تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسيار عزيزى كه، نادانى اش او را خوار ساخت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846200129




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت و گو با بهترین بازیگر زن جشنواره فجر


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:


1203241374big.jpg
سینمای ما - اتفاقي که براي «هنگامه قاضياني» رخ داد و او در اولين نقش آفريني جدي اش توانست سيمرغ بلورين بازيگري را در دست بگيرد، مي توانست سال ها پيش به وقوع بپيوندد. همان سال که در «سايه روشن» يک نقش محوري را در کنار «عزت الله انتظامي» بر عهده گرفت، مي توانست سکوي پرتاب «هنگامه قاضياني» باشد اما فيلم حسن هدايت ديده نشد تا اين هنرپيشه تئاتري تحصيلکرده جغرافياي انساني و فلسفه غرب سال ها منتظر اتفاق بماند؛ اتفاقي که همان ديده شدن بود. پس از آن او در چند فيلم کوتاه و فيلم هايي چون «اقليما» و «بازنده» نقش هاي کوتاهي را بازي کرد که فقط به تجارب اش افزودند وگرنه چنين نقش هايي براي هيچ بازيگري اتفاقي محسوب نمي شود. تا اينکه در فيلم «به همين سادگي» اتفاق رخ داد، بازي اش ديده شد و او سيمرغ را به خانه برد. «به همين سادگي». - - - - رشته تحصيلي شما جغرافياي انساني، اقتصادي و فلسفه است، در حالي که به نظر مي رسيد در زمينه بازيگري و تئاتر درس خوانده باشيد. چطور شد به سمت بازيگري گرايش پيدا کرديد؟ تصميم ورود به دنياي بازيگري از سال ها قبل در ذهن من بود و برمي گردد به سال 1371 که فارغ التحصيل جغرافياي انساني، اقتصادي از دانشگاه شهرري شدم اما آن زمان تصميم گرفتم که تحصيلاتم را ادامه بدهم و دوست داشتم فلسفه غرب را بخوانم، براي همين چون اقامت امريکا را هم داشتم در آنجا دوره تحصيل در رشته فلسفه را گذراندم. همان زمان حدود يک ترم از کلاس هاي خصوصي بازيگري تئاتر را در امريکا گذراندم. با اينکه اين کلاس ها در حد دانشگاهي برگزار مي شد و از سطح بالايي برخوردار بود ولي احساس کردم متدهايي که آنجا به من آموخته مي شود براي بازيگر شدن در همان طرف است و من قرار است بعد از اتمام تحصيلم به ايران برگردم. چون تمام تصميمم اين بود که در اينجا کار کنم بنابراين تنها کاري که کردم اين بود که وقتي درسم تمام شد، برگشتم و اولين بار يادم است خانم مهري شيرازي که از آشنايان خيلي قديمي و عزيز ما هستند براي تست «زندان زنان» من را معرفي کردند. آن زمان تازه به ايران برگشته بودم و يک کتاب هم ترجمه کرده بودم و ديگر مي خواستم کار بازيگري را به طور جدي پيگيري کنم ولي قصد بازي در سينما را نداشتم و بيشتر به فکر تئاتر بودم. به هر حال خانم شيرازي من را براي تست «زندان زنان» معرفي کردند که آن اتفاق نيفتاد و همزمان با آن فيلم، آقاي «حسن هدايت» قصد داشتند فيلم «سايه روشن» را کليد بزنند که خانم شيرازي عکس هاي تست «زندان زنان» را نشان دادند و آنها عنوان کردند که چهره ناشناخته يي دارد و اين همان چيزي است که ما مي خواهيم. در واقع آنها چهره يي مي خواستند که به نقش «فرنگيس» که يک روح بود نزديک باشد و من را براي اين نقش مناسب تشخيص دادند که در واقع اين نقش اولين حرکت من در زمينه بازيگري شد. - در فيلم «زندان زنان» شما قرار بود چه نقشي را بازي کنيد و چرا انتخاب نشديد؟ من قرار بود نقش شخصيتي که خانم رويا نونهالي همکار عزيز و نازنينم بازي کرد را برعهده بگيرم که به نظرم حق ايشان بود که اين نقش را بازي کند و اصلاً حق من نبود، چرا که من آن زمان خيلي خام بودم. هرچند خيلي سوداي ايفاي اين نقش در سرم بود، ولي بعد که فيلم و بازي خانم نونهالي را ديدم احساس کردم چقدر خوب شد که خانم «آدينه» تست من را رد کردند، چون نقش «ميترا» در «زندان زنان» خيلي نقش سختي بود. «فرنگيس» «سايه روشن» هم نقش سختي بود ولي حداقل از لحاظ فضاسازي با «زندان زنان» خيلي فرق داشت. - «گلاب آدينه» بازيگردان «زندان زنان» بود؟ بله و بالاخره دانش ايشان در زمينه بازيگري خيلي بالاست و حتماً اين ناپختگي را در من ديده بودند که انتخابم نکردند. به هر حال رويا نونهالي عزيز اين نقش را به زيبايي ايفا کرد و به نظرم انتخاب شايسته يي بود. - از همکاري با «عزت الله انتظامي» در «سايه روشن» بگوييد. آقاي انتظامي همان اوايل حضورم از من پرسيدند عاشق بازيگري هستي يا دنبال شهرت هستي و دوست داري که فقط همين طور کار کني و بروي جلو، من در پاسخ ايشان گفتم من جنون اين کار را دارم، چون سال هاست برايش صبر کرده ام. يعني خيلي سال ها خواستم اين کار را بکنم ولي باز صبر کردم. هميشه مرحوم «قوامي» مي گفت که شخصيت تان را شکل بدهيد، 99 تا فضيلت بر يک هنر است. با خودم گفتم حالا شايد خيلي ها اين را در 16 سالگي کسب کنند، خيلي ها اگر با خودشان صادق باشند در 25-20 سالگي و يک نفر هم شايد در هفتاد سالگي نرسد به اين جايگاه، و اصلاً من اين آمادگي را در خودم نمي ديدم که به سمت بازيگري بروم تا آن زمان که برگشتم به ايران و در 30 سالگي که خيلي زمان ديري براي يک زن در سينما بود بازيگري برايم با فيلم «سايه روشن» اتفاق افتاد. - بعد از «سايه روشن» هم ظاهراً بيشتر به بازي در تئاتر گرايش پيدا کرديد؟ بله. بعد از «سايه روشن» من ديگر کار سينما قبول نکردم، کار تلويزيوني هم قبول نکردم و رفتم سمت تئاتر و با گروه «ليو» (Live) شروع به همکاري کردم که جزء گروه هاي مبتکر و خلاق تئاتري هستند. بعد هم يک پيشنهاد از طرف خانم «مرندي» که استاد دانشگاه آزاد بودند، داشتم. در سال 1383 براي همين نمايش که يکي از بهترين کارهاي تئاتري بود از طرف انجمن ملي منتقدان تئاتر کانديدا شدم و به طور مستمر در کار تئاتر بودم. در کنار آن هم به خاطر اينکه بازيگري و مديوم تصوير را از دست ندهم در چند فيلم کوتاه به کارگرداني پوريا آذربايجاني، مهران ملکوتي و خانم پوپک مظفري بازي کردم و همچنان که دوست داشتم بازي ام را در تئاتر قوي تر کنم احساس مي کردم که بازي در فيلم هاي کوتاه همانند خواندن داستان هاي کوتاه است که گاهي اوقات به اندازه خواندن يک رمان به آدم قوت مي دهد. - چطور شد که براي بازي در فيلم «به همين سادگي» انتخاب شديد؟ سر کار آقاي احمد مرادپور بودم که يک تله فيلم نود دقيقه يي دو اپيزودي بود و من در اپيزود اول بازي داشتم. ولي متاسفانه در اپيزود دوم کار خوابيد و به سرانجام نرسيد. - چه نقشي در اين تله فيلم داشتيد؟ قصه مربوط به دوران دفاع مقدس و زندگي شهيد عباس دوران بود که من نقشم را خيلي دوست داشتم. نقش زني را برعهده داشتم که منتظر بازگشت همسرش است که سال ها اسير بوده و با اينکه در مديوم تلويزيون اولين بازي ام بود ولي خيلي کار آبرومند و خوبي بود و نقش «مينا» را خيلي دوست داشتم. به هرحال اين فيلم نيمه کاره ماند و همان زمان خانم مظفري از دفتر آقاي ميرکريمي با من تماس گرفتند و از من براي تست دعوت کردند. منتها آن زمان سر کار بودم و بعد از پايان کارم براي تست به دفتر آقاي ميرکريمي رفتم و در بين تمام آدم هايي که تست دادند من انتخاب شدم که البته دلايلش را حتماً خود آقاي ميرکريمي ذکر کرده اند. - شما که اين همه به بازيگري علاقه داشتيد، چرا از همان ابتدا در همين رشته ادامه تحصيل نداديد؟ من اين سوال را از شما دارم که آيا آقاي رضا ميرکريمي که گرافيک خوانده اند و از اول مي دانستند که مي خواهند سينماگر شوند چرا در رشته سينما تحصيل نکردند، يا مثلاً آقاي شادمهر راستين که نوشتن را دوست داشتند چرا در رشته ديگري تحصيل کردند؟ اتفاقاً باز به گفته آقاي انتظامي اشاره مي کنم که تاکيد مي کردند بر اينکه بايد در اين حرفه عشق داشت، چون ما خيلي فارغ التحصيل رشته بازيگري داريم ولي عملاً نمي توانند کاري انجام بدهند. به گفته آقاي انتظامي در بازيگري سه تا مساله حرف اول را مي زند؛ اول اينکه بايد جنون اين کار را داشته باشي يعني بايد گاهي اوقات زندگي ات را پاي اين کار بگذاري، دوم اينکه فرهنگ اين حرفه را داشته باشي يعني معلومات هنري، فرهنگي، تاريخ، اقتصاد، اجتماع و همه اين مقولات را بداني، سوم اينکه بايد خلاقيت داشته باشي. يعني شما به هزاره هاي پيش هم اگر رجوع کنيد، متوجه مي شويد خيلي از نقاش ها و هنرمندان عزيز ما لزوماً در رشته خودشان تحصيل نکرده اند و به خصوص بازيگري که يک رشته کاملاً غريزي است. حالا يک عده اين غريزه را در خودشان کشف مي کنند و آن را پرورش مي دهند و در نهايت متوجه مي شوند اين کاره هستند يا نيستند. من فکر مي کنم همه آدم هايي که در سينما فعاليت مي کنند لزوماً در رشته سينما تحصيل نکرده اند و من هم اتفاقاً تاکيدي بر اين کار نداشتم چون دوست داشتم با ديدن کار آدم هاي خوب و توانا خيلي چيزها را از کار آنها بياموزم. اگر شما آدم حساسي باشيد و نگاهتان نگاه دقيقي باشد کاملاً از طريق نگاه کردن مي توانيد خيلي چيزها را ياد بگيريد. مثلاً پيدا کردن نقش «طاهره» که خيلي از «هنگامه قاضياني» دور است و شايد او يک شخصيت ديگري داشته باشد، چطور مي تواند اين شخصيت را (نمي گويم در حد اعلا ايفا کرده ام) به اين شکل ايفا کند که حالا خيلي ها مي گويند اين نقش و رفتارهاي اين زن برايشان باورپذير بوده است. خب من براي نقش «طاهره» خودم را هفت کيلو چاق کردم و سختي هاي ديگري را به خودم تحميل کردم. آيا در کلاس هاي بازيگري در امريکا اگر مي خواستم براي اين نقش آموزش ببينم کسي به من زبان آذري و خواندن ترانه آذري را ياد مي داد، حتماً اين کار را نمي کردند. مثلاً کدام استاد دانشگاه کاليفرنيا مي آمد به من ياد مي داد که چطور آهنگ آذري را زمزمه کنم. من قرار بود يک بازيگر ايراني باشم و اينکه ديگر در 30 سالگي دوباره از اول شروع کنم و رشته بازيگري را بخوانم. کمااينکه من رشته هاي تحصيلي خودم جغرافياي انساني، اقتصادي و فلسفه غرب را دوست داشتم و اصولاً کار بازيگر اين است که در همه زمينه ها معلومات کسب کند. مثلاً من در زمان تحصيل در رشته جغرافياي انساني - اقتصادي به گردش علمي مي رفتم يا در مورد گداخانه هاي مشهد تحقيق مي کردم که همان شخصيت ها در ذهن من شکل گرفته اند و خود زندگي در امريکا و فلسفه غرب خواندن همه اش در کار بازيگري به من کمک مي کند. در واقع به نظر من کار بازيگر يعني دوره گردي و سرک کشيدن به همه جا، به قول «بوبن» بازيگران کودکان دوره گردند. يعني واقعاً مي گردند، به افعال مردم نگاه مي کنند و به احساسات آنها توجه مي کنند، حتي ممکن است آه آنها را بخورند براي اينکه شايد بتوانند آن آه را يک روزي تقديم کنند به يک تماشاچي تئاتر يا سينما. البته من اصلاً منکر کلاس هاي بازيگري نيستم و احترام زيادي قائلم براي هنرمنداني چون آقاي امين تارخ و آقاي سمندريان که بازيگران خيلي خوبي از کارگاه هاي تجربي آنها بيرون آمده اند مثل خانم کرامتي يا خيلي ديگر از بازيگران که واقعاً خيلي موفق شده اند و کارشان را خوب انجام مي دهند. ولي کساني هم مثل من مي شوند که نمي گويم کارم را خيلي خوب انجام مي دهم ولي حداقل مي دانم با اينکه دانشجوي تئاتر نبودم توانستم سال 83 دو ساعت متن «ژان کلود کارير» را روي صحنه اجرا کنم و نقش يک دختر 20 ساله را در 32 سالگي بازي کردم و همان سال کانديداي بهترين بازيگر شدم. - شما در مراسم اختتاميه بعد از دريافت جايزه حضور و موفقيت خودتان را خيلي وامدار تئاتر دانستيد، با اينکه اولين نقش تان سينمايي بود چه عاملي باعث مي شود که تئاتر اين قدر جايگاه باارزشي برايتان پيدا کند؟ به خاطر اينکه تئاتر خيلي صبوري ها را به بازيگر ياد مي دهد، مثلاً شما نگاه کنيد به کساني که از تئاتر به سينما آمده اند مثل آقاي پرويز پرستويي، خانم مهتاب نصيرپور، آقاي علي نصيريان و آقاي عزت الله انتظامي که خودشان استاد من بودند و لطف کردند اين گنجينه کلامي را به من دادند که برو اين کار را بکن و واقعاً مثل اينکه اين حرف را به فرزندشان مي گويند به من گفت حتماً برو و خاک صحنه را بخور و اين اتفاق را براي خودت به وجود بياور و من اين کار را کردم. اما مقابل دوربين بچه هاي دانشجوي فيلم کوتاه هم قرار گرفتم که ترس نسبت به دوربين هم در من نماند تا زماني اگر اتفاق خوبي در تصوير برايم مي افتد بتوانم حتماً گام درستي بردارم و اين اتفاق ها در کار بازيگري به شکلي براي من شکل گرفت که آقاي ميرکريمي براي نقش «طاهره» من را انتخاب کردند. البته براي همين نقش بازيگران خيلي عزيز و دوست داشتني و نازنين ديگري هم کانديدا بودند که از من شايسته تر بودند ولي چون يکي از پارامترهاي نقش اين بود که بازيگري کار کرده باشد اما کمتر ديده شده باشد و اين طور نبود که توانايي من از همه بيشتر بود. مثلاً يکي از کانديداها خانم شبنم مقدمي بودند که واقعاً يکي از عزيزاني هستند که هميشه بهشان اقتدا مي کنم و هميشه کارهايشان را دنبال مي کنم. براي همين هيچ گاه دوست ندارم تاکيدي روي مساله تئاتري يا سينمايي بودن داشته باشم. من در شب اختتاميه چون احساس کردم حاضران در سالن منتظر شنيدن اسم بازيگر ديگري بودند و شايد انتظار برنده شدن من را نداشتند، گفتم که شما حق داريد من را نشناسيد ولي نشناختن من دليل اين نيست که من همين امروز يک دفعه مثل ماه از توي آسمون درآمده باشم (مي خندد). من الان هفت سال است دارم کار مي کنم و اين شناخته نشدنم براي اين است که بيشتر در تئاتر و فيلم هاي کوتاه کار کرده ام و اگر من مهمان ناخوانده را نمي توانيد در اين بالا پذيرا باشيد ولي من که خودم مي توانم پذيراي خودم باشم، چون حداقل مي دانم که من 30-20 سال که ايران نبودم، تا يک سني ايران بودم، در 21 سالگي رفتم امريکا تحصيل کردم، وقتي که برگشتم ايران بلافاصله در 30 سالگي يک سال از عمرم را روي ترجمه کتاب «تاريخ سياسي سرزمين مرد سرخپوست، قانون مرد سفيدپوست» صرف کردم که دينم را به آن احساسي که راجع به تاريخ امريکا داشتم ادا کنم و بعد از آن هم يک راست رفته ام سراغ بازيگري، کاري که عاشق اش بودم و سال ها انتظارش را مي کشيدم. به هر حال من هميشه احترام فوق العاده يي براي بازيگران تئاتر قائلم. بازيگري مثل خانم شبنم مقدمي، خانم مهتاب نصيرپور که در «فرزند خاک» با سختي هاي فراواني مواجه بودند ولي نقشش شان را به زيبايي ايفا کردند. يا خانم «گلاب آدينه»، خانم «رويا نونهالي»، خانم «معتمدآريا» و بسياري ديگر از بازيگران تواناي عرصه تئاتر که وجودشان براي هنر بازيگري ايران باارزش و مغتنم است. مثلاً «گلشيفته فراهاني» که اصلاً در خانواده يي هنرمند و تئاتري بزرگ شده و از کودکي کنار پدرش روي صحنه حضور داشته است و من واقعاً شب اختتاميه انتظار داشتم «گلشيفته فراهاني» عزيز برود آن بالا، نه اينکه اين جايزه را حق خودم نمي دانستم ولي احساس کردم اين عزيز هم خيلي زحمت کشيده و اصلاً من جنس بازي «گلشيفته» و خود اين دختر را دوست دارم. يا خانم «نيره فراهاني» که 28 سال سابقه بازي در تئاتر را دارد و من بعد از دريافت جايزه ام آنقدر حالم بد بود و هنوز هم ناراحتم که چرا من آن بالا از «نيره فراهاني» عزيز و اين بازيگر پيشکسوت ياد نکردم. چون واقعاً نمي توانم بگويم اين زن چه انرژي يي را سر صحنه فيلم آقاي «ميرکريمي» به من مي داد و من خودم را وامدار ايشان و همه عزيزان ديگري مي دانم که از استادان بازيگري هستند. در واقع من در يک سال اخيري که با خانم معتمدآريا، خانم نونهالي و خانم فراهاني در فيلم ها همکاري کرده ام واقعاً شرمنده حضور آنها شدم تا حدي که بعضي وقت ها از خوبي آنها اشک مي ريختم و حالم بد مي شد چون حجم اين همه خوبي را نمي توانستم تحمل کنم و آنها به من مي گفتند که مي بينيم تو عاشق اين کار هستي و جانت را هم براي نقش مي گذاري. - شما بعد از «سايه روشن» در فيلم هاي «بازنده»، «به آهستگي» و «اقليما» هم نقش هاي کوتاهي داشتيد، آيا از حضورتان در اين فيلم ها راضي هستيد؟ در فيلم «بازنده» آقاي قاسم جعفري يک سکانس بازي داشتم که آن نقش و آن سکانس را خيلي دوست دارم. در کار آقاي «مازيار ميري» تمام راش هايي که بازي کرده بودم درآمد نه به خاطر اينکه من بد بازي کرده باشم بلکه خانم شهابي گفتند که چون فضاي فيلم خاکستري است و آن دو سکانس اول فيلم که مربوط به پيک نيک و حضور بچه هاي دانشجو بود اصلاً به کليت فيلم نمي خورد و آن سکانس ها را از فيلم حذف کردند و اصلاً من در فيلم آقاي «ميري» ديده نشدم. يا در «اقليما» که «پانته آ بهرام» يکي از بهترين همکاران و عزيزان من در تئاتر بازي کرده است، زماني که اين نقش به من پيشنهاد شد فکر کردم جاي کار ندارد، بعد آقاي عسگرپور گفتند که نه اين تيپ نيست و واقعاً نقش است ولي در واقع اين نقش کاملاً تبديل به تيپ شد و من خودم را در «اقليما» دوست ندارم. تاکيد مي کنم خودم را دوست ندارم، فيلم، فيلم با ارزشي است، «پانته آ بهرام» بي نظير است، همه عالي هستند ولي من خودم را دوست ندارم، به اين دليل که زماني که براي بازي در اين فيلم رفتم براي من يک نقش در نظر گرفته شده بود ولي عملاً در کار تبديل به يک تيپ شدم و من بازيگر تيپ نيستم چون اذيتم مي کند. - آيا در فيلمنامه «به همين سادگي» نقش «طاهره» با همه اين جزييات نوشته شده بود يا در طول فيلمبرداري تغييراتي در آن اعمال شد و به شکل فعلي درآمد؟ کليت شخصيت «طاهره» در فيلمنامه به همين شکل آمده بود، منتها يک ظرافت هايي در طول کار اتفاق مي افتاد توسط عوامل. - ما بيشتر با جزييات رفتار و حرکات اين زن ارتباط داريم تا اينکه بخواهيم از طريق ديالوگ يا اتفاقات بيروني با او ارتباط برقرار کنيم، چطور به اين جزئيات رفتاري رسيديد؟ اتفاقاً به نکته بسيار جالبي اشاره کرديد و معلوم است که فيلم را خوب نگاه کرده ايد، چون واقعاً فيلم «به همين سادگي» فيلم جزئيات است. ولي مثلاً اين جزئيات در فيلمنامه نوشته نشده بود که «طاهره» موقعي که دارد گريه مي کند و همزمان در لباسشويي پودر مي ريزد پودر را صاف مي کند يا خودکارش که روي زمين مي افتد بعد با وسواس آن را مي شويد. اينها به نظر من يکسري خصوصياتي است که هر آدمي مال خودش است و دارد و حتي در بدترين روزهاي يک زني که اهل زندگي است هم باز اين رفتارها را مي بينيم. در فيلم «به همين سادگي» اين جزييات در طول کار شکل مي گرفت، مثلاً «طاهره» يک جا خودکار را مي شويد يا پودر را صاف مي کند و... اينها در فيلمنامه نوشته نشده بود ولي يک نماي کلي از «طاهره»، يعني چشم هايش، دست و پا و ظاهرش و روحيه اش همه از پيش طراحي شده بود و يادم است چيزي که به شدت آقاي ميرکريمي و آقاي شادمهر راستين را مي ترساند، حس متفکر ناآگاه در شکل گيري شخصيت اين زن بود. «طاهره» فکر مي کند که مي تواند کارهاي ديگري بکند ولي نمي تواند. نمي توانيم هم بگوييم چه کسي ايثارگرتر است؛ آن زني که مي ماند يا آن زني که مي رود. ما اصلاً نمي توانيم اين حرف را بزنيم چون ما خدا نيستيم. «طاهره» به نظر مي آيد که يک زن خانه دار و معمولي است که بيشتر در آشپزخانه است، در صورتي که اين زن به نظر من خيلي ناخودآگاه قوي و محکمي دارد که همسايه ها به او تکيه و رجوع مي کنند و حتماً اينقدر زن دانايي است که با هر کسي نمي نشيند حرف بزند، حتي در بحراني ترين روز زندگي اش. و در اين روز شما مي بينيد که اول فيلم گريه مي کند و گريه هايش را نمي گذارد براي آخر فيلم که با احساسات تماشاگر بازي کند. همان اول بغضش را مي شکند، بعد مي رود پيش دوستش مي خندد، بعد زندگي اش را مي کند، لبخندهايش را با شوهرش مي زند و همان لحظه آخر فيلم بغضش را مي بينيم. - ارتباط تان با بچه ها خيلي طبيعي شده، چطور به اين حس مادرانه رسيديد؟ من مادر يک پسر 20 ساله ام. وقتي که مي آيم خانه اگر پسرم بگويد مامان جورابام رو امروز بشور بايد بشويم ، اگر بگويد لباسهامو بريز توي ماشين من بايد اين کار را انجام بدهم. حتي اتفاق مي افتد من يک روز در روزمرگي ام وقتي که نه کار تئاتر دارم، نه کار سينما دارم گريه مي کنم. يا دلم مي گيرد که اً 20 سال گذشت پسر من قد علم کرده، بزرگ شده... - اين واقعيت دارد که مادر يک پسر 20 ساله ايد؟ بله، پسر من سال دوم دانشگاه است. من وقتي فيلمنامه «به همين سادگي» را خواندم، و وقتي سکانس سروکله زدن با بچه ها را خواندم، فکر کردم که همين پارسال بود که پسرم «اشکان» به من گفت که مامان مي شه امشب نيام خونه و من ديدم که پسر من بزرگ شده و من بايد بپذيرم که امشب نمي خواهد بيايد خانه و دلش مي خواهد خانه دوستش بماند و حالا من بايد کنترلم را از دور روي پسرم داشته باشم و حتي اين حقيقت را بايد بپذيرم که اشکان شايد سال ديگر بيايد و بگويد که مامان من عاشق شدم و دارم ازدواج مي کنم و مي خواهم بروم و من بپذيرم که «اشکان» رفت و اين 20 سال چطور گذشت. بنابراين ارتباط من با پسربچه فيلم مثل مرور روزهاي خودم با بچه ام بود که با هم سروکله مي زديم و من مي گفتم چقدر اين کار را مي کني، يا چقدر پاي پلي استيشن و آتاري مي نشيني (چون زمان بچگي هاي اشکان هنوز کامپيوتر نبود). و من در طول فيلمبرداري مي آمدم زمان بچه ام را جلوتر يا عقب تر مي بردم و اين حس مادرانه ام را جابه جا مي کردم. مثلاً ما يک بار به اشکان گفتيم تخم مرغ درست کن که تمام ساختمان را دود کره گرفته بود و در اين فيلم دختربچه بادمجان ها را مي سوزاند. يا کليد پشت در گذاشتن ها که به کرات برايم اتفاق افتاده است. حتي من اين تجربه را با اشکان داشتم که يک روز شلختگي ام بود، ابروهايم را دست نزده بودم و اصلاً دوست نداشتم به خودم برسم، من خيلي اين حالت ها را دارم، يک روز اصلاً بي دليل دوست دارم به خودم برسم و يک روز هم دوست دارم با شلوار جين معمولي ام و پالتو يم که حتي پرزپرز شده بروم بيرون چون اصلاً دوست ندارم از خودم دور شوم. به هر حال بعد از مراسم اختتاميه که داشتيم با اشکان روزهاي بچگي اش را مرور مي کرديم و او با اينکه مرد بزرگي شده داشت گريه مي کرد و فيلم را هم خيلي دوست دارد. گفتم که اشکان يادت است من يک روزي آمدم دم مدرسه ات و تو گفتي که مي شه از فردا ديگه با اين پالتوت نيايي دنبال من و من به تو گفتم که فردا هم با همين پالتو مي آيم دم مدرسه ات. به هر حال زندگي همين است و زندگي طاهره آنقدر از من و زن هاي ديگر دور نيست. همه ما در هر موقعيتي که هستيم دوست داريم زندگي خصوصي خودمان را داشته باشيم. مثلاً من وقتي اين جايزه را گرفتم دچار هراسي شدم که نکند اين زندگي خصوصي ام را از دست بدهم. چون هنوز دوست دارم مثلاً بروم خيابان بهار نان سنگک بگيرم و کسي به من نگاه نکند. من وقتي از امريکا برگشتم دوست داشتم دوباره به بازار تجريش بروم، چون مي توانستم بلوار «گرين» را شبيه بازار تجريش فرض کنم. پس من هم که تحصيلات کارشناسي دارم باز هم در خانه ام دارم قورمه سبزي ام را مي پزم، خانه ام را گردگيري مي کنم و به کارهاي خانه داري ام مي رسم، چون اين بخشي از زندگي است. بنابراين شخصيت «طاهره» شعاري نيست که ما بگوييم مثلاً خواسته درد زن ايراني يا مظلوميت او را به تصوير بکشد. اصلاً اينطور نيست. هر آدمي يک روز صبح بلند مي شود و بعد از 20 سال زندگي مي بيند که مثلاً چند تار مويش سفيد شده يا سبيل هاي پسرش درآمده است و احساس مي کند که نکند از نسل خودش عقب بماند و اينها همان احساساتي است که در شخصيت طاهره مي بينيم و يک جور ايمان در زندگي اش هست. البته من شخصاً از کامپيوتر و موبايل بدم مي آيد ولي دوست دارم با نسل پسرم همراه شوم و احساسات او را درک کنم. همان طور که «طاهره» با عواطف و احساسات پسر و دختر کوچکش همراه مي شود و از تماشاي سرگرمي هاي آنها لذت مي برد. چون بايد بپذيرد که اين اقتضاي زندگي است و نهايتاً با ايماني که دارد به زندگي اش باز مي گردد. - «طاهره» يک بار قبل از آمدن شوهرش صورتش را آرايش مي کند و بعد آن را مي شويد، چرا؟ گاهي اوقات يک زن آنقدر ناتوان مي شود که فکر مي کند شايد اگر توجهي به او نمي شود حالا با ريمل و سرخاب زدن اين توجه را به دست بياورد و در اين فيلم «رکسانا» که زن جواني است و تازه به آن آپارتمان آمده اين تلنگر را به «طاهره» مي زند و مي گويد تو رو خدا يه دستي هم به ابروهات بزن که اين حرف، «طاهره» را متوجه خودش کرد. «طاهره» تا دقيقه آخر سعي کرد باور کند که شايد همين آرايش نکردن و نرسيدن به خودش باعث بي توجهي شوهرش امير به او شده است و سعي کرد که آرايش کند و دکور اتاق خواب را تغيير دهد، ولي لحظه آخر با گريه يي که برايش اتفاق افتاد او مجبور شد آرايشش را پاک کند و همان لحظه که صورتش را شست امير وارد شد و او ديگر فرصتي براي آرايش دوباره نداشت. - حالا که اين جايزه مهم را گرفته ايد، هم خوشحالي برايتان به همراه آورده و هم مسووليت سنگين، آيا بعد از اين در انتخاب نقش هايتان باز به همان روال سابق عمل مي کنيد، يعني در کارهاي کوتاه و تئاتر هم بازي مي کنيد؟ واقعاً اگر فيلم کوتاه خوب باشد چرا بازي نکنم. چون همين کساني که فيلم کوتاه مي سازند آينده اين سينما هستند و ما بايد به آنها کمک کنيم. ولي اگر کار ضعيفي باشد هرگز کار نمي کنم. حتي اگر کار بلند و سينمايي هم پيشنهاد شود ولي فيلمنامه اش را دوست نداشته باشم قبول نخواهم کرد. نمي گويم آن فيلمنامه بد است بلکه شايد من از توان آن نقش بر نمي آيم. در مورد کار تئاتر هم که هميشه مشتاق و منتظر هستم، چون دلم واقعاً براي صحنه تنگ شده است. منبع خبر : رویداد اعتماد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن