تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اى مردم اگر در يارى حق كوتاهى نمى كرديد و در خوار ساختن باطل سستى نمى نموديد، كسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850261036




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از آتش نمرود تا چشمه زمزم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از آتش نمرود تا چشمه زمزم 
خليل الرحمن
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [البقرة : 258]آيا باخبري از کسي که با ابراهيه در باره(الوهيت ويگانگي)پروردگارش راه مجادله وستيز در پيش گرفت،بدان علت که خداوند بدو حکومت وشاهي داده بود،هنگامي که ابراهيم گفت:پروردگار من کسي است که زنده ميگرداند وميميراند. او گفت: من(با عفو وکشتن)زنده ميگردانم وميميرانم . ابراهيم عليه السلام گفت: خداوند خورشيد را از خاور بيرون مي آورد تو اگر قدرت داري از باخترش در آر. پس آن مرد کافر واماند ومبهوت شد. وخداوند مردم ستمکار را هدايت نمي کند.نمرود همه چيز داشت،جز خدايي خواست اين را نيز داشته باشد. خود را خدا خواند وچابلوسانش ادعاي او را پذيرفتند وخدا ناميدندش. سطوت نمرود در برابر چشم  هاي ابراهيم بي ارزش بود واو را مثل بت هاي ديگر زشت وقبيح مي پنداشت چرا که اين چرخ وفلک را آفريننده وپرورديگاري است بزرگ وتوانا. ابراهيم پدر خود ومردم را به ترک بت پرستي دعوت کرد وبت ها را شکست نمرود به خشم آمد وابراهيم با نمرود ستيزه نمود. ابراهيم به نمرود گفت: خداي من خورشيد را از خاور بيرون مي آورد تو اگر قدرت داري از باخترش در آر. نمرود ابراهيم را به زندان افگند،سپس دستور داد او را در آتش افگند. صداي ضجه وغريو مردم بلند شد.در آن حال ابراهيم ميان آتش،بهشت را با پرندگان آبي وطلايي وجوي هاي لاجوردي وسبز آن تماشاکرد. در ميان شعله هاي فراري آتش فرشته آسماني را ديد.فرشته به وي گفت،ابراهيم آيا نيازي داري؟ابراهيم عليه السلام پاسخ داد: به تو؟ نه.فرشته گفت: به خدا چطور؟ ابراهيم عليه السلام گفت: خدا در چنين حالي خود،مرامي بيند وگفتگوهاي دل ونياز هاي نا گفته مرا مي شنود. مردم تماشا چي در اضطراب ونگراني ماندند. ولي چيزي نگذشت که ابراهيم عليه السلام از سوي ديگر آتش بيرون آمد،فرياد شادماني از دل مردم بر خاست." خدا آتش را بر ابراهيم عليه السلام سرد کرد وفرمان داد که اورا نسوزاند، فقط به وي نور دهد."گفتند در آن روز تمام آتشها ي روي زمين سرد شد وخاموش شد،والله أعلم. مرد نمرود در اعماق دل،ترس مبهم واحترام بسيار به ابراهيم عليه السلام پيدا کرد. از در آتشي باوي در آمد. ابراهيم را نوازش کرد وبا خانواده اش وبا هر آنکه به آيين او گرويده بودند،از بابل بيرون کرد.ابراهيم عليه السلام به سوي شام (سوريه)وفلسطين رهسپار گرديد. از آنجا به مصر رفت. گل سپيد زيبايي ساره،زن ابراهيم،دل مصريهاي سبزه را ربود. فرعون سر آمد دلباختگان او شد . او را به بارگاه خود طلبيد. با او گفت وشنيدکرد.فرعون ساره را با احترام وعطايا يي  زيادي آزاد ساخت دختر جواني هم به نام هاجر به وي هديه کرد. ساره شادمان شد وچه بسا رنجها که در شادمانيها پنهان است. ابراهيم عليه السلام به فلسطين باز گشت زن زيبا،دارايي فراوان وراه روشني در پيش داشت ليک هر چه شخص دارد باز به دنبال چيز هايي مي رود که ندارد،همانها نزدش عزيزتر است. ابراهيم درد مند شد که چرا فرزندي ندارد. اما به ساره همان روز زناشويي قول داده بود برايش رقيبي نياورد. ساره دلش بر ابراهيم عليه السلام هشتادوشش ساله سوخت،هاجر کنيز مصري خود را به وي داد، مطمئن بود که فرزندي از او نمي شود ،اما هاجر آبستن شد. اسماعيل را به دنيا آورد.شعله شادماني و.. ،يکي بر ابراهيم وديگري بر ساره افتاد . ساره رشک تندي برد خدا به ابراهيم فرمان داد دل ساره را نشکند. ابراهيم عليه السلام چاره در اين ديد که هاجر واسماعيل را از جلو ديدگان او دور سازد. آنها را با خود به عربستان برد. از عالم بالا به دلش وحي آمد که آنها را به جاي معيني ببرد . به همان نقطه  برد. ابراهيم از ديدار کوهها ي سياه وشکافدار وسرزمين خشک آن وحشت کرد. ترسيد آنها را در آنجا بگذارد،همانگاه اعتماد به يزدان کريم ورحيم در دلش راه يافت. اسماعيل شير خوار را با هاجر ويک خيک خرما ويک مشک آب در آنجا گذاشت وبه هاجر چنين گفت: "  من تو را با فرزندت به اميد خدا همينجا مي گذارم.هاجر عليها السلام خود را در آغوش وي افکند،گريست وگفت: يک زن بينوا ويک فرزند خرد سال را در اين گوشه تنهايي چه گونه مي گذاري؟ابراهيه عليه السلام جواب داد: تنها نيستي،خدا را داري. ابراهيم عليه السلام اين حرف را گفت ورفت. حضرت هاجر عليها السلام وفرزندش اسماعيل عليه السلام در يک بيابان خشک وخالي ماندند. حضرت هاجر  اسماعيل را در آغوش گرفت ديد گان را بست تا شايد نوري که ابراهيم در دلش روشن کرده بود ببيند. باد هاي تند وريگهاي سوزان،جسم وجان هر دوي آنها را ملتهب ساخت. زبان شان مانند يک قطعه چرم شد.حضرت هاجر عليهاالسلام به نا اميدي راهي را که ميان تپه ها بود در پيش گرفت،از فرزندش دور شد  به دنبال آب،برفراز نزديکترين کوه،کوه "صفا" رفت. به اطراف نگاه کرد نه آبي يافت ونه آدمي. پايين آمد وبه طرف کوه "مروه" رفت . از بالاي آن بيابان را نگريست،جز تخته سنگهاي سياه چيزي نديد. هفتر بار اين کار را انجام داد. آخرين بار از بالاي همين کوه صدايي شنيد سراسيمه به سوي فرزندش دويد.فرشته يي پهلوي اسماعيل آمده بود وبه فرمان خدا بالش را به زمين زده بود،آبي در آنجا نمايان ساخته بود - وخدا دانا تر است-  مادر وطفل از آن نوشيدند سپس هاجر با خاک وسنگ دور چشمه را بالا آورد،نام آن چاه زمزم شد.هزاران سال مردم وشترها از آن نوشيدند. چندين بار اين چاه،از ديدگان مردم پنهان شد ولي سر انجام خدا آن را به دست عبد المطلب چنانکه مشهور است نمايان ساخت .تهيه: محمد امين البازتنظيم براي تبيان: شکوري_گروه دين و انديشه 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 667]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن