واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ورا که نقش مهمی در زندگی ادبی نباکوف داشت و پیش از آن هم «لولیتا» را از شعلههای آتش نجات داده بود، تا پایان عمر با این مساله کلنجار رفت و ترجیح داد به جای سوزاندن این رمان... وقتی نویسندهها از دیگران میخواهند دستنوشتههایشان را نابود کنند، آیا باید به حرفشان گوش کرد؟ و آیا نویسنده باید پس از مرگ روی آثارش کنترل داشته باشد؟ اگر ماکس برود به حرف دوستش فرانتس کافکا عمل کرده بود، «محاکمه» و «قصر» امروز وجود نداشتند. درخواستهایی که در بستر مرگ مطرح میشوند، معمولاً آمیخته به تردید و از روی بی میلی هستند. بسیاری معتقدند اگر کاری تا این حد برای نویسنده اهمیت داشته باشد، حتماً خودش آن را انجام میدهد، مثل تامس هاردی که صفحات بیشمارً نوشتههایش را خودش به شعلههای آتش سپرد. ولادیمیر نباکوف در سالهای آخر عمر مشغول نوشتن رمانی با عنوان «نسخه اصلی لورا» بود. او در اکتبر 1976 در بستر بیماری با صراحت به همسرش وًرا گفت که این رمان هرگز نباید منتشر شود، و حتی از او خواست دستنوشتهاش را بسوزاند. نباکوف در 1977 درگذشت و ورا که نقش مهمی در زندگی ادبی نباکوف داشت و پیش از آن هم «لولیتا» را از شعلههای آتش نجات داده بود، تا پایان عمر با این مساله کلنجار رفت و ترجیح داد به جای سوزاندن این رمان، آن را در صندوق بانکی در سوئیس به امانت بگذارد. در 1991 که ورا از دنیا رفت، «لورا» هنوز وجود داشت و این مشکل به تنها فرزند نباکوفها، دمیتری، که در حال حاضر وصی دارایی ادبی نباکوف است به ارث رسید. دمیتری در مورد از بین بردن این دستنوشته تردید داشت. از یک سو، احساس میکرد ملزم است به وظیفه فرزندی خود عمل کند و تقاضای پدر را اجابت کند. از سوی دیگر آن را رمانی بسیار درخشان و بدیع و متفاوت با سایر آثار نباکوف میدانست. به هر روی دمیتری نتوانست خودش را راضی کند که به وصیت پدر عمل کند و اخیراً این دستنوشته را پس از حدود 30 سال تردید و دودلی از صندوق امانات بانک در سوئیس بیرون آورده و به انتشارات کناپف در ایالات متحده و انتشارات پنگوئن در انگلستان سپرده است و «نسخه اصلی لورا» به زودی منتشر خواهد شد. تصمیم گرفتن درباره عمل کردن یا نکردن به وصیت خالق اثر کار دشواری است، به ویژه وقتی پای نویسنده کمال گرایی مانند نباکوف در میان باشد. خالق «آتش بی رنگ» و «لولیتا» برای بسیاری از خوانندگان یکی از غولهای ادبی قرن بیستم- و شاید تنها غول ادبی این قرن- است. ارزش تجارتی کتابی به قلم نباکوف نیز مساله را پیچیدهتر میکند. در سالهای پس از مرگ نباکوف بحث بر سر انتشار دستنوشته او ادامه داشته و اخیراً بار دیگر بالا گرفته است. گروهی از نویسندگان و محققان مانند تام استاپرد از دمیتری میخواستند به وصیت پدرش عمل کند و برخی دیگر مانند جان بنویل خواستار انتشار این رمان بودند. دمیتری نباکوف 73ساله طی این سالها به تناوب به یکی از این دو قطب متمایل شده است. در ژانویه 2008 ران رزنبام، منتقد ادبی، در مقالهیی در نشریه اینترنتی «اسلًیت» از او خواست تصمیمش را بگیرد و به این وضعیت بلاتکلیف پایان دهد. مقاله رزنبام موج جدیدی از بحث و اظهارنظر در این زمینه به ویژه در فضای مجازی به راه انداخت و دمیتری به عنوان وصی ادبی نباکوف بار دیگر کانون توجه رسانهها شد. رزنبام در ماه فوریه در مقاله دیگری با عنوان «سرنوشت لورای نباکوف، قسمت دوم» خبر داد که گویا روح نباکوف بر دمیتری ظاهر شده و او تمایل پیدا کرده این دستنوشته را منتشر کند. در آوریل 2008 دمیتری نباکوف اعلام کرد قصد دارد بالاخره این دستنوشته را منتشر کند و در مصاحبهیی گفت هرگز به طور جدی مصمم به سوزاندن آن نبوده است. نباکوف در خاطراتش نخستین بار در اول دسامبر 1974 به نوشتن این رمان با عنوان «مردن لذت بخش است» اشاره میکند. در تابستان 1976 مینویسد که داستان در ذهنش کامل شده است، ولی پس از آن حال مزاجی اش به سرعت رو به وخامت میگذارد. در دوم ژوئیه 1977 که نباکوف از دنیا رفت، هنوز کار روی این رمان را به پایان نبرده و نامش را ابتدا به «نقطه مقابل لورا» و سرانجام به «نسخه اصلی لورا» تغییر داده بود. دمیتری نباکوف در اواخر دهه 1990 در مراسم بزرگداشت نباکوف در دانشگاه کرنل بخشی از این کتاب را برای حدود 20 محقق خواند و دو تن از این محققان ادعا میکنند که دستنوشته نباکوف را خوانده اند. در 1999 نیز دو بخش از «نسخه اصلی لورا» در نشریه پژوهشی «نباکوفیîن» منتشر شد. اگرچه قرار است این کتاب تا زمان انتشار یک راز باقی بماند، ولی از صحبتهای این محققان چنین بر میآید که مرگ و آنچه در پس آن وجود دارد و نباکوف را از جوانی مجذوب کرده بود، در این رمان نیز نقش محوری دارد. راوی آخرین رمان نباکوف دانشمند بسیار چاقی به نام فیلیپ وایلد است که با زنی لاغراندام و بوالهوس و بی بندوبار به نام فلورا ازدواج کرده است. سن و سال وایلد مشخص نیست، ولی ذهنش را فکر مرگ خودش تسخیر کرده است. راوی و همسرش رمانی با عنوان «لورای من» را از سوی نقاشی دریافت میکنند. راوی متوجه میشود که این رمان در واقع درباره همسرش فلوراست که نقاش زمانی دلبسته اش بوده. در این رمان، لورا حین خلق پرترهاش به دست نقاش نابود میشود. نباکوف عادت داشت برای نوشتن رمانهایش از فیش استفاده کند، و بسیاری از آثارش مانند «لولیتا» و «آتش بی رنگ» را با این شیوه نوشته بود. «نسخه اصلی لورا» نیز از 138 فیش گرد آمده است. این کتاب که قرار بود هفدهم نوامبر در 288 صفحه همزمان در انگلستان و امریکا منتشر شود، از نظر شیوه چاپ هم ترکیب بسیار جذابی دارد که کنجکاوی خواننده را بیشتر تحریک میکند؛ فیشهایی که دستخط نباکوف و همچنین آثار انگشت و لکههای غذا روی آنها دیده میشود، به قسمت بالای متن ضمیمه شده اند؛ این فیشها پرفراژ دارند و خواننده میتواند آنها را از متن جدا کند و با ترتیب دیگری کنار هم قرار دهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]