنند. سروش صحت سال ها معلم شيمي بوده و آلان هم گه گداري اين درس را ترديس مي كند من خيلي معلم باحالي هستم آرامه اعتمادي: باورتان مي‌شود، بازيگر طنز و خوش‌خنده، كه اين روزها فيلمنامه‌نويس پركاري شده و گهگاهي هم كارگرداني مي كند ي‌روزي معلم شيمي بوده، سروش صحت همان معلم است، معلمي كه خيلي خوب بلد بوده چطور تدريس كند و چطور شاگردهايش را هم بخنداند و هم به درس علاقه‌مند كند، البته بايد گفت كه به اين خنده‌هايش نگاه نكنيد، چون خدا نكند كه اوجدي شود و بخواهد شما را كه شاگرد بازيگوشي هستيد دعوا كند! آن وقت بايد به دنبال يك سوراخ بگرديد و قايم شويد و قول بدهيد كه درس را گوش مي‌دهيد.قرار ما با او رد فرهنگسراي ارسباران بود، همان جايي كه خودش كلاس فيلم‌نامه نويسي دارد، گرچه او بازيگر شده و بايد خيلي راحت در مقابل مردم قرار بگيرد، اما راضي كردن او براي اينكه ژست معلمي بگيرد و يا پاي تخته كلاسي در اين فرهنگسرا بايستد، پروسه خاص خودش را داشت. در آخر هم مجبور شديم از شاگردان يك كلاس بخواهيم براي لحظاتي از اتاق درس خارج شوند تااين آقاي معلم ما بتواند راحت عكس بگيرد. *يادم هست كه براي پرونده عيد همشهري جوان گفتيد، اگر بازيگر نمي‌شديد، معلم مي‌شديد. چرا؟ بله، من تدريس كردن را چه خصوصي چه عمومي دوست دارم. انتقال چيزهايي كه مي‌دانم به ديگران برايم لذت‌بخش است. *چه شد كه معلم شديد؟ در آن زمان من به دنبال يك كار مي‌گشتم كه از طريقش پول درآورم، تدريس خصوصي كاري بود كه به آن فكر كردم و عملي هم شد. *اين در اتفاق در چه سالي افتاد؟ فكر مي‌كنم 74 يا 75 بود كه تا سال 79 هم تدريس خصوصي داشتم. يعني نزديك به 10 سال پيش. *شما شيمي خوانديد و همان را هم تدريس كرديد؟ بله ليسانس من شيمي بوده و فوق ليسانسم هم آلودگي و حفاظت محيط زيست و درياست. اما دوست داشتم تا شيمي را تدريس كنم. *چقدر تدريس كردن كار لذت بخشي است؟ براي من خيلي زياد. چون اصولا درس دادن را دوست دارم و فكر مي‌كنم كه خيلي هم معلم خوبي هستم. خودم اين‌طوري فكر مي‌كنم، مثلا درباره نويسندگي يا بازيگري نمي‌دانم در آن خوب هستم يا نه؟! اما در معلمي مي‌دانم كه خيلي خوبم. خيلي راحت و خوب مي‌توانم به بچه‌ها درس دهم و با آن‌ها ارتباط برقرار كنم. *هميشه از اينكه معلم خوبي بوديد، مي‌گوييد... توضيح دهيد، يعني چطور معلمي بوديد؟ شوخ و شنگ و باحال. دوست دارم كه كلاس شيرين باشد، از هر روشي استفاده كنم تا كلاس افت نكند، سر كلاس خيلي پرانرژي هستم. هم مي‌توانستم نكته‌ها را خوب منتقل كنم و هم به بچه‌ها خوش مي‌گذشت و خوب هم سركلاس ياد مي‌گرفتند. اينكه ميگويم بچه‌ها منظورم همه شاگردانم است، وگرنه همانطور كه گفتم كلاس‌هاي من خصوصي بود، البته كلاس‌هاي 3-4 نفره هم داشتم. *چرا در مدرسه تدريس نكرديد؟ براي اينكه معلم خصوصي بودم! پولش بيشتر بود. در آن زمان آموزش و پرورش خيلي سخت استخدام مي‌كرد و من هم هنوز سربازي نرفته بودم. داشتم فوق ليسانس مي‌خواندم و درسم تمام نشده بود. كلي مراسم داشت. *پس در حقيقت با تدريس خرج تحصيلتان را بدست مي‌آورديد؟ آن‌قدر رمانتيكش نكنيد! با تحصيل پول در مي‌آوردم خوب هم در مي‌آوردم. همين كافي بود. *چرا با اين همه علاقه تدريس را ادامه نداديد؟ كار بازيگري و نوشتن خيلي درگيرم كرد، تا مدت‌ها دركنار بازيگري و نوشتن تدريس هم مي‌كردم اما بعد از مدتي فرصتش را نداشتم و مجبور شدم تا يكي از آنهارا كنار بگذارم كه تدريس را كنار گذاشتم. *حالا چرا شيمي؟ شيمي درس بسيار شيريني است. من كلاس اول و دوم دبيرستان هيچ چيزي از شيمي نمي‌فهميدم يعني مثل يك نادان تمام عيار بودم. مخصوصا در كلاس دوم نظري. اما سال سوم پيشرفت كردم و در سال چهارم كه عالي شده بودم. *اين همه تحول! چطور ممكن است؟ با معلم خوبي كه من را علاقه‌مند كرد. من در زندگي‌ام فقط يك درس را تك‌ماده كردم كه آن هم شيمي سال دوم بوده. براي همين شيمي سال دوم را خيلي خوب بلد بودم، درس بدهم چون مي‌دانستم كه كجاهايش براي شاگرد گير دارد و مشكل ايجاد مي‌كند. *اسم معلمي كه باعث شد شما در درس شيمي موفق شويد را به ياد داريد؟ دو نفر بودند. يكي آقاي مهدويان بود و يكي آقاي كيانوَش. *با شاگردهايتان در ارتباط هستيد؟ گاهي وقت‌ها با بعضي از آنها در ارتباطم. *به كنكوري‌ها هم درس مي‌داديد؟ ابتداي كارم سال اول، دوم، سوم و چهارم دبيرستان را تدريس مي‌كردم اما در سال‌هاي آخر هم به كنكوري‌ها شيمي ياد مي‌دادم. *از درصد قبولي اين پشت كنكوري‌ها در دانشگاه خبر داشتيد؟ اكثر قبول شده‌اند. هميشه هم نتيجه كار شاگردهاي كنكوري‌ام را پيگيري مي‌كردم تا ببينم قبول شده‌اند يا نه؟! بگذاريد يك چيز جالب برايتان بگويم، امروز يكشنبه است، روز جمعه (يعني همين دو روز پيش) جايي دعوت بودم كه آقاي مهندسي بسيار خوش تيپ(!) جلو آمد و به من گفت: «من شاگرد تو بودم و الان مهندس شركت نفت شدم». بهش گفتم: «در دانشگاه چه چيزي خواندي؟» گفت: «شيمي!» خيلي احساس خوبي بود. *سن كمتان باعث نمي‌شد كه بچه‌ها از شما حساب نبردند؟ نه، سنم خيلي هم كم نبود. اما چون آن موقع موهايم خيلي بلند بود و لباس‌هايم هم مدل خاص خودش بود. خانواده‌ها خيلي اعتماد نداشتند و با خودشان مي‌گفتند: «اين يارو كيه كه مياد به بچه‌هاي ما شيمي ياد مي‌ده»، مخصوصا كه از داخل اتاق صداي خنده و ريسه رفتن از داخل اتاق مي‌آيد پس اين چه مي‌شود! ولي خب اصرار شاگردها باعث مي‌شد تا بمانم و تدريس كنم. بعداز اينكه نمره‌ها مي‌آمد، خيالشان خيلي راحت مي‌شد، چون واقعا نبود كه من بخواهم شيمي ياد بدهم و كسي باشد كه نمره خوبي از شيمي نگرفته باشد. *به خاطر داريد كه اولين شاگردتان چطور شما را پيدا كرد كه بعدها اين زير شاخه‌ها زياد شد؟ اولين شاگردم ماجراي جالبي داشت. شايد خود آقاي قلمچي هم احتمالا اين را نداند، آقاي قلمچي اين‌قدر شناخته شده نبود، يك آموزشگاه خيلي جمع و جور در ستارخان داشت، كه همانجا هم خودش تدريس مي‌كرد. اصلا اين موسسه قلمچي امروزي وجود نداشت، فكر مي‌كنم كه در روزنامه خواندم كه كسي را براي معلم خصوصي مي‌خواهند. تماس گرفتم و رفتم پيش خود آقاي قلمچي، ايشان هم براي همان دفعه اول و البته آخر، دختر خانمي را به عنوان شاگرد به من معرفي كرد كه كلاس اول دبيرستان بود. من دو جلسه به او درس دادم. پول را به آقاي قلمچي داده بودند ايشان هم پورسانت خودشان را برداشتند و پول من را داد. *و اين‌طوري شاگردانتان زياد شدند؟ نه. فقط و فقط همين يكبار را از طرف ايشان براي تدريس رفتم. چند وقت بعد از آن تدريس يكي از آشناهايم گفت «مگر تو شيمي تدريس مي‌كني؟» با اينكه من فقط دو جلسه به آن دختر خانم درس داده بودم اما گفتم: «من خيلي هم عالي اين كار را مي‌كنم.» از من خواست تا به دخترش كه كنكوري و كلاس چهارم دبيرستان بود شيمي را تدريس كنم. آن دخترخانم چند دوست ديگرش را هم معرفي كرد و اين رشته شكل گرفت. اما همان دو جلسه باعث شده بود كه من بتوانم اين كار را ادامه دهم. در شيمي يك‌ مبحثي داريم به اسم chain reaction يعني واكنش زنجيره‌اي. اين تدريس هم زنجيره‌اي پيش رفت. *شيمي درس تفهيمي است، رياضي خاصي كه ندارد... خيلي كم. *الان كسي از اطرافيان يا آشنايان از شما نخواسته‌اند كه به فرزندشان شيمي تدريس كنيد؟ چند وقت پيش، (خيلي سال پيش) صاحبخانه‌مان از من خواست كه به دخترش شيمي ياد بدهم كه اين آخرين كلاس‌هايي بود كه داشتم. فكر مي‌كنم الان ديگر يادم رفته بايد دوباره كار و تمرين كنم. براي درس دادن آدم بايد درس بخواند، معلم‌ها يك جمله‌اي دارند كه هميشه آن را به كار مي‌برند مادرم و پدرم هميشه مي‌گفتند، معلم يك شب از شاگرد جلوتر است. چيزي را كه شاگرد ياد مي‌گيرد، معلم شب قبلش آن را خوانده تا بخواهد آن را تدريس كند. چون من پدر و مادرم هر دو معلم بودند اين را خيلي خوب مي‌فهمم. *خاطره خاصي از دوران تدريس داريد؟ خاطره كه زياد داريم. مثلا من به پاشا پاشاپور درس مي‌دادم كه قهرمان شمشيربازي ايران بود. وقتي درس را متوجه نمي‌شد من عصباني مي‌شدم، مي‌گفت: «اين را دوباره درس بده!» وقتي مي‌گفتم: «نمي‌توانم، بايد گوش مي‌دادي» با زور دست من را مي‌گرفت و با تهديد مي‌خواست كه دوباره درس بدهم و من با ترس اين كار را مي‌كردم! (خنده) *مي‌دانم كه شاگرد هنرمند هم داشتيد، از خاطرات درس دادن به آن‌ها بگوييد؟ آره ولي نوشتني نيست! به هر حال خوش مي‌گذرد. *سر كلاس عصباني هم مي‌شديد؟ بله. *چطور؟ خيلي جدي، براي اينكه من الان هم مشغول تدريس بازيگري، فيلمنامه‌نويسي هستم. در راديو هم طنز در رسانه درس مي‌دهم. *كسي را در اين دوران تنبيه كرديد؟ بله، سر كلاس شوخي و خنده‌مان را داريم اما اگر تمرين‌شان را انجام ندهند عصباني مي‌شوم و آنها را تنبيه مي‌كنم. *تنبيه بدني؟ نه! تنبيه بدني چيه؟! رابطه خوب با بچه‌ها اين هست كه هم شوخي كنيد، هم كارتان را انجام دهيد و اجازه دلخوري متقابل هم باشد. *اين تدريس‌ها با آنچه قبلا درس مي‌داديد، متفاوت است؟ معلمي، معلمي است. *ولي تدريس جمعي... تدريس جمعي باحالي‌هاي خودش را دارد، به من خوش مي‌گذرد، معلمي را دوست دارم. *شما هم مثل ساير دبيرها عاشق درسي هستيد كه تدريس مي‌كنيد؟ بستگي دارد كلاس چطور باشد، اگر ارتباط خوبي برقرار شود، لذت دارد وگرنه اجباري مي‌شود. مثلا آن زمان كه شيمي درس مي‌دادم، نزديك فصل امتحانات از 6 صبح تا 12 شب كلاس داشتم! تكرار اين ماجرا آدم را خسته مي‌كند اما اگر كلاس‌هاي متنوع با درس‌هاي مختلف باشد فرق مي‌كند، چون شما مي‌دانيد كه با آدم‌هاي مختلف، روحيات گوناگون، استراتژي‌هاي متفاوت در ارتباط هستيد و خوش مي‌گذرد. البته الان به نسبت سال‌هاي قبل انرژي كمتري دارم مثلا كلاس فيلمنامه‌نويسي من شنبه‌ها دوبار پشت‌سر هم است و بعد از كلاس دوم واقعا احساس خستگي مي‌كنم. چون خيلي زياد صحبت مي‌كنم و انرژي مي‌گذارم. *دوراني كه شاگرد بوديد چه ذهنيتي از معلم‌ها داشتيد؟ بعضي از معلم‌‌ها را خيلي دوست داشتم. آقاي مهدوي من را به شيمي، آقاي نوروزيان به فيزيك و آقاي مهربد به رياضي علاقه‌مندم كردند. مثلا ما معلمي داشتيم به نام آقاي مرعشي كه براي انشا بود اما من به اين درس حس خاصي نداشتم. معلم خوب اين هست كه شما را به حوزه‌اي علاقه‌مند كند. *شاگردهايتان را به خاطر داريد؟ بله *همه آنها؟ نه خوب چون چهره‌شان تغيير كرده اما اگر آدرس دهند، مي‌شناسم. مثلا همان مهندسي كه گفتم ديدمش تا فاميلي‌اش را گفت، خودم تمام آدرس‌هايش را دادم، يادم آمد كه كجا زندگي مي‌كرد، خانواده‌اش چطور بودند و... *الان كه به روز معلم نزديك مي‌شويم، حس خاصي داريد؟ نه *به كسي تبريك نمي‌گويد؟ اوايل چرا. اصولا الان اكثر به اتفاق روزها حس خاصي ندارم. *** کتایون ریاحی و معلمی در20سالگی کتایون ریاحی هم سابقه تدریس در مدرسه را دارد، او که حالا مدتی است از بازیگری کناره گرفته، دو سال قبل مصاحبه مفصلی انجام داد. او درآن گفت وگو از همه چیز گفت از جمله شغل هایی که پیش از بازیگری به آن ها مشغول بوده است. او در همان گفت وگو گفت که در سن بیست سالگی معلمی را تجربه کرده :«حس ماجرا جویانه ای داشتم ازو اصلا به خاطر همین حس بود که دوست داشتم کار کنم، فکر کنم 165 سالم بود که کار کردن را همزمان با درس خواندن شروع کردم. در آن سال ها کار های متفاوتی آنجام دادم، مثل حضور افتخاری در انجمن حمایت از معلولین، یا کار در یک کارگاه تولید لباس و همچنین تریس در مدرسهه بیست سالم بود که معلم حق التدریس آموزس و پروش بودم و در مقطع راهنمایی تدریس می کردم. انهم با شاگردهایی که فاصله سنی اش با من خیلی زیاد نبود.» آقای سوپر استار و تدریس معارف سال گذشته همین موقع ها بود که با محمد رضا گلزار قرار بود ، گفت وگویی انجام دادم که او در این گفت وگو حرف های متفاوتی زد، حرف هایی که شاید تا به حال نزده بود. حرف هایی درباره روحیات و اعتقادات مذهبی اش. بحثمان از ارادت او و پدرش به حضرت امام رضا و انتخاب نام محمد رضا برای او شروع شد و به قسمت ختم شد. حرفهایی او درباره قسمت مثل معلم دینی هابود:«قسمت آدم هر چی باشه، همون می شه،هرچند که انسان دارای اراده است، اما اراده انسان در طول اراده خداوند است و همه چیز در نهایت به اون بالا بر می گرده.» هنوزش کلامش تمام نشده بود که وسط حرف هایش پریدم و گفتم چقدر مثل معلم دینی ها حرف می زنی که بلافاصله گفت:«مگر نمی دونستی معارف درس میدادم. من حدود سه سال کارم این بود و در کلاس های آموزش کنکور معرف و بینش اسلامی تدریس می کردم.» آيا مي دانستيد كه سيد جواد هاشمي از 17 سالگي معلم بوده و ديني وقرآن درس مي داده است همه از سر و كولم بالا مي رفتند آرامه اعتمادي : سيد جواد هاشمي را حتما خيلي خوب مي‌شناسيد، همان بازيگري هميشه مثبت كه چهره‌اش پر است از مهرباني، حالا بدانيد كه او روزگاري معلم بوده و حتي يك‌بار هم اين مهرباني‌ها را كنار گذاشته و شاگردش را كتك زده. اما اين نتبيه باعث شده تا او بتواند دوست خوبي براي دانش‌آموزش شود و براي هميشه تنبيه را كنار بگذارد. سيد جواد جالب است بدانيد زماني كه فقط 17سال داشت وارد آموزش و پروش شد و به قول خودش آن زمان هنوز هم يك مو در صورتش در نيامده بود:« همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي من فعاليت ام را در انجمن اسلامي دانش‌آموزان شروع كردم. يك معلم تربيتي داشتيم كه تمام امر مدرسه را به من سپرد. سر صف براي بچه‌ها صحبت مي‌كردم و از همان جا هم خوب حرف زدن را ياد گرفتم. يك روز آقاي جواهريپور كه بعدها مدير كل آموزش و پرورش تهران شد به مدرسه آمد و سخنراني من براي بچه‌ها را ديد. همان جا به من گفت تو همين الان هم مي‌تواني معلم شوي و اين اتفاق افتاد.» او به عنوان معلم ديني و قران از همان سال در مدرسه «وحدت» واقع در محله شاهژور كارش را شروع كرد:« اولين بار كه به مدرسه رفتم پسر تقريبا درشت هيكلي كنارم آمد و گفت: «خيلي گنده اي، كلاس ما مي‌آيي؟ همه گنده‌ها كلاس ما هستند». رفتم ابلاغم را به مدير نشان دادم. مدير به من گفت: «واقعا ميخواهي تدريس كني؟ خيلي كوچكي!» حتي مدير به منطقه زنگ زد و گفت حداقل كسي را بفرستيد كه يك قد و قواره‌اي داشته باشد(خنده).» كلاس هاي جواد هاشمي اينطور كه خودش تعريف مي كند از آن كلاس هايي است كه بچه ها نه تنها خسته نمي شدند بلكه كلي با معلم و كلاسشان هم حال مي كردند:« بچه‌ها با من خيلي رفيق بودند، آن‌قدر كه وقتي جبهه رفتم همه گريه مي‌كردند و وقتي برمي گشتم همه از سر و كولم بالا مي‌رفتند. از كلاس لذت مي‌بردند. شايد چون كلاس درس را نمايشي مي‌كردم.» شايد تصور كنيد كه او چون معلمي با حال بوده، هيچ وقت دست روي كسي بلند نكرده ، اما انگار آنطوريكه خودش مي گويد يكبار اين اتفاق افتاده:« يك بار بيشتر شاگردي را تنبيه نكردم كه هنوز هم از خودم كه اين كار را كردم، ناراحتم. همان سال‌هاي اول تدريس در همان كلاس زير زميني كه ديني ياد مي‌دادم. آن كلاس در زير زمين بود و از بالا يك سوراخ داشت كه مي‌شد پايين را ديد و همه چيز را زير نظر داشت. به بچه‌ها گفته بودم در درس ديني تقلب نكنيد، هركس تقلب كند خودش مي‌داند و خداي خودش. از كلاس بيرون رفتم و از آن سوراخ بچه‌ها را زير نظر داشتم. يكي از بچه‌ها تقلب كرد رفتم و يك سيلي زير گوشش زدم. به من گفت: «آقا معلم از كجا فهميديد كه من تقلب كردم؟!» گفتم: «به من الهام شد». اما بعد از اين كارم خيلي ناراحت شدم. از او غذرخواهي كردم و گفتم: «كار تو بد بود اما كار من بدتر بود!» اسم آن پسر شهرام لك بود از اينكه يك معلم از او معذرت خواهي كرده تاثير گرفت و بچه بسيار خوبي شد. حتي بعدها با من به جبهه آمد.» سيد جواد جز معلم هايي است كه با شاگردانش هنوز در ارتباط است:«با خيلي از شاگردانم در تماسم. بعضي از آنها 35-40 ساله هستند. كه تفاوت سني چنداني با من نداشتند. چون من در كانون حر براي بزرگسالان هم تدريس مي‌كردم. مثلا من 20 ساله بودم كه شاگرد 18 ساله داشته ام. شاگردان هنري هم تربيت كرده ام مثل علي لهراسبي، علي سليماني يا اميرحسين مدرس.» محمد رضا شريفي نيا سال ها معلم كلاس اول دبستان بوده به كلاس اولي ها ديكته سال ششم مي گفتم مهدخت اكرمي: محمدرضا شريفي‌نيا را در حال تدريس به كودكان دبستاني تصور كنيد، به نظر مي‌رسد خيلي خوب بتواند اين كار را بكند، اما اينكه چطور بتواند آنها را با خود همراه كند هم بايد ماجرايي داشته باشد. اين بازيگر امروزي يا همان آچار فرانسه سينماي ايران روزي معلم خوبي بوده، آنقدر كه توانسته مدرسه‌اي كه در آن تدريس مي‌كرده را با آموزش خاصي كه مي‌داده نمونه كند:«سال آخر دبيرستان بودم و نزديك به گرفتن ديپلم كه از طرف همان مدارس ملي كه در آنجا درس مي‌خواندم، دعوت به تدريس شدم. من هم رفتم و زير نظر مرحوم نيرزاده معلم كلاس اول دبستان شدم. سبك خيلي خاصي را در تدريس پايه ريزي كرده بودم كه با نمايش درس مي‌دادم. خيلي هم سر و صدا كرد و جزو مدارس نمونه كشور شديم. هر سال، كنكوري براي كلاس اول برگزار مي‌شد، كه تعداد زيادي آدم مي‌آمدند و ما مجبور بوديم از بين 40 نفر را انتخاب كنيم. نوع ارتباط و تربيتي كه با بچه‌ها داشتيم فوق العاده بود.» شريفي نيا از آن سال هايي كه به بچه هاي كلاس اولي درس مي داده با خوبي ياد مي كند و با قاطعيت مي گويد كه بهترين روش آموزشي را براي شاگردهايش به كار مي گرفته:« فكر مي‌كنم خيلي تخصصي آموزش مي‌دادم. شايد بر هيچ يك از كارهايي كه كردم صحه نگذارم بجز آموزشي كه به كلاس اولي‌ها مي‌دادم. مطمئنم كه بهترين شيوه آموزشي را براي كلاس اولي‌ها داشتم. به بچه‌ها ديكته سال ششم مي‌گفتم و امتحان نهايي از آنها مي‌گرفتم. و حق هم نداشتند از 20 كمتر بگيرند، چون مي‌گفتم من درسم را داده ام، شما هم كه آدم‌هاي كم هوشي نيستيد پس نبايداشتباه كنيد، كسي هم كه قرار بود تنبيه شود، تنبيه‌اش اين بود كه مشق ننويسد، نه اينكه جريمه شود. يعني اگر اخلاقي مي‌كرد جريمه‌اش اين بود كه با سواد نشود.» اما اين همه روش منحصر به فرد شريفي نيا براي آموزش كلاس اولي ها نبوده:« ما قصه‌‌اي داشتيم پسري به نام «اكبر» كه از روستا به شهر مي‌آيد و با آدم‌ها برخورد مي‌كند. در طول سال اين قصه را تعريف مي‌كرديم و هر دفعه درس‌مان (حروف الفبا، رياضي، علوم اجتماعي، تعليمات اخلاق، قرآن) را يك جوري به داستان ربط مي‌داديم. مثلا يك روز با لباس محلي و يك طبق بر روي سر كه پر بود از لبو وارد كلاس مي‌شدم و شعر مي‌خواندم و به آنها «لام» درس مي‌دادم و رياضيات و درس اخلاق را هم در آن مي‌گنجاندم. كلاس‌هاي من هم به شكل دايره برگزار مي‌شد يعني همه دور هم مي‌نشستيم و يكديگر را مي‌ديديم و نمايش اجرا مي‌كرديم. هر كدام به نحوي در ماجرا شريك مي‌شدند.» او هم مثل خيلي از معلم ها همچنان با شاگردهاي قديمي اش در ارتباط است:« از شاگردهايم هم چنان خبر دارم. بچه‌هاي آن دوران دور هم جمع مي‌شوند و مي‌آيند و همديگر را مي‌ بينيم. همه‌شان تحصيل كرده‌اند و آدم‌هاي موفقي در كارشان شده‌اند. از همان دوراني كه درمدرسه با بچه‌ها بوديم استفاده كرديم و با توجه به نياز كودكان شروع به نوشتن كتاب كردم. كتاب‌هايي كه مي‌نوشتم را براي آنها مي‌خواندم و نظراتشان را مي‌پرسيدم، تكميل‌اش مي‌كردم و بعد چاپش مي‌كردم.» زهرا سعیدی یکی از بازیگرانی است که به مدت 22 سال دبیر بوده و زبان انگلیسی تدریس می کرده از بچگي معلم بودم! نازنين قنبري: مدتي پيش او را در سريال حضرت يوسف ديديد، عمه‌اي كه يوسف را بزرگ مي‌كرد و نگران او بود. زهرا سعيدي بازيگري است كه شايد كمتر كسي بداند او سال‌هاي بسياري به شغل دبيري مشغول بوده. اتفاقي كه از كودكي همراهش بوده و آن را ادامه داده است. تا آنجا كه از علاقه‌اش به بازيگري گذشته. با اين هنرمند به مناسبت روز معلم خاطرات دوران دبيریش را ورق زديم. *چطور شد كه شغل دبيري را انتخاب كرديد؟ - (خنده) حقيقت به خاطر دل مادرم! (خنده) ايشان دوست داشتند كه من معلم شوم به خاطر همين بازيگري را مدتي كنار گذاشتم و دنبال رشته‌اي كه در نهايت معلم شدم. *پس در حين بازيگري آن را كنار گذاشتيد و دبير شديد؟ - بله *براي چه مقطعي تدريس مي‌كرديد؟ - دبيرستان *چه درسي؟ - زبان انگليسي *يعني تحصيلات آكادميك آن را داشتيد؟ - بله من در دانشگاه شيراز درس خواندم *با توجه به اينكه دبير آموزش و پرورش شدن سخت است، براي شما چطور آن مدرسه‌اي كه مي‌خواستيد پيشنهاد شد؟ - من در دانشگاه رشته زبان انگليسي قبول شدم، ابتدا به عنوان دانشجو براي كلاس‌هاي دوره راهنمايي تدريس مي‌كردم بعد مدركم را گرفتم و آن دوره تدريس جز سابقه من محسوب شد، اتفاقا آموزش پروارش خيلي استقبال مي‌كرد و مثل الان نبود، تشويق مي‌كردند، كمك هزينه مي‌دادند و راحت استخدام مي شديم. *چه سالي استخدام شديد؟ - من ورودي 56 بودم و از همان زمان جز سابقه خدمتم حساب شد. *آن زمان چه مدت بود كه كار بازيگري را شروع كرده بوديد؟ - بعد از گرفتن ديپلم به صورت قراردادي در اداره فرهنگ و هنر استان فارس استخدام شده بودم و قراردادي كار مي‌كردم. *در همان جا هم تدریس کردید یا اینکه برای این کار به تهران آمدید؟ - هم فارس و هم تهران *نام مدارسي كه تدريس كرديد را به خاطر داريد؟ - دبيرستان عترت و طاهرين. *كدام منطقه؟ - عترت منطقه 9 بود و طاهرين منطقه 11 *الان وقتي به آن سالهاي دبيري نگاه مي‌كنيد چه احساسي داريد؟ - خيلي حال و هواي مدرسه را دوست داشتم و از همان دوران ابتدايي شاگرد داشتم! (خنده) بچه‌هايي كه درسشان ضعيف بود را مي آوردند كه من به آنها درس ياد بدهم. اين حالت معلمي را از همان كودكي داشتم و هميشه كلاس تقويتي دوستانم را خودم برگزار مي‌كردم و عشق به دبيري ادامه داشت، خاطرات خوبي از دوران تدريسم دارم. هم معلم پسرها بودم و هم دخترها. در مدت دانشجويي راهنمايي براي پسران تدريس مي‌كردم. *با شاگردهايتان در ارتباط هستيد؟ - بعضي‌هايشان. آقاي مهندسي هست كه الان در شيراز كار مي‌كند و مهندس برق و الكترونيك هست، با چند نفر از شاگردان دخترم هم در ارتباط هستم. *اينكه در زمان دانشجويي تدريس مي‌كرديد پس فاصله سني كمي با شاگردانتان داشتيد. - خيلي كم. سال اولي كه مشغول تدريس شدم و سر كلاس رفتم پسراني شاگرد من بودند كه قدشان از من بلندتر بود! *اين برايتان سخت نبود؟ - هيجانش را بيشتر مي كرد. *هيجان از چه بابت؟ - اينكه بتوانيد در هر وضعيتي درست رفتار كنيد، برنامه ريزي داشته باشيد. شاگردهاي اول من بچه‌هاي روستا بودند كه براي فرار از بزرگي با سن بيشتر به مدرسه آمده بودند. برايم خيلي جالب بود كاري كنم كه درس برايشان جالب شود نه اينكه براي فرار از سربازي به سراغ آن آمده باشند، مي‌خواستم چيزي ياد بگيرند. *شيوه تدريس خاصي داشتيد؟ - كلا آموزش زبان انگليسي بر اساس همان روش‌هايي كه در تدريس استادان آمريكايي و انگليسي ديده مي‌شود، صورت مي‌گيرد. كلاس‌هاي شاد، فعال و... بچه‌ها بايد هنگام كلاس فعال باشند و زمان بين آنها تقسيم شود. بچه‌ها هنگام كلاس من راحت بودند و گاهي از اتمام آن ناراحت مي‌شدند. *چند سال تدريس كرديد؟ - 23 سال *بعد از آن بازنشست شديد؟ - بله *پيش آمد شاگردها را تنبيه كرده باشيد؟ - تنبيه را يادم نمي‌آيد، اما تشويق تا دلتان بخواهد! از سالي اولي كه معلم شدم مدادهايي بود كه 2 ريال قيمت داشت و من به بچه‌هايي كه موفقيت داشتند و پيشرفت مي‌كردند، اينها را هديه مي‌دادم. بعضي از بچه‌ها هنوز آن مدادها را نگه داشته‌اند و به من مي‌گويند. *در آن 23 سال بازي نكرديد؟ - نه *پيش آمد در دوره بازيگري شاگردها را به طور اتفاقي ببينيد و بشناسيد؟ - مي‌ديدم‌شان اما آنها من را مي‌شناسند و آشنايي مي‌دهند. گاهي با پدر مادرهاي آنها برخورد مي‌كنم كه خودشان را معرفي مي‌كنند كه والدين چه بچه‌هايي بودند. *شغل دبيري مشكلات خودش را دارد و زحمات آنگونه كه بايد ديده نمي‌شود، چقدر اين موضوع شما را اذيت مي‌كرد؟ - خيلي اما خب مي‌گويند به دنيا لبخند بزن حتي اگر دنيا جوابي به تو نداد. ما در آموزش و پرورش تقريبا گمنام بوديم. بهترين معلم‌ها الزامي نداشت مسئولين آنها را ببينند، كسانيكه اهل اعتراض بودند ديده مي شدند ولي معمولا معلم‌ها عده كثيري هستند و كسي نيست زحمت آنها را ارزش واقعي بنهد و زحماتشان ناديده گرفته مي‌شود. *خاطراتي از دوران تدريستان داريد؟ - خاطرات كه خيلي زياد است اما در دوران دانشجويي كه تدريس مي‌كردم پسري بود به نام خداداد لاچيني كه از عشاير فارس بود، خيلي با استعداد بود. ما در مدرسه تئاتر گذاشتيم و نقش شازده كوچولو را بازي كرد. بعدها معلم زبان انگليسي شد و در روستايي در جهرم تدريس مي‌كرد تا اينكه سيل در جهرم اتفاق افتاد و ايشان فوت كردند. *الان نقش دبير به شما پيشنهاد مي‌شود؟ - بله، زياد *بازي در نقش دبيري سخت است يا آسان؟ - آسان، چون خودم هستم و مشكلي ندارم. مهران رجبي، گرافيك درس مي‌دهد؛ آن هم خيلي جدي و اساسي پس‌گردني هم مي‌زنم مريم امير پور: مرد خوش‌خنده و خوش‌مشرب سريال‌هاي مختلف، سال‌هاست دارد گرافيك درس مي‌دهد. باور كردنش سخت است كه مهران رجبي با شمايل معلمي در كلاسي قدم بزند و نطق بچه‌ها را بكشد *چند سال است كه معلميد؟ من 18 سال سابقه تدريس دارم. *درسي كه مي‌دهيد به درسي كه در دانشگاه خوانديد ربط دارد؟ فوق‌ليسانس گرافيك دانشگاه تربيت مدرس دارم و به رشته‌ام مربوط مي‌شود. تدريس در هنرستان را هم خودم انتخاب كردم چون اهل كرج هستم و در آنجا رشته من زياد مدرس نداشت. به همراه يكي دو نفر از دوستانم سعي كرديم اين رشته را در هنرستان فارابي كرج پايه‌گذاري كنيم. *شاگردانتان وقتي مي‌بينند معلمشان يك بازيگر معروف است چه واكنشي نشان مي‌دهند؟ بچه‌ها خيلي به من لطف دارند. شانه به شانه معلمشان راه مي‌روند و مرتب عكس مي‌گيرند و احترام زيادي برايم قائل هستند. *شما در كلاستان جدي هستيد يا دنباله‌رو شخصيتي كه در فيلم‌هايتان داريد هستيد و زياد شوخي مي‌كنيد؟ كاملا جدي هستم چون اگر جدي نباشم نمي‌توانم كلاس را اداره كنم و اگر هم بچه‌ها نمره پاييني بياورند بهانه خوبي است كه بگويند معلممان زياد شوخي مي‌كند و درس را جدي نمي‌گيرد. *اينكه بازيگر هستيد، چقدر روي حرف‌شنوي بچه‌ها تاثير گذاشته؟ ايمان به يادگيري در بچه‌ها بيشتر مي‌شود چون با يك آدم معروفي روبه‌رو هستند كه هم بازيگري مي‌كند هم تدريس. اين خودش كلي به بچه‌ها انگيزه مي‌دهد. *تا به حال شاگردانتان را تنبيه هم كرده‌ايد؟ بله، بعضي اوقات پس‌گردني مي‌زنم. *شما كه اين روزها سرتان حسابي شلوغ است. چرا هنوز اين كار را ادامه مي‌دهيد. مگر چي دارد؟ معلمي خيلي كار سختي است و مسؤوليت اخروي زيادي دارد. اگر كم بگذارد عذاب وجدان مي‌گيرد، از طرفي از لحاظ مالي هم چندان مناسب نيست منبع : همشهري جوان سینمای ما - وحيد سعيدي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 682]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن