تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1841913653




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرگذشت شگفت‎انگيز دختري كه شاهد مراسم تدفين خود بود!


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
آيا كسي را مي‎شناسيد كه شاهد فيلم مراسم خاكسپاري خود باشد و احساس خود را از ديدن‎ احساسات حاضران و حرف‎هاي آن‎ها بيان كند؟ احتمالاً ويتني كريك بيست و يك ساله‎، تنها شخص زنده در تمام دنياست كه اين تجربة خارق العاده‎ را پشت سر گذاشته‎! هر چند، حتي او هنوز هم با گذشت دو سال نمي‎تواند كلمات دقيقي براي بيان‎ عواطف خود در مورد اين ماجراي عجيب پيدا كند، اما او كسي است كه به نوعي از عالم مردگان‎ بازگشته‎. يكي از روزهاي تابستان سال گذشته‎، ويتني كنار پدرش در اتاق نشيمن خانه‎شان كنترل ويدئو را در دست گرفت و با حسي دوگانه به تماشاي مراسم تدفين خود نشست و آنچه را كه عزيزانش در مورد زندگي كوتاه او گفته بودند، شنيد. بيش از هزار و چهارصد نفر در كليساي شهر كالدوينا جمع شده بودند تا با وي خداحافظي كنند و به‎ خانوادة داغدارش كه دختر نوزده سالة خود را از دست داده بودند، تسليت بگويند. هيچ يك از حاضران‎، هرگز تصور نمي‎كرد روزي ويتني با چشم‎هاي خودش تمام اين مراسم را ببيند. او با ترس و اندوه به صحبت‎هاي دوستانش گوش داد. آيا آن‎ها واقعاً درباره‎اش صحبت مي‎كردند؟ آيا او توانسته بود تا اين حد براي اطرافيانش عزيز باشد؟ غصة عميق مادر و پدر و خواهرش دربارة آرزوهايشان و روزهايي‎ كه نتوانسته بودند در كنار هم ببينند، اصلاً راحت نبود. ويتني آرزو مي‎كرد هر چه زودتر فيلم تمام شود و مطمئن بود تا آخر عمر ديگر سراغ اين نوار نخواهد آمد. شايد تمام اين ماجرا از ديد يك ناظر بيگانه‎، داستاني خيالي و سرگرم كننده باشد، اما ويتني و خانواده‎اش با اين كابوس واقعي زندگي كرده‎اند. در واقع يك اشتباه در تعيين هويت باعث شد تا پس از تصادفي سهمگين‎، تنها بازماندة حادثه درست شناسايي نشود و با هويت يكي از همكلاسي‎هاي‎ مقتولش به بيمارستان منتقل گردد. در بهار سال 2006 پنج دانشجو به همراه استاد خود به سفري تحقيقي مي‎رفتند كه تصادف با تريلي‎ آن‎ها را به كام مرگ كشيد. تنها بازماندة حادثه‎، دختر جواني بود كه به دليل آسيب‎هاي شديد وارده به‎ جمجمه‎اش امكان شناسايي‎اش وجود نداشت‎. وجود كيف پولي در نزديكي دختر باعث شد تا او را به‎ عنوان لورا ون رين ـ بيست و دو ساله ـ شناسايي كنند. و لي در واقع آن دختر بيهوش‎، لورا نبود. او ويتني‎ نام داشت و چند روز قبل وارد نوزدهمين سال زندگي خود شده بود. در چنين تصادف‎هايي گاهي اشتباه‎، در تعيين هويت رخ مي‎دهد ولي اغلب پيش از مطلع شدن‎ خانوادة مصدوم‎، هويت اصلي مشخص مي‎گردد. اما در اين مورد چنين نشد. خانوادة ون رين از شدت‎ جراحت‎هاي وارده و وخامت حال و ظاهر دخترشان چنان شوكه بودند كه نتوانستند واقعيت را بفهمند. تمام سر و صورت بيمار بانداژ شده بود با اين حال مي‎شد تشخيص داد كه چهره ورم شديدي دارد. شايد بعضي‎ها بگويند كه چرا آن‎ها براي تعيين هويت مجروح از روش‎هاي علمي استفاده نكردند، اما واقعاً كدام خانواده‎اي در چنين شرايط بغرنجي مي‎تواند به چيزي جز سلامت فرزند خود فكر كند؟ از سوي ديگر خانوادة كريك كه به آن‎ها گفته شده بود، دخترشان مرده‎، چنان اندوهگين بودند كه‎ چيزي در مورد جزييات تصادف نپرسيدند و به دليل جراحت‎هاي شديد وارده‎، از ديدن جسد صرفنظر كردند. آن‎ها مي‎خواستند هميشه چهرة سالم و شاداب دخترشان را به خاطر بياورند و آن را مخدوش‎ نكنند. در واقع‎، هر دو خانواده در شرايط دشواري قرار گرفته بودند كه در اصل به آن‎ها تعلق نداشت‎. آنچه در روزهاي آينده رخ داد، حتي حالا هم باور نكردني به نظر مي‎رسد. خانوادة ون رين پنج هفتة تمام‎ كنار ويتني نشستند. و درحالي كه او را بچة خود مي‎دانستند براي خروجش از كما هر كاري انجام دادند. دست‎هاي او را مي‎گرفتند و مدام مي‎گفتند كه دوستش دارند و آرزو مي‎كنند هر چه زودتر پيش‎شان‎ برگردد. آن‎ها تمام نشانه‎هاي جزيي سلامت او را با دقت دنبال مي‎نمودند و با درست كردن يك وبلاگ‎ توصيف ماجرا از همة مردم مي‎خواستند براي بهبودي‎اش دعا كنند. در همين حال‎، خانوادة كريك مشغول عزاداري بودند. آن‎ها ويتني را ـ كه البته در واقع لورا بود ـ در ميان انبوهي از گل‎هاي مينا و در جمع دوستان‎، اقوام و همكلاسي هايش به خاك سپردند و پوستري را كه هم دانشكده‎اي‎ها او به ياد زندگي كوتاهش طراحي كرده بودند به ديوار خانه‎شان نصب كردند. آن‎ها صدها كارت تسليت و همدردي دريافت كردند و در كمد خود گذاشتند. هيچ كس نمي‎دانست كه روزي‎ ويتني شخصاً تك تك آن نامه‎ها را خواهد خواند. در بيمارستان روز به روز علائم حياتي بيمار بهتر مي‎شد. با اينكه او هنوز به هوش نيامده بود اما گاهي‎ كلمات نامفهومي بيان مي‎كرد. خانوادة ون رين از شنيدن كلمة «هانتر» از زبان دخترشان بسيار متحير بودن‎. آن‎ها هيچ كس را با اين اسم نمي‎شناختند و طبيعتاً نمي‎توانستند بدانند هانتر نام گربة «ويتني‎» است‎. سرانجام دخترك از حالت كما خارج شد و وقتي ديد او را با اسم لورا صدا مي‎كنند، با اشاره خواست‎ تا كاغذ و قلمي در اختيارش بگذارند و سپس به زحمت كلمة باور نكردني و ترسناك «ويتني‎» را نوشت‎. در آن نيمه شب آخرين روز ماه مي‎، پرستار با عجله مسئولان بيمارستان را مطلع كرد و دو ساعت بعد، پس از بررسي سوابق دندانپزشكي همه مطمئن شدند اشتباه وحشتناكي رخ داده است‎. آن‎ها به منزل‎ والدين واقعي او تلفن زدند و به مادرش گفتند كه ويتني زنده و در بيمارستان بستري است‎. كارلي دختر ديگر خانواده با شنيدن اين خبر شروع به جيغ زدن كرد طوري كه مادر مجبور شد تلفن را قطع كند. آن‎ها تقريباً مطمئن بودند كسي خواسته اذيت‎شان كند با اين حال حاضر شدند به بيمارستان بروند. كارلي‎ بعدها گفت آن چند دقيقه بدترين دقايق عمرش بوده است‎. وقتي سرانجام رسيدند، پزشكان بانداژهاي‎ صورت بيمار را برداشتند. با وجود جراحات بدون شك‎، او ويتني بود. وقتي آن‎ها او را با نام ويتني صدا كردند، دختر بستري كه به دليل آسيب‎هاي وارده به ستون فقراتش‎ سراپا در بريس طبي قرار گرفته بود، تا جايي كه مي‎توانست سرش را تكان داد و چند بار اين كار را تكرار كرد. آن شب عجيب پدر خانواده‎، در سفر بود و كالين ـ مادر ـ به او تلفن كرد تا بگويد چه اتفاقي افتاده‎. اما قطرات اشك اجازه نمي‎دادند عددها را ببيند. سرانجام وقتي مكالمه برقرار شد، كالين گوشي را مقابل‎ دهان دخترش گرفت و او با صداي لرزاني گفت‎: «دوستت دارم‎، پدر». هيچ كس نمي‎توانست اين لحظات‎ عجيب را باور كند! اما عمر اين سرخوشي بسيار كوتاه بود. در همان زماني كه خانوادة كريك به دوستان و اقوام‎ شگفت‎زدة خود مي‎گفتند معجزه‎اي فرزندشان را برگردانده‎، خانوادة ون رين با وجه ديگري از اين ماجرا دست و پنجه نرم مي‎كردند: «زنده بودن ويتني به اين معنا بود كه دختر دلبند آن‎ها پنج هفته قبل از دنيا رفته است‎!» خانوادة كريك به خوبي احساسات و حال والدين و خواهر لورا را درك مي‎كردند و به خاطر آن‎ها اندوهگين بودند. با اين حال‎، در كمال ناباوري ديدند والدين دختر متوفي‎، با شجاعت به ديدن‎ ويتني آمدند و دربارة مراحل درماني سپري شده و كارهايي كه بايد در آينده انجام مي‎شد، صحبت‎ كردند. پس از آن جاي خانواده‎ها عوض شد. در حالي كه ون رين‎ها مراسم ختم لورا را برگزار مي‎كردند، خانوادة كريك كنار بستر دخترشان نشسته و اين بار نگران وضعيت بهبودي‎اش بودند چرا كه پزشكان با اطمينان مي‎گفتند او هرگز مثل دوران پيش از تصادف نخواهد شد و معلوم نيست چند درصد از مغزش‎ بازسازي شود. اما در واقع‎، مراحل درمان ويتني به مراتب بهتر از آنچه پيش‎بيني مي‎كردند پيش رفت و پس از يك سال او توانست به دانشكده برگردد و به درسش ادامه دهد. البته بازگشت چندان هم ساده به‎ نظر نمي‎رسيد. دخترجوان از همه عقب افتاده بود و مثل گذشته نمي‎توانست درس‎ها را دنبال كند. ذهن‎ او با وجود مطالعة شديد، پذيراي مطالب جديد نبود و اين موضوع او را افسرده و عصبي مي‎كرد. ويتني دوست داشت دوباره به جمع دوستانش بپيوندد و مثل آن‎ها شاد و شوخ طبع باشد اما نمي‎توانست‎. او وارد فاز افسردگي شده بود و نمي‎دانست كه آيا بهتر مي‎شود يا نه‎؟ آسيب‎ها و جراحات‎ احساسي اين حادثه بسيار بزرگ بود. او نسبت به قربانيان تصادف احساس گناه مي‎كرد. هر چند آن‎ها دوستان صميمي‎اش به شمار نمي‎آمدند اما مدت‎ها با هم روي يك پروژه كار مي‎كردند. در واقع‎، ويتني‎ به تدريج و آرام آرام متوجه شده بود چه اتفاقي افتاده است‎. خانواده‎اش براي حفاظت از او، ماجرا را پنهان نگه داشته بودند و عجيب اينكه خاطرة روزهاي نخست خروج از كما و حضور خانوادة ون ين در بيمارستان و حرف‎ها و ابراز محبت‎هاي آن‎ها هم از حافظة ويتني پاك شده بود. او حتي نمي‎توانست‎ ماجراي تصادف را به ياد بياورد و لحظات قبل از آن را در ذهن خود بازسازي نمايد. پس از اطلاع از ماوقع‎، مدام از خود مي‎پرسيد: «چرا من بايد نجات پيدا مي‎كردم‎؟ آن‎ها بيشتر لايق‎ زندگي بودند». اين فكر باعث شد روزي حين گفت و گو با پدرش بغضش بتركد و به شدت گريه كند. اما پدر دلداري‎اش داد: «چرا تو نبايد زنده مي‎ماندي‎؟ حتماً خواست خدا اين بوده كه در ادامة زندگي‎ات‎ كارهاي خيري را انجام بدهي و از فرصتت به خوبي استفاده كني‎». تماشاي مراسم تدفين هم تلنگري شد براي باز گرداندن احساس عزت نفس به ويتني‎. وقتي ديگران او را اين قدر دوست داشتند و چنين به‎ نيكي از وي ياد مي‎كردند چه دليلي داشت خودش قدر زندگي را نداند؟ حالا دو سال از آن سانحة دلخراش مي‎گذرد و تصادف از او دختري پخته و كامل و خود آگاه ساخته‎. ويتني به خوبي درك كرده موجود خوشبختي است چون افراد زيادي دوستش دارند. او پيش از اين‎ ماجرا لورا را چندان نمي‎شناخت اما حالا به دليل محبت‎هاي خانوادة همكلاسي سابق خود كه حتي‎ پس از اطلاع از هويت واقعي وي‎، تركش نكردند و همچون خانواده‎اي واقعي به ديدارها و ملاقات‎هاي‎ روزانه ادامه دادند، نسبت به او احساس دين مي‎كند و مي‎خواهد تا هر چه بيشتر او را بشناسد. فاميل ون‎ رين اين روزها، خانوادة دوم او به شمار مي‎آيند و ويتني زمان زيادي را با آن‎ها مي‎گذراند. او مي‎داند كه والدين و خواهر لورا مي‎خواهند تمام موفقيت‎ها و موقعيت هايي را كه عزيزشان‎ نتوانست تجربه كند، در وجود او بيابند. به همين خاطر ويتني به پروژة خدمت رساني به كودكان خياباني‎ پيوسته و تصميم گرفته همسر و مادر خوبي شود. دو خانوادة كريك و وين رين تجربة خود از اين ماجراي‎ عجيب و سخت را در كتابي با نام «هويت گمشده‎» به چاپ رسانده‎اند. روي جلد اين كتاب‎، عكسي از دو دختر خندان است‎؛ دخترهايي كه مرگ آن‎ها را به هم پيوند داد. ويتني كريك (سمت چپ‎) از سانحه جان به در برد اما هويت او با لورا ون رين كه در تصادف مرده بود، اشتباه گرفته شد. مجله راه زندگی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن