واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رابطه ايمان و شکاکيت در پرتو قرآن
ايمان و چالشهاي معاصر(4) براستي ايمان چه نسبتي با شك و شكاكيت دارد؟ آيا تعابيري نظير «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»؛[1] يا «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»؛[2] در قرآن كريم مؤيد اين نظر نيست كه ايمان با شك، دست در آغوش است؟ پاسخ به اين پرسش در دو مقام صورت ميگيرد. مقام نخست، تبيين ديدگاههاي آقايان شبستري، ملكيان و دكتر سروش در باره نسبت ايمان و شكاكيت است. مقام دوم به تحليل و بررسي اصل مسئله شكاكيت و بيگانگي ايمان با آن خواهد پرداخت. مقام نخست: ديدگاهها و نقدها آقاي شبستري با الهام از يك عارف مسيحي، ايمان را «پرواز در ابرهاي ندانستن» تلقي كرده است. «تنها راه نجات انسان اين است كه در ميان ابرهاي ندانستن با نوك تيز پيكان عشق كور حركت كند. اين انتظار كه ابرها روزي كنار زده شود، حداقل در اين زندگي، انتظار بيهودهاي است. تعبير «ابرهاي ندانستن» نهتنها براي عشق، كه براي ايمان تعبير مناسبي است؛ يعني انسان مؤمن در فضا و موقعيتي كاملاً ابرآلود قرار دارد».[3] به اعتقاد وي، همين كه انسان دنبال خبري و خطابي و «بانگ جرسي» راه بيفتد، مؤمن است. هرچند ايماني كور و كاملاً ابرآلود با او باشد. اين است ايمان آقاي شبستري! او حتي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نيز در درون ابرهاي تاريك ميبيند.[4] تفسير آيه الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ، چنين است كه مراد از ملاقات رب، ملاقات در آخرت است و قرآن دربارهي آخرت، به كمتر از يقين قانع نيستاما به دلايلي، گاه انسان مؤمن مبتلا به يأس ميشود. اين دلايل ميتواند نقدهاي فلسفي، حوادث تلخ و مصيبتهاي بزرگ باشد. از ديد وي يأس از رحمت خداوند همان شك است كه مؤمن بايد با آن بسازد: «بنابراين شك در ايمان، به معناي يأس است، و ممكن است بر مؤمن عارض شود. مؤمن هم بايد دائماً با آن مبارزه كند. شك به اين معنا با ايمان قابل جمع است».[5] مهمترين مستند وي يك آيه است: حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا.[6] برداشت ايشان چنين است كه «اين آيه دربارهي برخي از پيامبران وارد شده كه به قدري مشقت و مخالفت از سوي قومشان ميديدند كه گاهي دچار يأس ميشدند و گمان ميكردند آنچه به آنها وحي شده و آن را خطاب خداوند ميدانستند، وهم بوده است».[7] شاهد ديگر وي، يك حديث است: الصبر من الايمان كالرأس من الجسد؛ بدين معنا كه «صبر اين است كه عليرغم عوامل گوناگوني كه انسان را به يأس ميكشاند، شخص اعتقاد و اميد خويش را از دست ندهد».[8] البته اصل مسئلهي نسبت ايمان و شكاكيت را در مقام دوم بحث خواهيم كرد. اما در اين مقام بايد گفت كه چنين تصويري از ايمان، يعني ايمان كوركورانه، ايمان ابرآلود، ايمان مأيوسانه، ايمان شكاكانه، و چنين برداشتهايي از آيات و احاديث، نتيجهي چيزي جز جداسازي ايمان از معرفت، تجربي كردن ايمان، و در يك كلام جدايي از كتاب و سنّت نيست. اولا.ً در كدام فرهنگ لغتي شك به معناي يأس آمده است. اگر اميد، نقطهي مقابل يأس، به معناي يقين، در برابر شك آمده باشد آنگاه ميتوان گفت شك معادل يأس است. شك ميتواند عامل يأس شود. اما هرگز آن دو معادل يكديگر نيستند. ثانيا.ً شما اصرار داريد كه «علي رغم عوامل گوناگوني كه انسان را به يأس ميكشاند، شخص، اعتماد و اميد خود را نبايد از دست دهد» و اين، به اعتقاد شما، ايمان است. اينك اين سؤال جدّي پيش ميآيد اين كه اگر ايمان متكي به هيچ شناخت و معرفتي نيست، و اگر عواملي انسان را مأيوس ساخت، چرا نبايد اعتماد خويش را از دست داد؟ اگر انسان دوستي داشت، اما به دلايلي كاملاً از او مأيوس شد، آيا عقلايي است كه باز هم به او اعتماد كند؟ اقتضاي عقل آن است كه اميد و توكل خود را كاملاً از او ببريم. شما مادام كه از پيش، خدا و صفات عظماي او را از قبيل رحمت مطلق، قدرت مطلق و علم مطلق، براي او ثابت نكنيد، و بدان معرفت استدلالي پيدا نكنيد، نميتوانيد بگوييد «بايد» به او اميد داشت. بنابراين ايمان چيزي جز ايمان معرفتي نيست. ثالثاً. تفسير آيه آنگونه كه آقاي شبستري ميگويد، نيست و برداشت ايشان چيزي جز «تفسير به رأي» نيست. تفسير آيه اين است[9] كه رسولان قوم خود را به حق دعوت ميكردند؛ اما گاهي علايم عدم اجابت دعوت در آنان ظاهر ميشد؛ زيرا قوم آنان ميپنداشتند كه رسولان دروغ گفتهاند و نصرتي در كار نيست. بنابراين از يك سو در آيه، سخن از يأس نيست، بلكه استيئاس رسل مطرح است كه با يأس متفاوت است. از سوي ديگر استيئاس رسولان به معناي موهوم بودن وحي الهي نيست، بلكه درباره اجابت دعوت قومشان است. همچنين مشابه اين نمونه، در آيات ديگر نيز وجود دارد كه همه به همين معناست. مشابه استيئاس رسل از ايمان قومشان را ميتوان در قصهي هود، صالح، شعيب، موسي و ديگر پيامبران ديد. از جمله در قصهي نوح ميخوانيم:وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً؛[10] «و نوح عرض كرد: پروردگارا، اينك كه قوم از كفر و عناد دست نميكشند تو هم اين كافران را هلاك كن و از آنان يادي بر روي زمين باقي مگذار». همچنين دربارهي قوم موسي ميخوانيم: فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً؛[11] «پس فرعون گفت: اي موسي، من تو را ساحر و سحرآموز ميپندارم». استاد ملكيان در اين باره بعد از ذكر مقدماتي، سرانجام به اين نتيجه ميرسد كه «به نظر من ايمان كاملاً با شك همعنان است»[12] و بعد پا را فراتر گذاشته ميگويد: «شك كاملاً با ايمان ديني سازگاري دارد، و نه فقط سازگاري دارد، بلكه مؤلفهي ايمان ديني است»[13] و در ادامه ايمان را كاملاً در يك خلأ و درهي معرفتي ممكن ميداند. «من در جاي ديگر اين را مفصلاً گفتهام كه جهش ايماني كيركگار، جهش ايماني در يك درهي معرفتي است. وقتي خلأ معرفتي وجود دارد، شخص ميتواند جهش كند؛ اما وقتي خلأ معرفتي وجود ندارد، جهش وجود ندارد».[14] ابتكار استاد ملكيان اين است كه بر اين ادعا دو دليل نشان دادهاند: دليل اول اينكه شك امر اختياري نيست تا نهي ديني به آن تعلق گيرد. پس شارع نميتواند بگويد كه شك نكن؛ دليل دوم اينكه گزارههاي ديني قابل اثبات عقلاني نيست. ايشان به آياتي از قرآن كريم نيز استناد جسته است: «في المثل در قرآن تعبير «ظن» فراوان آمده است: الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛[15] آنان كه ميدانند كه در پيشگاه خدا حاضر خواهند شد و بازگشتشان به سوي او خواهد بود». البته كساني خواستهاند ايمان را مساوي يقين بگيرند و گفتهاند ظن به معناي علم است، در حالي كه زبان عربي اين مطلب را تأييد نميكند. يا در جاي ديگري داريم فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً؛[16] «هر كس به لقاي رحمت او اميدوار است بايد نيكوكار شود» كه باز از تعبير «رجاء» استفاده شده است. تعابير «عسي»، «لعل» كه در قرآن به كار رفته، همه از متعلقات همين مفهوم است. به اين ترتيب ايمان به معنايي كه عرض كردم، كاملاً با شك، دست در آغوش است و ارزش مؤمن به اين است كه به رغم شك، از مقتضيات ايمانياش دست برندارد، مگر اينكه امر اقوايي به ميان بيايد».[17]آقاي شبستري با الهام از يك عارف مسيحي، ايمان را «پرواز در ابرهاي ندانستن» تلقي كرده است دليل اول مخدوش است؛ زيرا گيريم كه شك كردن همانند عاشق شدن، خودش اختياري نيست، اما چرا مقدماتش اختياري نباشد. پس شارع ميتواند از مقدمات شك و در نتيجه خود شك نهي كند؛ ثانياً شما در بحث رابطه ايمان و تجربهي ديني گفتيد كه تلاش انسان شرط لازم براي حصول تجربهي ديني است؛ در عين حال كه پذيرفتيد تجربهي ديني آمدني است يعني اختياري نيست. بنابراين در اينجا نيز شك آمدني است، اما تلاش انسان در آمدن و يا نيامدن، لااقل در مقام شرط لازم، مدخليت دارد؛ ثالثاً فرض كنيم شك ديني پديد آمد. وظيفه انسان به مثابهي يك موجود عاقل چيست؟ گويا پاسخ شما بياعتنا ماندن نيست. همين پاسخ نشان ميدهد كه شما هم ايمان را با شك سازگار نميبيند. دليل دوم نيز مخدوش است. گفته شد اين عقيده كه گزارههاي ديني قابل اثبات عقلاني نيستند، متأثر از تفكرات كانت است. اما تفسير آيه الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ، چنين است كه مراد از ملاقات رب، ملاقات در آخرت است و قرآن دربارهي آخرت، به كمتر از يقين قانع نيست: وَ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ؛ «آنان خود به عالم آخرت يقين دارند». از سوي ديگر كسي مدعي نيست كه در اين آيه «ظن» به معناي علم است، ولي بالاخره اين سؤال مطرح است كه چرا قرآن به «ظن» تعبير كرده است. مفسران ميگويند[18]چون «الذين» وصف براي «خاشعين» است، همين كه براي انسان علم ضعيفي درباره امري هايل و عظيم پيدا شد، در انسان حالت خشوع و تذلّل حاصل ميآيد و اين سرّ استفاده از «ظن» در اين آيه است. همين مضمون را حديثي تأييد ميكند. عن علي ـ عليه السّلام ـ في قوله تعالي: «والذين يظنون انهم ملاقوا ربهم الآية» يقول: يوقنون انهم مبعوثون، و الظن منهم يقين.[19] حاصل آنكه اولاً. در اين آيه سخن از ايمان نيست؛ ثانياً. در كجا آمده است كه ظن، شك است. پس همآغوشي ايمان از اين آيه به دست نميآيد. اين آيه نه سخن از ايمان دارد، نه سخن از شك.-----------------[1]. بقره، 46. [2]. كهف، 110. [3]. كيان، ش 52، ص 14. [4]. همان، ص 17. [5]. همان، ص 15؛ ر.ك: ايمان و آزادي، ص 40. [6]. يوسف، 110. [7]. كيان، ص 14. [8]. همان، ص 14. [9]. الميزان، ج 11، ص 279، تفسير صافي، ص 102، مجمع البيان، ج 4، ص 105. [10]. نوح، 2. [11]. اسراء، 101. [12]. كيان، ش 52، ص 29. [13]. همان، ص 29. [14]. همان، ص 29. [15]. بقره، 46. [16]. كهف، 110. [17]. همان، ص 29. [18]. الميزان، ج 1، ص 152؛ مجمع البيان، ج 1، ص 16. [19]. تفسير صافي، ص 30.نوشته ي: محمد تقي فعاليتنظيم براي تبيان: شکوري_گروه دين وانديشه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]