واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: سرقت، آدمربایی، جرم، جنایت و ماشین دزدی در این شهر به معنی ادامه حیات و راهی برای گذراندن زندگی در شكل طبیعی آن است!... «شهر»ی كه حكم شخصیت اصلی را دارد«شهر» فیلم جدید بنافلك در مقام كارگردان فقط قصه یك مرد جوان و ماجراجوییهای او نیست. این درام اكشن دلهرهآور و جنایتكارانه درباره یك شهر هست كه خودش را در دل قصه فیلم به عنوان یكی از كاراكترهای اصلی به نمایش میگذارد و فقط حكم یك لوكیشن را ندارد. بوستون فقط یك شهر معمولی نیست، بلكه مكانی است كه جرم و جنایت بخش مهمی از آن را تشكیل میدهد. قصه فیلم شهر كه در منطقه چارلز تاون بوستون اتفاق میافتد، در هر لحظه به یاد بیننده خود میاندازد كه جرم و جنایت در این شهر حكم یك انتخاب را ندارد، بلكه ضرورت زندگی روزمره است. سرقت، آدمربایی، جرم، جنایت و ماشین دزدی در این شهر به معنی ادامه حیات و راهی برای گذراندن زندگی در شكل طبیعی آن است!بنافلك در كار تازه خود نقش اصلی را نیز بازی كرده است. كاراكتر او در فیلم، داگ مكروی نام دارد كه مثل بقیه اهالی محل، برای گذران زندگی باید كارهای خلاف كند. او سارق بانك است كه تبحر خاصی در رشته خود دارد. این دزد سابقهدار در حال برنامهریزی برای كار بعدی خود است. اما مكروی با 2 مشكل بزرگ روبهروست؛ از یك سو یك مامور وظیفهشناس پلیس كه به دنبال اوست، سخت در تلاش است تا مكروی و همكارانش را هنگام ارتكاب جرم جدید خود دستگیر كند و از سوی دیگر، مكروی از نظر احساسی با مدیر بانكی درگیر شده كه قبل از این، سرقت موفقی از بانك او داشته است. مكروی هم مثل بسیاری از اهالی شهر، فقط از طریق راه خلاف میتواند امرار معاش كند و به زندگیاش ادامه دهد، اما این طور به نظر میرسد كه او دیگر به پایان راه خود رسیده است. در همان سكانس افتتاحیه فیلم به تماشاچی اطلاع داده میشود كه چارلز تاون شهر كارهای خلاف و غیرقانونی است. حقههای مختلف برای ادامه زندگی در این شهر، از پدر به پسر به ارث رسیده و منتقل میشود. یك راوی شروع به تعریف قصه فیلم و آدمهای آن میكند. بزودی مشخص میشود این صدای داگ مكروی (بن افلك) است. خیلی زود معلوم میشود او مغز متفكر یك گروه سارق بانك است، اما دیگر اطلاعات تازهای به تماشاچی داده نمیشود و این مساله تا سكانس پایانی فیلم ادامه دارد. ضرورتی هم برای این كار احساس نمیشود. كارها و اقداماتی كه مكروی انجام میدهد، او و بقیه كاراكترهای فیلم را بخوبی معرفی میكند و تصویری واضح از شهر مورد نظر را به دست میدهد.افلك در شهر، تلاش كرده تا یك فیلم نوآر امروزی ارائه كند. از نوع فیلمبرداری و بازیها گرفته تا دیالوگهایی كه رد و بدل میشود، این حس وجود دارد كه بیننده در حال تماشای یكی از فیلمهای نوآر و كلاسیك سینما با بازی همفری بوگارت است؛ اما افلك در تمام لحظههای فیلم در كار خود موفق نیست و نمیتوان گفت او توانسته فضای تلخ و سیاه فیلمهای نوآر را در ساخته جدید سینمایی خود خلق كرده و به نمایش بگذارد. منتقدان سینمایی قصه فیلمنامه و خط اصلی آن را كلیشهای ارزیابی كردهاند. در اینجا هم مثل بقیه فیلمهایی كه در ژانر سینمای سرقت ساخته میشوند، كاراكتر اصلی قصد دارد آخرین سرقت بزرگ بانك خود را انجام دهد و پس از آن سراغ یك زندگی آرام و سرخوش پر پول برود. این جمله مكروی كه میگوید «لعنت به این شهر و كاری كه دارم انجام میدهم» جملهای است كه بارها از زبان كاراكترهای اصلی فیلمهای قبلی این ژانر سینمایی شنیدهایم. مكروی هم مثل این كاراكترها، تلاش دارد با تبرئه خود از كارهایی كه میكند، كل تقصیر را به گردن جامعه و مشكلات آن بیندازد. همین موضوع باعث میشود تا او كه قصه فیلم را خیلی خوب شروع كرده، نتواند تحلیلی درست از شهری كه در آن زندگی میكند (و همچنین كاراكتر مكروی) ارائه بدهد. افلك در شهر، از تمام كلیشههای موجود در فیلمهای ژانر سینمای سرقت استفاده كرده است، ولی نتوانسته چیز تازهای به آنها اضافه كند. در حقیقت او فقط استفادهای كلیشهای از آنها داشته است و این نكته باعث میشود تا فیلم تازه او حرف تازهای برای گفتن نداشته باشد. این در حالی است كه خود این بازیگر / فیلمساز بر این باور است كه فیلم او چیزهای تازهای برای گفتن دارد و نكات تازهای را در ارتباط با این ژانر سینمایی مطرح میكند. شهری كه افلك در فیلم خود به نمایش میگذارد، حتی نمیتواند به پای شهری برسد كه مارتین اسكورسیزی چند سال قبل در رفتگان خود به نمایش گذاشت. با این حال او موفق میشود فساد و جرم و جنایت داخل شهر را به شكلی منطقی و دور از تعصب نشان دهد. نباید فراموش كرد كه افلك خودش در همین مكان رشد كرده و بزرگ شده و خیابانها و آدمهای آن را خیلی خوب میشناسد. منتقدان سینمایی، ساخت این فیلم را ادای دین صادقانه سازندهاش به شهر محل زندگی خود میدانند. افلك تلاش دارد در دل قصه فیلم خود بگوید آدمهای این شهر محصول طبیعی همین شهر و جامعه متناقض درون آن هستند. این آدمها به این دلیل دست به این كارهای خلاف میزنند، زیرا طبیعت شهر چنین چیزی را میطلبد و نمیتوان بدون آن زندگی كرد. با وجود نمایش خشونت و سردی موجود در روابط بین آدمها، قصه فیلم جایی هم برای امیدواری نسبت به آینده میگذارد و باوجود پایان تعلیقی و بلاتكلیف خود، بینندهاش را كاملا ناامید هم نمیكند. با آنكه منتقدان سینمایی، شهر را در كلیت آن نپسندیدهاند، صحبت از تعدادی صحنه جذاب و خوب میكنند كه حكایت از هوش بن افلك در مقام كارگردان دارد. آنها معتقدند صحنههای اكشن فیلم خوشساخت و مقبول است. اما هنوز هم فیلمهایی مثل «شغل ایتالیایی» (نسخه كلاسیك دهه هفتادی آن) و «ارتباط فرانسوی» لقب بهترین فیلمهای ژانر سینمای سرقت را دارند و پس از آنها فیلمی توسط صنعت سینما ساخته نشده كه بتواند موفقیت انتقادی (و حتی مالی) آنها را تكرار كند. افلك كه از این دو فیلم به عنوان كارهای مورد علاقه خود یاد میكند، نتوانسته در شهر ادای دین خوبی به آنها بكند. این در حالی است كه او فیلم خود را براساس قصه كتاب پرخوانندهای به همین نام ساخته كه توانایی نویسندهاش در مطرح كردن یك ماجرای جنایی، جایزهای ادبی را برای او در سال 2005 به ارمغان آورد. جذابیت قصه كتاب شهر به نسخه سینمایی آن منتقل نشده و نتوانسته آن حال و هوای واقعگرا و اكشن را تكرار كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]