تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزه‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833303470




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دبي روياي بر باد رفته (1)


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
دبي روياي بر باد رفته (1) خبرگزاري فارس: "شهر طلا: دبي و روياي سرمايه‌داري " عنوان كتابي است كه در فصلي از آن به فعاليت‌هاي جاسوسي سازمان اطلاعات آمريكا عليه ايران از طريق كنسولگري واشنگتن در دبي اشاره شده است.خبرگزاري فارس نظر به اهميت موضوع، اقدام به تهيه و ترجمه اين كتاب كرده كه بخش‌هايي از آن ارايه مي شود. خبرگزاري فارس نظر به اهميت موضوع، اقدام به تهيه و ترجمه كتاب "شهر طلا: دبي و روياي سرمايه‌داري " كرده است كه بخش‌هايي از آن خدمت مخاطبين محترم ارايه مي‌گردد. ضمنا ترجمه كامل كتاب بزودي توسط انتشارات فارس منتشر خواهد شد. اين كتاب مشتمل بر 18 فصل بوده و در سپتامبر سال 2009 در آمريكا منتشر شد. در بخشي از اين كتاب به فعاليت‌هاي جاسوسي سازمان اطلاعاتي آمريكا عليه ايران از طريق كنسولگري واشنگتن در دبي اشاره شده است. مقدمه روستايي كوچك و گلي در كنار ساحل وجود داشت كه همچون بسياري از روستاهاي آفريقا فقير بود و در منطقه‌اي آرميده بود كه دزدان دريايي، رزمندگان اسلام و ديكتاتورها سال‌ها بر آن حكمراني كردند و رفتند. حتي زماني در همسايگي آن قيام كمونيستي به پا شد اما روستا در آرامش زيست و نسل به نسل تحت حاكميت يك خاندان بود. هيچ كس تصور نمي‌كرد كه اين روستا روزي به يك شهر بدل شود. آن روستا در گوشه‌اي از يك صحراي گسترده قرار داشت و دور آن را دريا و شن گرفته بود. هيچ رودخانه‌اي در آنجا روان نبود. نه يخي و نه راديو يا راهي. روستا در گرداب زمان گرفتار آمده بود. در حالي كه ديگر كشورها فضاپيما به هوا مي فرستادند، روستاييان اين مكان به ماهيگري و چرت زدن مشغول بودند. آنها و غلامانشان براي يافتن مرواريد در آب فرو مي‌رفتند. روستاييان به خانواده‌اي كه بر آنها حاكم بود، اعتماد داشتند. اين خاندان افرادي را، مردهايي را پرورش مي‌داد كه بر سه اصل حكمراني مي‌كردند: آنچه كه براي بازرگانان خوب است براي روستا نيز خوب است. ميهمان حبيب خدا است، فرقي نمي‌كند مذهب آنها چه باشد و اين كه اگر خطر نكنيد پيروز نخواهيد شد. خاندان حاكم و روستاييان در زمان‌هاي سخت دهه 30 و 40 ميلادي مورد آزموني دشوار قرار گرفتند. مردم گرسنه ماندند. غلامان گريختند زيرا اربابان غذايي نداشتند كه به آنها بدهند. رقبا عليه آنها به پا خاستند. مدارس با خاك يكسان شدند تنها موهبتي كه بر آنها نازل شد ابري از ملخ‌هايي بود كه اهالي آنها را سرخ مي‌كردند و مي‌خوردند. اما اين روستاييان دسته‌اي متحد و سخت‌كوش بودند. آنها در كنار يكديگر ماندند. ناوگان كشتي‌هاي خود را بزرگ كرده و شروع به تجارت و قاچاق كردند. آنها پول قرض كرده و بندري كوچك بنا كردند. از خارجيان دعوت كردند در آنجا سكني گزينند و بعد آنها قول دادند كه آنها را از ماليات معاف كرده و از هرج و مرج حفظ كنند. خارجياني كه با آنها دست به معامله زدند به روستا و رئيس جاه‌طلب آنها، مردي به نام "راشد " علاقه‌مند شدند. روستا به شهري كوچك بدل گشت. خارجيان براي راشد از شگفتي‌هاي دنياي مدرن تعريف كردند،‌ از آسمان‌خراش‌هاي نيويورك و متروي لندن. او نيز مشتاقانه به حرفهايشان گوش كرد. راشد و مردم شهر كوچكش از اين امر ناراحت شدند كه هيچ كسي در دنياي خارج نبود كه حتي نام مكان آنها را شنيده باشد. از اين رو راشد تصميم گرفت اوضاع را عوض كند. راشد مي‌خواست نام شهرش، دبي، بر زبان هر يك از مردمان زمين رانده شود. زماني كه راشد براي صرف شام در آمريكا پشت ميز شام نشست. از آنها خواست ماجراهاي دبي را برايش تعريف كنند. وقتي كه دو نفر مرد انگليسي به مدت صرف ليواني آب‌جو پيش مي‌آمدند موضوعي كه راشد از آنها مي‌خواست درباره‌اش صحبت كنند، دبي بود. دهقانان چيني، بانكداران سوئيسي، ژنرال‌هاي روسي: همه بايد دبي را بشناسند. براي اين كه اين امر تحقق يابد، شهر نبايد كوچك و فقير باقي بماند. راشد يك آرزو كرد. دبي بايد به لوكس‌ترين شهري بدل شود كه دنيا به خود ديده است. به شهر طلا. در دهه 1960 دوبي حركتي پر جنب‌وجوشي را آغاز كرد كه اعراب در طي 700 سال مي‌توانستند انجام دهند. شهر بزرگ و بزرگتر و هر روز جذاب‌تر شد. محمد، پسر راشد، قدرت گرفت و با شدت بيشتري اين حركت را ادامه داد. روستايياني كه نياكانشان ملخ مي‌خورند، جامعه‌هايي به تن كردند كه كريستال به آنها دوخته شده بود. ريش سفيدان بي سواد با جت‌هاي شخصي براي خريد رفتند. همه اعراب دبي را تحسين كردند. مردم متوجه شدند كه سيل غرور و افتخار بار ديگر به آنها بازگشته است و از اين رو از رهبران خود اينگونه سوال كردند كه چرا آنها نمي‌توانند شبيه دبي شوند. اما همانند همه آرزوهاي بزرگي كه محقق مي‌شوند، دستيابي به موفقيت‌هاي مورد نظر راشد دردسرهاي پيش‌بيني نشده‌‌اي به همراه آورد. زندگي‌ها از رشد شهر آسيب ديد. حرص به حس برتر بدل شد. روش‌‌هاي قديمي كنار گذاشته شد و ساده‌زيستي رخت بر بست و هرگز باز نگشت. روياي سرمايه‌داري آنها را به شهري بدل كرد كه شبيه ديگر شهرها نبود. اين رويا همچنين دوبي را وارد بازار در نوسان جهاني كرد. ساكنان صحرا به خوبي مي‌دانستند كه باد آورده را باد مي‌برد. ماجراي تاخت و تاز تند دبي شامل عبرت‌هاي زيادي براي همه ما است. اين داستان از زمان‌هاي خيلي دور آغاز مي‌شود. وقتي كه كوچ بزرگي در اين نقطه از منزوي‌ترين مكان‌هاي شبه‌جزيره عربستان آغاز شد. اين مطلب مقدمه‌اي بود كه در كتاب "شهر طلا " اثر "جيم كرين " آمده است. اين كتاب ماجراي روستاي كوچك عربي است كه به شهري بزرگ بدل شد. اين كتاب شرحي است تاريخي و كامل از تحولات روستايي دورافتاده در شبه‌جزيره عربستان كه بعدها به شهر پرآوازه دبي بدل گشت. در اين كتاب علاوه بر بررسي تحولاتي كه بر اين نقطه از سواحل جنوبي خليج فارس در طول اعصار گذشته، سپري شده به تحولات كنوني، حركت اين شهر به سوي سرمايه‌داري و اثرات آن پرداخته شده است. در بخشي از اين كتاب نيز به فعاليت‌هاي آمريكا در دبي و تلاش واشنگتن براي استفاده از ايراني‌هاي فراواني كه در اين بخش از دنيا زندگي و تجارت مي‌كنند، پرداخته شده است. مولف اين كتاب، جيم كرين افشا مي كند كه سازمان سيا از كنسولگري آمريكا در دوبي به عنوان مكاني براي استخدام جاسوس از ايراني‌ها استفاده كرده و در ازاي وعده رواديد آمريكا، اطلاعاتي را از آنها مي‌گيرد كه بخاطر قطع شدن روابط دوجانبه ايران و آمريكا بعد از انقلاب اسلامي، واشنگتن به آنها دسترسي نداشته و شناختي از ايران و شرايط كنوني آن در اختيار ندارد. بخش اول اين كتاب به شرح زير است: فصل 1 شن‌هاي زمان انزوا: ايمني ناخواسته شبه جزيره عربستان سرزمين شن‌هاي روان و ريگ‌هاي آفتاب خورده است. رشته كوه‌هايي كه نامي برآنها نهاده نشده در سراسر چشم‌اندازها كشيده شده‌اند و صخره‌هاي آفتاب خورده آن به اندازه‌اي تيز هستند كه پوست را ببرند. شوره‌زارها در شب زير نور ماه مي‌درخشند. اين چشم‌اندازي متروك مانده است اين صحراي عربستان بيش از آن كه به زمين شبيه باشد به سياره زهره مانند است. شبه جزيره عربستان به بزرگي جمع سرزمين‌هاي آلاسكا، كاليفرنيا و تگزاس است و حتي يك رودخانه در آن جاري نيست. اماكني همچون دره "گرند كانيون " (شمال ايالت آريزوناي آمريكا) وجود دارند كه در آنها شكاف‌هاي زمين دهان باز كرده‌اند تا دره‌هاي وحشي را به رخ بكشند. مناظر در برخي از مناطق ديگر پوشيده از تپه‌هاي هلويي رنگ تشكيل شده از شن‌هاي روان است كه مانند پف‌هاي روي شيريني مخصوص "ديري كوئين " (Dairy Queen) است البته با اين فرق كه ارتفاع آنها به ارتفاع رشته كوه‌هاي آپالاچيانز (واقع در شمال شرق آمريكا) مي‌رسد. طوفان خشك روزها مي‌تازد و غباري از شن را تا هزاران كيلومتر روي زمين پخش مي‌كند. تابستان‌هاي شبه جزيره عربستان به اندازه‌اي گرم هستند كه بتواند يك آدم سالم را از پاي در آورد. دبي و امارات عربي متحده در گوشه جنوب شرقي اين شبه جزيره واقع است. متروكه‌ترين گوشه از سرزميني متروك از اين دنيا. در ديگر مناطق شبه‌جزيره عربستان تمدن توانسته بر شرايط سخت غلبه كرده و شهرهايي پديد آورد. اما عناصر بقاء چنان در اين سرزمين كه امارات نام دارد و به اندازه ايالت "مين " آمريكا است، اندك بوده‌اند كه جمعيت اين منطقه براي دوره‌اي هزار ساله در حول 80 هزار نفر بود. يعني از زمان گسترش اسلام در اين منطقه به سال 630 بعد از ميلاد تا دهه 1930 ميلادي. (1) حتي دريا نيز دست به كار منزوي نگاه داشتن انسان در اين منطقه بوده است. در امتداد سواحل، تشخيص دريا و خشكي دشوار است. فلات حاصل شده از جزر و مد كيلومترها امتداد دارد و پوسته‌اي سفيدرنگ نمكين دارد كه "سبخه " (Sabkha) خوانده مي‌شود. كمربند يكنواخت و خسته‌كننده سبخه قابل زراعت نيست و سفر در آن خطرناك است. گام نهادن در نقاط غلط موجب مي‌شود كه اين پوسته نمكين مانند لايه يخ نازك شكسته شده و انسان، شتر يا حتي خودروي لندرور را درون يك گودالي از گل ولاي نمكين فرو اندازد. بسياري از شترهايي كه در اين گودال‌ها مي‌افتند در همان جا ذبح مي‌شوند. كرانه ساحلي منطقه جنوبي خليج [فارس] پوشيده شده از تپه‌هاي مرجاني و سواحل پراكنده شني به اندازه‌اي ارتفاع گرفته‌اند كه جزاير با ارتفاع پست را تشكيل داده‌اند. بيشتر اين سواحل براي دريانوردي مساعد نيستند. تنها نقطه استثناء، مناطق منتهي‌اليه شمالي در نزديكي تنگه هرمز است كه در آن كوه‌هاي حجار تا به دريا امتداد يافته و بنادري را براي طايفه دريانورد عرب به نام "قواسيم " فراهم آورده‌اند. آنهايي كه در امتداد ساحل زندگي مي‌كنند مجبورند با خليج‌هاي كوچك جزر و مدي كم عمق كه "خور " ناميده مي‌شوند، بسازند. خور دبي بهترين نمونه از اين خورها است كه امكان لنگر انداختن قايق‌هاي كوچك و لنج‌هاي را مي‌دهد. اما اين خورها در بيشتر اوقات چنان كم عمق هستند كه كشتي‌ها مجبورند در خارج از ساحل لنگر بيندازند و آدم‌ها با قايق‌هاي پارويي به ساحل برسند. تا پيش از چند قرن پيش اطلاع چنداني از منطقه جنوب شرق شبه جزيره عربستان در دست نيست. تا پيش از كشف نفت -و ورود دستگاه‌هاي تهويه هوا- اين سرزمين‌ها براي همه مردم به جز عده‌اي از آدم‌هاي زمخت،‌ طاقت‌ فرسا بودند. آنهايي كه زندگي‌اي در اينجا دست و پا كردند، تا پنجاه سال پيش در زمره عقب‌افتاده ترين جوامع بودند. هيچ كس حسرت زندگي همراه با گرسنگي و تشنگي ابدي آنها و همچنين غذاي خرما و شير شتر آنها را نمي‌خورد. همقطاران زمخت شب‌‌ها را در كنار آتش استراحتگاه خود سپري مي‌كردند و شعر خوانده و شجره نامه طايفه‌اي پيچيده را مي‌شمردند كه به هزاران سال باز مي‌گردد. عده كمي براي ديدن اين مناطق مي‌آمدند و عده كمتري براي مدت طولاني آنجا مي‌ماندند. در ديگر مناطق امپراطوري‌ها ظهور و سقوط مي‌كردند و تمد‌ن‌ها بعد از كشورگشايي‌ها و استعمار تغيير مي‌كردند. درست در آن سوي خليج [فارس] امپراطوري پرشكوه پارس در قرن ششم پيش از ميلاد ظهور كرد تا به قدرتمندترين قدرت جهان بدل شود. پارسيان از روي بي ميلي هجوم‌هايي به اين مناطق انجام دادند و بخش‌هايي از سواحل و بيشتر مناطق عمان در مجاورت اين منطقه را براي مدتي تحت كنترل خود درآوردند. اما آنها تا حدود زيادي به قبايل اطراف خليج فارس توجهي نكردند و بر سرزمين‌هاي غني‌تر تمركز كردند. حتي پيشرفت‌هاي حاصله در دوره طلايي اعراب در قرن‌هاي هشتم تا سيزدهم ميلادي نيز كناره‌هاي جنوبي خليج [فارس] را ناديده گرفت. اعراب نيز زماني به عنوان قوي‌ترين نژادبشري جلوه‌گر شدند و بر امپراطوري‌اي حكومت كردند كه گستره آن از چين تا اسپانيا مي‌رسيد. آنها از كشتي‌هاي با بادبان‌هاي سه گوش خود و وسايل ناوبري اسطرلابي خود براي سلطه بر درياها استفاده كردند. اما بنادر اصلي اعراب در فاصله‌اي دور دست قرار گرفت. بنادر كوچك منطقه جنوب شرق شبه جزيره عربستان در نزديكي خطوط بازرگاني ولي مقداري كمي از اين قدرت خارجي به اين مناطق نفوذ كرد. مدارك و شواهد باستان‌شناسي كه توسط كارشناسان منطقه امارات مثل "پيتر هلير " (Peter Hellyer) از خاك برون آورده شدند نشان مي‌دهند كه تجارت با منطقه بين‌النهرين از حدود قرن ششم قبل از ميلاد آغاز شده بود. دريانوردان محلي در زمان تولد عيسي مسيح تا به چين نيز دريانوردي كرده بودند. اين برداشت از بيرون آوردن ظروف چيني از خاك در اين مناطق صورت گرفته است. هيچ مقبره يا آثار باستاني نشاني از حضور باستاني مردم اين مناطق ندارد. مقدار اندكي از كشفيات علمي و ديگر علومي كه به تمدن بشري شكل داد توانست به اين منطقه از خليج [فارس] رخنه كند. به سادگي مي‌توان گفت كه تاريخ فقط در ديگر نقاط دنيا در جريان بود. "استفن لانگريگ " فرمانده نظامي انگليس در سال 1949 در نشريه "جامعه سلطنتي آسياي مركزي " Royal Central Asian Society اينگونه مي‌نويسد كه "آنها از ايمني ناخواسته‌اي برخوردار بوده‌اند و صدها نسل در شرايطي زندگي كردند كه به ندرت براي ديگران قابل تحمل است ".(2) اتفاقات در ديگر سوي شبه جزيره عربستان، يعني در غرب حادث مي‌شدند. شهرهاي پرطراوت واقع در نزديكي درياي احمر از مردم و تجارت حمايت مي‌كردند. يكي از آنها، مكه بود كه در آن كودكي به سال 570 ميلادي به دنيا آمد و بزرگ شد و در كوه‌ها به خلوت و انزوا نشست و در يكي از اماكن عبادت خود فرشته وحي بر او نازل شد و پيام خدا را به او رساند. او وقتي به مكه برگشت انسان ديگري شده بود. او شروع به موعظه كرد و به محمد رسول‌الله معروف گشت. مردم مكه نسبت به پيام او مردد بودند. بنابر اين محمد در سال 622 ميلادي ياران اندك خود را به شهرمدينه برد. البته از مدينه محمد و يارانش براي فتح مكه بازگشتند و در زمان وفات او به سال 632 ميلادي دين اسلام در سراسر شبه‌جزيره عربستان توسعه يافته بود و حتي در ميان عده اندكي كه در صحراي دورافتاده‌اي كه بعدها دوبي شد، رخنه كرد.(3) آخرين مرزها در اواخر دهه 1940، غرب اندك نشانه‌اي دال بر اين امر داشت كه چه چيزي در اين سرزمين‌ها كه اكنون عمان، عربستان و امارات عربي متحده را تشكيل مي‌دهند، نهفته است. آفريقا و قطب جنوب درنورديده شده بودند و سرچشمه رودخانه عظيم نيل كشف شده بود و انسان قطب شمال را نيز فتح كرده بود. سرزمين‌هاي مياني شبه‌جزيره عربستان آخرين سرزمين بي‌آب و علف يا به عبارتي آخرين سرحدات جهان بود. در دهه 1940، مردم تصور مي‌كردند كه مركز صحراي ترسناك عربستان كه منطقه‌اي به بزرگي ايالت تگزاس آمريكا است و "ربع الخالي " خوانده مي‌شود منشاء ملخ‌هايي است كه شرق آفريقا را در نورديد. يكي از آخرين كاشفان بزرگ انگليسي به نام "ويلفرد تسيگر " (Alfred Thesiger) اين ملخ‌ها را بهانه‌اي قرار داد تا اين منطقه ناديده را كشف كند. وي يكي از افسران انگليسي بود كه در آفريقا به دنيا آمده بود و در منطقه دارفور سودان سكني داشت و از آنجا عاشق زندگي در صحرا شد. وي به عوض بازگشت به انگليس پس از پايان جنگ جهاني دوم، به سمت عربستان روانه شد. به سال 1948 در عمان، وي يك گروه از اعراب بدوي را ترغيب كرد تا او را با شتر از درون ربع الخالي عبور دهند. تسيگر جامه گشاد عربي به تن كرد و به همراه اعراب بدوي روان شد. اما نشانه‌اي از ملخ‌ها و چيزهاي ديگر نيافت. وي و همراهانش ماه‌ها از تپه‌هاي تشكيل شده از شن‌هاي روان بالا و پايين رفتند و تقريبا هيچ چيز نيافتند. هيچ سايه‌اي، هيچ آبي و حتي كم‌ترين نشانه‌اي از انسان. دو بار عبور تسيگر از ربع‌الخالي اندكي متفاوت‌تر از پياده‌روي‌‌هايي بود كه هزاران سال پيش از آن يا بعد از زمان اهلي شدن شترها در اواخر هزاره دوم قبل از ميلاد انجام شده بود. شترها به منطقه شرق عربستان دسترسي بيشتري دادند و مهاجرت، تجارت و يادآوري فرهنگ‌هاي در انزوا مانده را ترغيب كردند. سرزمين باريك صحرايي كه بعدها امارات نام گرفت، برخي مهاجران را در قرن‌هاي دوم و ششم به سوي خود كشاند يعني زماني كه موج‌هايي از پيشگامان عرب از مناطقي كه اكنون يمن و عربستان سعودي را تشكيل مي‌دهند به اين منطقه آمدند. آن دسته از ساكنان به شكل طايفه‌اي درآمدند كه اكنون نيز رهبري مردمي را كه در امارات كنوني زندگي مي‌كنند، برعهده دارند. شايد در آن زمان صحراي امارات اندكي جذاب‌تر بود. اين سرزمين به آن خشكي كه اكنون است نبود. سفر با كاروان شايد آسان‌تر بود.(4) شواهد اين امر زماني تقويت شد كه حركت شن‌هاي روان آثار يك بستر رودخانه و همچنيني مسير متروكه حركت كاروان‌ها را كه تا عمق صحرا امتداد داشت نشان داد. در سال 1992،‌ گذاري بر مناطق دورافتاده عمان موجب كشف خرابه‌هاي شهر افسانه‌اي به نام "عبر " (Ubar) شد كه بر اساس كتاب قرآن پر از گناهكاراني بود كه خدا آن را نابود كرد. بخشي از اين شهر افسانه‌ يا زماني فروريخت كه يك حفاري زيرزميني در حال انجام بود و به نظر مي‌رسيد كه ساكنان آن زماني از آنجا رخت بربسته بودند كه منابع آب آنها ته كشيده بود.(5) در اواخر دهه 1930، "برترام توماس " كاشف انگليسي كه به مدت 6 سال در منطقه جنوب شرق عربستان در عبور بود با قبايلي برخورد كرد كه به وي گفتند كه در طول زندگيشان باران نيامده است و حاصل نخلهايشان به نيم رسيده و كشاورزان مزارع خود را رها كرده‌اند.(6) اثر چنداني از نياكان امارات بجز چند مقبره كندويي شكل ساخته شده از ستون‌هاي سنگي و برخي بناها از خانه‌هاي باستاني برجاي نمانده است. باستان شناسان عاج‌هايي از آسياي مركزي و ديگ‌هاي يوناني يافته‌‌اند و قنات‌هاي آبياري كه "فلج " (Falaj) نام دارند هنوز مورد استفاده قرار مي‌گيرند. ماه پرستان، مسيحيان و مسلمانان تجربه‌هاي دلرباتري از يك شب سپري كردن در صحرا را مي‌توان بدست آورد. با تاريك شدن شب، ماه بزرگ بر فراز ريگ‌هاي روان چهره مي‌نمايد، همچون يك بشقاب كه درست آن بالاها دور از دسترس قرار دارد. حفره‌هاي ماه بسيار واضح هستند و به نظر مي‌رسد كه گويي كسي آسمان را رنگ‌آميزي كرده است. ميلياردها ستاره كه در پشت ماه پراكنده شده‌اند همچون بلوري پرداخت شده رخ مي نمايند. آسمان به نظر تا به اين اندازه نزديك نبوده است. اين عملا يك تجربه مذهبي است. در حقيقت، تا قبل از ظهور اسلام اين امر همچون يكي از مناسك مذهبي بوده است. بسياري از اعراب ساكن در سرزمين‌هاي پايين دستي خليج فارس ماه و ستارگان را مي‌پرستيدند. برخي نيز خوراشد عظيم را مي‌پرستيدند كه در هر صبحگاه طلوع با شكوهي در آسمان پهناور دارد. معبدي براي خداي خوراشد زماني در شهر "الدور " قرار داشت كه اكنون ام القوين خوانده مي شود. شايد بزرگترين ساختمان در سواحل جنوبي خليج فارس در زمان تولد عيسي مسيح بود.(7) اعراب خليج فارس همچنين مسيح را پرستش مي كردند. كليساهايي در گوشه و كنار منطقه‌اي گسترده شده بودند كه اكنون امارات عربي متحده خوانده مي شود. از جمله كليساي "نسطوري‌ها " كه با سنگ‌هاي عسلي رنگ ساخته شده و روي آن سنگ‌ها نقش‌هاي صليب، انگور و درختان نخل حك شده است. بقاياي اين ساختمان كه تا چند سال پيش در جزيره "سر باني ياس " در ابوظبي- در فاصله‌اي نه چندان دور از ابوظبي- هنوز از خاك بيرون نياورده شده بود، ممكن است مربوط به قرن چهارم باز گردد. روستايي از راهبران مسيحي نسطوري در اين جزيره و در انزواي محض زندگي مي‌كرده‌اند كه كمترين آب شيرين در اختيارشان بود. آنها علاوه بر پرستش،‌ به برداران هندي خود مرواريد مي‌فروختند. اين كليسا در قرن هشتم و بعد از ظهور اسلام نيز در اوج قدرت خود بود. اما مسيحيت در جنوب شرق عربستان در قرن نهم از بين رفت.(8) اسلام در منطقه جنوبي خليج فارس در نامه اي از سوي پيامبر اسلام آورده شد. در سال 630، حضرت محمد [ص] فرستاده‌اي را به شهرك كوهپايه‌اي "نزوه " در عمان اعزام كرد تا آنها را به گرويدن به دين اسلام دعوت كند. عماني‌ها مي‌دانستند كه مسلمانان در حال قدرت‌گيري درغرب عربستان به اندازه‌اي قوي هستند كه نتوان آنها را ناديده انگاشت. شاهزاده عمان احساس كرد كه زمان آن است از در دوستي درآيد. آنها هيئتي را نزد پيامبر در مدينه فرستادند و اين هيئت به نمايندگي از سوي همه عماني‌ها كه شامل اعرابي نيز مي شد كه اكنون در امارات زندگي مي‌كنند، اسلام را پذيرفت. محمد [ص] اين قبايل دور دست را تحت حاكميت خويش پذيرفت. پيامبر اسلام اين افرادي را كه به دين اسلام گرويده بودند به همراه يك مبلغ به ميهنشان بازگرداند تا به عماني‌ها نحوه درست دعا و شستشو را نشان دهد.(9) اما پذيرش دين اسلام از سوي عماني‌ها با كندي همراه بود. آدم‌‌هاي شكاك در ديني حضور داشتند كه آماده نبودند دست از عبادت بتي بردارند كه نامش "باجير " بود.(10) زماني كه پيامبر اسلام در سال 632 ميلادي چشم از جهان فروبست، شورشيان ضد اسلام در سراسر شبه جزيره عربستان سر برآوردند. از جمله آنها آن دسته‌اي بودند كه اكنون امارات متحده عربي است. در شهر بندري شرقي "ديبا " كه اكنون به اندازه دو ساعت تا دبي فاصله دارد، شيخي به نام "لقيط بن مالك " از هرج و مرج استفاده و اعلام كرد كه اسلام را كنار گذاشته است. لقيط و پيروانش به پرستش بت باجير بازگشتند.(11) رد اسلام از سوي لقيط يكي از خونين‌ترين نبردها را رقم زد كه تاكنون در اين جزيره كه بعدها امارات عربي متحده شده است، بوقوع پيوسته است. در سال 633، ابوبكر خليفه اول اسلام، به عنوان جانشين پيامبر ارتش رزمندگان اسلام را به 1200 مايل مسافت فرستاد تا مخالفان را بار ديگر زير بيرق اسلام بياورد. ارتش اسلام با نيروهاي متفق خود از عمان و بحرين ادغام شد و به دشت ساحلي ديبا حمله كرد، باريكه‌اي از درختان نخل و روستاهايي كه در ميان كوه‌ها و درياي عرب آرميده بود. اين وضعيت مكاني شهر را از نظر استحكامات دفاعي ضعيف مي‌كرد. در منتهي اليه شمالي شهر، كوه‌ها مستقيما به سمت دريا قرار دارند با شيبي چنان تند كه هيچ جاده‌اي از آن نگذشته بود. از اين رو شورشيان ميان دريا و صخره‌ها گرفتار آمده بودند. نبرد كوتاهي درگرفت كه كمي بيش از يك روز طول كشيد. سپاهيان ابوبكر كافران را متلاشي كردند. حدود 10 هزار نفر كشته شدند. كشته‌ها در گورستاني در دل صخره‌ها دفن شدند كه هنوز نيز ماواي آنها است. رزمندگان اسلام،‌ دشت ديبا و خانه‌ها را به عنوان غنيمت جنگي برداشتند. ديبا ديگر هرگز قدرت خويش را باز نيافت. سرگذشتي كه بسياري ارتداد را دليل اين خفت مي‌دانند. بعد از آن منطقه جنوب شرق عربستان 100 درصد مسلمان شد. مذهب زندگي مردم را به گونه‌اي در بر گرفت كه پيش از آن سابقه نداشت. زبان عربي و سرزمين خشن عربستان كه به اسلام زندگي داده است تا به امروز نيز به عنوان امري مقدس باقي ماند. قبايل متفرق عرب تحت عنوان اسلام اتحاد يافتند. مساوات ديني، سران و رهبران را به مردم خود نزديك كرد. مذهب از عربستان پا را فراتر گذاشت. مومنان مسلمان سرزمين پارس و ثروتمندترين استان‌هاي امپراطوري رم را در نورديدند و امپراطوري عظيمي ساختند. اين فتوحات هنوز در ميان اعراب باديه نشين حس غرور برمي‌انگيزد و تا به امروز دوام داشته است. قرن‌ها بعد، اعراب منزوي مانده از دنيا دريافتند كه تا چه حد در مقايسه با ديگران عقب مانده بوده‌اند، با اين حال اعراب اطراف خليج فارس هنوز داراي حس خود بزرگ‌بيني زياد هستند. در اواخر دهه 1940، تسيگر (Thesiger) به توصيف اين حس برتري بخصوص در ميان اعراب بدوي مي پردازد كه به سخت‌كوشي مي بالند و به آزادگي بيش از همه چيز ارزش قائل هستند. وي اين اعراب را انسان‌هايي با عبايي زبر و محاسني بلند اما سوار بر ماشين و هواپيما و ديگر مظاهر مدرنيته توصيف مي‌كند. اعراب بدوي هيچ كدام از اينها را نمي‌خواستند. تنها امكانات مدرني كه آنها را به خود جلب كرد، تفنگ بود.(12) دموكراسي اوليه براي قرن‌هاي متمادي كه طول قدمت آن در پس ابرهاي تاريخ نانوشته امتداد يافته است، قبايل سرزميني كه اكنون امارات عربي متحده را تشكيل مي‌دهند دوران متناوبي را به صورت روستاييان و باديه‌نشينان چادرنشين سپري كردند. قبيله‌اي كه صدها سال به كاشت خرما و پرورش دام مشغول بوده پس از آن كه از سرزمين خود تبعيد شود و مجبور شود تا در صحرا چادرنشيني كند، دست به حمله به شهرها و دزديدن احشام روي خواهد آورد. بعد از گذشت چند نسل، نقش‌ها تغيير كرد. باديه نشين‌ها به يك منطقه مزروعي حمله مي‌كردند و خود شروع به زراعت مي‌كردند. روستايياني كه توسط اين بدوي‌ها رانده مي شدند به قانون شكنان سرگردان بدل مي‌گشتند. در هر صورت، اين يك هستي و موجوديت ضعيف و بي‌ثبات بود. زمين قابل كشت يا آب كافي براي نگهداري كساني كه خواهان زراعت بودند، وجود نداشت و مردم بسيار فقيرتر از آن بودند كه حامي بازرگاني باشند. عده اندكي از زندگي مناسب و رشد بهره‌مند بودند. افراد قبيله در زمستان احشام را به صحرا مي‌بردند و در تابستان نيز به ماهيگيري يا غوطه رفتن در آب براي پيدا كردن مرواريد و برداشت خرما مشغول مي‌شدند و يا براي چيدن علوفه به كوه‌ها مي‌رفتند. زندگي به آن گونه‌اي كه در منطقه جنوب شرق شبه‌جزيره عربستان جريان داشت تنها با شتر امكانپذير بود. اين حيوانات پرطاقت تنها ابزاري بودند كه تا دهه 1950 امكان گذر از سرزمين طول و دراز و بي‌آب و علف پهناور را فراهم مي‌كردند. بدوي ‌ها ممكن بود هزاران مايل را تنها با حمل يك تفنگ، يك ديگ براي غذا پختن، قهوه، مشك آب از پوست بز و يك خورجين پر از خرما طي كنند. بدوي‌ها مي‌دانستند كه اگر شترهايشان بميرند آنها نيز مي‌ميرند از اين رو اجازه مي‌دادند تا شترها اول از آنها آب بنوشند. اعراب همچنين شتر را كباب مي ‌كردند و از گوشت آن تغذيه مي‌كردند. شير شتر بيش از منابع آبي آنها را حفظ مي‌كرد. حتي تا دهه 1990 نيز در حومه شهر دبي، مردم در حياط‌ منزل خود شتر نگهداري و شير آن را مي‌دوشيدند. خواروبار فروش‌هاي شهر هنوز هم شير شتر مي‌فروشند چرا كه بسياري از اعراب شير گاو به مذاقشان خوش نمي‌آيد. در روزهاي پيش از آن كه انگليس در قرن نوزدهم در اين سواحل منافعي را جستجو كند، سرزميني كه به شهر دبي و امارات عربي متحده بدل گشت سرزميني قبيله نشين بود و بخشي از هيچ كشوري نبود. شيوخ قبايل هيچ يك از ادعاهاي موروثي را به آن گونه‌اي كه امروز سران امارات مطرح مي‌كنند، نداشتند. حاكميت آنها نوع اوليه و آغازين دموكراسي توده‌اي بود. يك شيخ عرب مي بايست اثبات كند كه به نسبت ديگر رقباي خود شجاع‌تر،‌ هوشيارتر و سخاوتمندتر است. سران قبايل املاك خود را همچون روساي مناطق شيكاگو اداره مي‌كردند. يعني اين كه با ارايه شغل و هدايا به افراد مناطق خود آنها را به وفاداري به خود دعوت مي‌كردند. زماني كه مناقشه‌اي در مي‌گرفت، شيخ و افرادش سوار بر شترهايشان مي‌شدند و به روستايي مي‌رفتند كه با مشكل مواجه شده بود، سپس خيمه‌اي به پا مي‌كردند كه به عنوان مجلس يا محل شورا استفاده مي‌شد. آنها از ساكنان محل دعوت مي‌كردند تا شكايات خود را مطرح مي‌كردند و همانجا درباره آن مسئله تصميم مي‌گرفتند. برخي اوقات شيوخ قبايل از محبوبيت مي‌افتادند. در اين مواقع، مدعيان يا به يك شيخ رقيب رو مي‌كردند يا اين كه به مكاني مي‌رفتند كه توسط كسي اداره مي‌شد كه از نظر آنها بهتر بود. اين امر تا سال 1968 نيز ادامه داشت، زماني كه هشت هزار عضو قبيل "ذعب " تصميم گرفتند كه ديگر تحت حاكميت حاكم "راس الخيمه " نباشند و به اجتماع "ابوظبي " رفتند.(13) اين روزها اين شكل از دموكراسي اوليه به يك اثر باستاني بدل شده است. دبي و ديگر مناطق شيخ‌نشين هنوز توسط حاكمان قبيله اداره مي‌شوند اما با شكل و گونه‌اي كمتر دموكراتيك. "شيخ محمد بن راشد آل مكتوم " حاكم دوبي هنوز جلسات مجلس را برگزار مي‌كند و طي آن به شكايات رسيدگي و پيشنهادهاي تجاري را دريافت مي‌دارند اما شهر به اندازه‌اي بزرگ شده است كه وي نتواند شخصا به همه امور رسيدگي كند كه اين كار اكنون به بروكرات‌ها يا همان ماموران دولتي سپرده شده است. اكنون حاكمان امارات قدرت و مشروعيت را با ارايه يارانه‌هاي سخاوتمندانه به شهروندان خود كه به اماراتي خوانده مي‌شوند، ارايه مي‌كنند تا از حمايت آنان برخوردار گردند. اكثريت مردم از اين معامله نانوشته كه در بيشتر كشورهاي حوزه خليج جريان دارد، خرسند هستند. شيخ نيز در عوض از حمايت مردمي براي بهبود بخشيدن به استانداردهاي زندگي از جمله شغل، مسكن، درمان و آموزش برخوردار است. قبيله سالاري يكي از قديمي‌ترين راه‌هايي سازماندهي جامعه و تنها شكل اداره حكومتي‌ است كه امارات مي‌شناسد. ورود پرتغالي‌ها "آلفونسو دي آلبوكوئركه " كاپيتان پرتغالي مردي كوتاه قامت با محاسني بلند بود و براي آسايش خود به اين ريش منگوله‌اي بسته بود. آلبوكوئركه به خاطر هوش و ذكاوتش معروف بود اما اعراب حوزه خليج فارس چيزي از خوش‌مشربي اين كاپيتان پرتغالي نديدند. در سال 1506، پادشاه پرتغال وظيفه‌اي را به دوش آلبوكوئركه محول كرد كه خود وي خواستار آن بود و آن مهيا كردن مسير تجاري در اطراف آفريقا و شبه جزيره عربستان بود. در اين حكم از وي خواسته شده بود تا ايستگاهي در درياي عرب يا خليج فارس بنا كند كه كشتي‌هاي پرتغالي بتوانند در سفر تجاري خود از اندونزي تا اروپا توقف كوتاهي داشته باشند. در آن زمان، اعراب ساكن جنوب خليج فارس از اروپا اطلاع اندكي داشتند يا از آن چيزي نمي دانستند. زماني كه پنج شناور ناوگان آلبوكوئركه در افق دريا معلوم شدند، اين نخستين ورود اروپايي‌ها به سرزميني بود كه امارات عربي متحده را تشكيل داده است. پرتغالي‌هاي پيشگام، اين امتياز را داشتند كه اعراب حوزه خليج فارس را با تمدن اروپايي آشنا كنند. صرفنظر از اقداماتي كه اين كاپيتان پرتغالي انجام داد، رفتار و اقدامات آلبوكوئركه براي قرن‌ها به عنوان نمونه رفتار اروپايي‌ها و مسيحيون قلمداد مي‌شد. آلبوكوئركه و دريانوردانش كه آفريقا را دور زده بودند و به درياي عرب رسيده بودند شروع به نابودي همه شناورهايي كردند كه در منطقه عربي مشاهده مي‌شد. زماني كه عماني‌ها به وي اجازه پهلوگرفتن ندادند، اين كاپيتان پرتغالي شهرك‌ها را غرات كردند. زماني كه ناوگان آلبوكوئركه به ساحل "خور فغان " رسيد، كه نخستين توقف آنان در منطقه‌اي بود كه اكنون امارات خوانده مي شود- جمعيتي از مردم به كنار ساحل آمدند و به كوبيدن بر طبل و سردادن فرياد پرداختند. سواران به اين سو و آن سوي ساحل مي تاختند و مردم براي تماشا به بالاي ديوارهاي شهر و تپه‌هاي اطراف رفتند تا نگاهي به نخستين ميهمانان اروپايي خود بيندازند. آلبوكوئركه و مردانش نيز از روي عرشه كشتي‌هاي خود به مردم مي‌نگريستند. آنها اينگونه استقبال پرهياهوي اهالي خور فغان را به اندازه كافي فروتنانه ندانستند و از اين رو پرتغالي‌ها به ساحل حمله كردند و شمشيرهاي خود را از نيام به درآورده و شروع به بردين بيني و گوش‌ها كردند. با سرنيزه به مردان حمله كردنه و زنان و كودكان را دستگيركردند يا مي‌كشتند و همه منازل زيباي خور فغان را به همراه درختان ليمو و پرتقال و همچنين اسطبل‌ها مال خود خود كردند.(15) درحالي كه اين اعراب مناطق دورافتاده خليج فارس هيچ چيز از اين ايبريايي‌هاي جنگ‌طلب (پرتغالي‌ها) نمي‌دانستند اما پرتغالي‌ها همانند عموزادگان اسپانيايي‌ خود تجربه فراواني از اعراب داشتند. درست يك دهه پيش از اين كه كاپيتان و مردانش به ساحل خور فغان برسند، پرتغالي‌ها و اسپانيايي‌ها به حاكميت 700 صدساله مسلمانان بر سرزمين مادريشان خاتمه داده بودند. زماني كه منطقه گرانادا در سال 1492 ميلادي سقوط كرد، اين منطقه آخرين شهر تحت حاكميت اعراب در اروپا بود كه از اعراب پس گرفته مي‌شد و به اين ترتيب بازپسگيري اروپا كامل شده بود. حالا ايبريايي‌ها روي نوار فتوحات و استعمارگري بودند. آنها به اعراب و مسلمانان به چشم دشمنان كافر خود مي‌نگريستند. آنها هزاران نفر را كشتند و اگر شهري بندر، كشتي‌ها و استحكامات خود را تسليم آنها نمي‌كرد، كل جمعيت شهر در معرض مرگ و از بين رفتن قرار مي‌گرفت. مورخاني مانند "فروك هردبي " (Frauke Heard Bey) اعتقاد دارند كه اشغالگري غيرضروري پرتغالي‌ها خشم اعراب را عليه غربي‌ها بطور كلي و عليه مسيحيان بطور خاص برانگيخت. اين خانم مورخ تاكيد مي‌كند "خاطرات كشتار كوركورانه زنان، كودكان و كهنسالان و معيوب كردن زندانيان توسط پرتغالي‌ها در اذهان اعرابي كه در مناطق بين درياي احمر و سواحل خليج فارس ايران زندگي مي‌كنند، حك شده است و از آن به عنوان اعمالي كه مسيحيان در اين مناطق انجام دادند،‌ ياد مي كنند ". (16) پرتغالي‌ها دوام اندكي آوردند. در سال 1631 زماني كه آنها از ناوگان‌هاي هلند و انگليس شكست خوردند، آثار و نشانه‌هاي پرتغالي‌ها به تدريج رنگ باخت. كشتي‌هاي پرتغالي‌ها از راس الخيمه لنگر كشيدند و هنگام فرار نبردهايي با اعراب داشتند و استحكاماتي ساختند كه دوام چنداني نداشت و به زودي رخت بربستند. به جز خاطره وحشي‌گري‌هاي خود، پرتغالي‌ها ميراث اندكي از خود برجاي گذاشتند. تعداد اندك استحكامات و توپ‌هاي زنگ زده از آنها باقي ماند بعلاوه چند كله پرتغاني كه هنوز در برخي از روستاهاي دورافتاده در شبه جزيره "موساندم " عمان در تنگه هرمز تكلم مي‌شوند. دويست سال بعد، زماني كه انگليسي‌ها به منطقه آمدند، مورد استقبال قرار نگرفتند. در ديدگاه اعراب، دليلي وجود نداشت كه يك قدرت مسيحي اقدامات وحشي‌گرايانه كمتري در مقايسه با ديگر قدرت‌هاي مسيحي داشته باشد. ادامه دارد ... انتهاي پيام/.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 609]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن