تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن چون خشمگين شود، خشمش او را از حق بيرون نبرد و چون خشنود شود، خشنوديش او را به ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816515452




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعری كه رهبر انقلاب گفتند خوشنويسی كنيد


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: شعری كه رهبر انقلاب گفتند خوشنويسی كنيد بدهيد اين شعر را خوش‌نويسي كنند و بدهيد به بنياد جانبازان و ايثارگران، آن‌جا آويزان كنند. فارس: محمدحسين جعفريان در ديدار شاعران با مقام معظم رهبري شعري را خواند كه رهبر معظم انقلاب فرمودند: بدهيد اين شعر را خوش‌نويسي كنند و بدهيد به بنياد جانبازان و ايثارگران، آن‌جا آويزان كنند.   جعفريان كه خود جانباز است، اين شعر را به جانبازان تحت درمان در «كلينيك درد» بيمارستان خاتم الانبياء تقديم كرده است. شعر محمدحسين جعفريان كه در قالب نو سروده شده است، «عاشقانه‌هاي يك كلمن!» نام دارد. وي اين شعر را اختصاصاً در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است: ديگر نمي‌گويم؛ پيشتر نرو! اينجا باتلاق است! حالا مي‌گردم به كشف باتلاقي تواناتر در اينهمه خردي كه حتي باتلاق‌هايش وظيفه‌شناس و عالي نيستند. همه‌ چيز در معطلي است ميوه‌اي كه گل پولي كه كتاب مقدس و مسجدي كه بنگاه املاك. ما را چه شده است؟ اين يك معماي پيچيده است همه در آرزوي كسب چيزي هستند كه من با آن جنگيده‌ام و جالب آنكه بايد خدمتكارشان باشم در حاليكه دست و پا ندارم گاهي چشم، زبان و به گمان آنها حتي شعور! من بي‌دست، بي‌پا، زبان، گاهي چشم و به گمان آنها حتي شعور در دورافتاده‌ترين اتاق بداخلاق‌ترين بيمارستان وظيفه حفاظت از مرزهايي را دارم كه تمام روزنامه‌ها و شبكه‌هاي تلويزيوني حتي رفقاي ديروزم - قربتاً الي‌الله - با تلاش تحسين‌برانگيز سرگرم تجاوز به آنند. جالب آنكه در مراسم آغاز هر تجاوزي با نخاع قطع شده‌‌ام بايد در صف اول باشم و هميشه بايد باشم چون تريبون، گلدان و صندلي باشم تا رسيدن نمايندگان بانك‌ها سپس وظيفه دارم فوراً به اتاقم برگردم. من وظيفه دارم قهرمان هميشگي فدراسيون‌هاي درجه چهار باشم بي‌دست و پا بدوم، شنا كنم و ... دفاع از غرور ملي-اسلامي در تمام ميادين چون گذشته كه با يازده تير و تركش در تنم نگذاشتم آن‌ها از پل «مارد» بگذرند حالا يك پيمانكار آن پل را بازسازي كرده است مرا هم بردند خوشبختانه دستي ندارم. اگر نه يابد نوار را من مي‌بريدم نشد. وزير اين زحمت را كشيد تلويزيون هم نشان داد سپس همه برگشتند وزير به وزارتخانه‌اش پيمانكاران به ويلاهايشان و من به تختم. من نمي‌دانم چه هستم نه كيفي و نه كمي بي دست و پا و چشم و گوش و به گمان آن‌ها حتي ... به قول مرتضي؛ كلمنم! اما اين كلمن يك رأي دارد كه دست بر قضا خيلي مهم است و همواره تلويزيون از دادنش فيلم مي‌گيرد خيلي جاي تقدير و تشكر دارد اما هرگز ضمانتي نيست شايد تغيير كنم اينجاست كه حال من مهم مي‌شود. شايد حالا پيمانكاران، فرشتگان شب‌هاي شلمچه پاسداران پل مارد و تركش خوردگان خرمشهرند شايد من حال يك اختلاس‌پيشه خودفروخته جاسوسم كه خودم خرمشهر را خراب كرده‌ام و لابد اسناد آن در يك وزارتخانه مهم موجود است براي همين بايد، همين‌طور بايد در دور افتاده‌ترين اتاق بداخلاقترين بيمارستان زمان بگذرد من پيرتر شوم تا معلوم شود چه كاره‌ام. سرمايه من كلمات است گردانم مجنون را حفظ كرد يكصد و شصت كيلومتر مربع با پنجاه و سه حلقه چاه نفت اما بعيد مي‌دانم تختم يكصد و شصت سانتي‌متر مربع مساحت داشته باشد چند بار از روي آن افتاده‌ام يكبار هم خودم را انداختم بنا بود براي افتتاح يك رستوران ببرندم! من يك نام باشكوهم اما فرزندانم از نسبتشان با من مي‌گريزند با بهره‌ هوشي يكصد و چهل آنها متهمند از نخاع شكسته من بالا رفته‌اند زنم در خانه يك دلال باغباني مي‌كند و پسرم مي‌گويد: ما سهم زخم از لبخند شاداب شهريم. فرو بريزيد اي منورهاي رنگارنگ! گمانم در اين تاريكي گم شده‌ام و بين خطوط دشمن سرگردان، آه! پس چرا ديگر اسيرم نمي‌كنند آه! چه كسي يك قطع نخاعي بي‌مصرف را اسير مي‌كند و باز آه! چه كسي يك اسير را اسير مي‌كند آه و آه كه از ياد بردم، من اسيرم زنداني با اعمال شاقه آماده براي هر افتتاح، اعلام راي و رقصيدن به سازها و مناسبت‌هاي گوناگون و بي‌اختيار در انتخاب غذا انتخاب رؤياها حتي در انشاي اعترافاتم. و شهيد، شهيد كه چه دور است و بزرگ با تمام داراييش؛ يك شيشه شكسته يك قاب آلومينيومي و سكوت گورستان خدا را شكر، لااقل او غمي ندارد و هميشه مي‌خندد و شهيد كه بسيار دور است از اين خطوط ناخوانا از اين زبان بي‌سابقه نامفهوم و اين تصاوير تازه و هولناك، خدا را شكر! لااقل او غمي ندارد و هميشه مي‌خندد و بسيار خوشبخت است زيرا او مرده است. و من اما هر صبح آماده مي‌شوم براي شكنجه‌اي تازه در دور افتاده‌ترين اتاق بداخلاق‌ترين بيمارستان در باغ وحشي به نام كلينيك درد تا مواد اوليه شكنجه‌اي تازه باشم براي جانم تنم وطنم تا باز خودم را از تخت يك مترو شصت سانتي‌ام به خاك بيندازم اما نميرم درد اين ستون فقرات كج و فراق لهم كند اما همچنان شهيدي زنده باقي بمانم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن