تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ساعتى عدالت بهتر از هفتاد سال عبادت است كه شب‏هايش به نماز و روزهايش به روزه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829816476




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آب پرتقال


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آب پرتقالقسمت اول قسمت دوم :
مرغ دریایی
صبح روز سوم، ابتدا هكتور از خواب بیدار شد، یعنی راستش را بخواهد بیدارش كردند. یعنی یك پرنده بیدارش كرد. بپرسید چه طوری حالتان بد می‌شود. فقط كافی‌ست بدانید كه چیزی بر صورت هكتور افتاد. هكتور از خواب بیدار شد. هنوز حواسش سرجایش نیامده بود, با چشمانی نیمه باز دستی به صورتش كشید و بعد به آن نگاه كرد. مثل اینكه كم كم متوجه شده باشد نشست و گفت: گندت بزند.نمی‌خواهم بگویم چرا، امّا به دلایلی مجبور شد چند تُف در دریا بیندازد و دهانش را با آب دریا بشوید. مانوئل هم بیدار شد و به هكتور كه داشت دهانش را می‌شست گفت: «تُفهایتان چه صدای بلندی دارند‍»هكتور گفت: «پرندة احمق»مانوئل گفت: «با من هستید؟»هكتور گفت: «نه احمق»وقتی چهرة هكتور به حالت عادی برگشت, دید كه چهرة مانوئل غیر عادی شده, فهمید كه از او رنجیده است. برای اینكه سر صحبت را باز كند گفت: «راحت خوابیدید؟»مانوئل بدون آنكه حالت چهره‌اش تغییر كند گفت: «بله.» بعد ناگهان لبخندی زد, ناراحتی به كل از چهره‌اش رفت و با خوشحالی و شعف گفت: «یك خواب خوب دیدم، خواب دیدم در یك مكان زیبا آتش‌بازی راه انداخته‌اند.»نمی‌خواهم بگویم چرا، امّا به دلایلی مجبور شد چند تُف در دریا بیندازد و دهانش را با آب دریا بشوید. دستها را جلوی سینه به هم گره زد و در حالی‌كه به دور دستهایی بالای سر هكتور نگاه می‌كرد ادامه داد: «چه شكلهای قشنگی در آسمان درست می‌شد, با رنگهای مختلف, با صداهای بلند.»
دریا
هكتور به این موضوع فكر می‌كرد كه ژست مانوئل به درد فیلمهای رمانتیك دسته چندم می‌خورد. با این حال پرسید: «خُب بعد چه شد؟».به ناگاه آن لبخند بزرگ از صورت مانوئل حذف شد. در حالی‌كه جای نشستن خود را درست می‌كرد گفت: «هیچی, از خواب بیدار شدم و دیدم آن صداها كه باعث دیدن خوابم شده بودند صدای تُفهای شما بود.»حالا نوبت هكتور بود كه چهره‌اش در هم برود. پس هر دو سكوت كردند. مدّتی نسبتا طولانی به سكوت گذشت. هكتور آرام پارو می‌زد تا اینكه بالاخره مانوئل به حرف آمد: «من فكر می‌كنم كه ما داریم دور خود می‌چرخیم.»هكتور با نگاه معنادار با كمی چاشنی خشونت گفت: «ببینم, درختها برایتان آشنا هستند یا سنگها؟»مانوئل كاملاً جدّی و در حالی‌كه با دقّت به اطراف نگاه می‌كرد گفت: «این را حسّ ششم ام به من می‌گوید.»نگاه هكتور بسیار مزده‌دار شد. با خودش گفت: «همین پنج حسّ حیوانی تو درست كار نمی‌كند, آن وقت از حسّ ششم خود می‌گویی؟»امّا مانوئل این را نشنید, بلكه شنید: «من راست دست هستم, پس طبیعی است كه دست راست من كمی قوی‌تر باشد, در نتیجه امكان دارد كه كمی به چپ منحرف بشویم, كه فكر نمی‌كنم در نهایت تفاوتی داشته باشد.»مانوئل در دلش گفت: «مگر تو فكر هم می‌كنی؟» امّا به هكتور گفت: «عجب دریای بزرگی است من هوس آب پرتقال كرده‌ام.»هكتور گفت: «كاش آن پرنده به جای چیز به طرفم تخم مرغ پرتاب می‌كرد.»امّا هكتور شنید: «تخم مرغ مال مرغ و خروس است. نه مال پرندة دریایی.»هكتور گفت: «به پرندة دریایی, مرغ دریایی می‌گویند. به تخمش هم اختصاراً, تخم مرغ می‌گویند, چون كسی نمی‌گوید «تخم مرغ دریایی.»مانوئل جواب داد: «بالاخره باید معلوم شود كه منظور ما از تخم مرغ كدامش بوده است.»هكتور گفت: «قطعاً تخم مرغی كه وسط دریا از آسمان بیفتد تخم مرغ عادی نخواهد بود».مانوئل با شیطنت گفت: «كدام عادی نخواهد بود؟ منظورتان تخم متعلّق به یك مرغ عادی است یا تخم عادی یك مرغ؟»
آب پرتقال
هكتور كه درست متوجه نشده بود گفت: «مگر من چه گفتم؟»مانوئل یك ابروی خود را بالا داد و گفت: «حرفتان دو پهلو بود.»هكتور عصبانی گفت: «حالا چه فرقی می‌كند. ببینید شما معلم انشا هستید؟»مانوئل با صدایی پرهیجان و با حالتی پیروزمندانه گفت: «وسط فضا هم كه باشید باید مثل آدم حرف بزنید.»بعد شروع كرد به قاه قاه خندیدن. هكتور كه در نگاهش عصبانیت موج می‌زد با خود گفت: «آدم كینه‌ای!» امّا تنها به یك آهِ قابل شنیدن قناعت كرد. مانوئل كه از پیروزی خود بسیار خرسند بود شروع كرد به زمزمه كردن ترانه‌ای عامیانه. و هكتور با خود فكر كرد: «عجب دریای بزرگی است, من هوس آب پرتقال كرده‌ام.»ادامه دارد... اشكان حسین‌زادهتنظیم برای تبیان : زهره سمیعی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن