تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بنگر در چه (لباسى) و بر چه (چيزى) نماز مى گزارى، اگر از راه صحيح و حلالش نباشد، قبول ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835848895




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اطراف لبش!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اطراف لبش بر غصه ی او نشان هرگز بگذار در تُنگ ِ دلش ما هی ِ قرمز بگذار ای طنز ! تو هر جور خودت می دانی اطراف لبش دو تا پرانتز بگذار ! این دو شعر طنز را از ملا نصر الدین(ابو الفضل زرویی نصر آباد)  گرفته ایم تا اطراف لبتان 2 تا پرانتز بگذاریم ! بخوانید : اول : کوچه صغری اینا 1
قلب
من اندر كوچه « صغری » را نظر كردم !به ناگه مادرش از انتهای كوچه پیدا شدمن احساس خطر كردماز آنجا با دلی غمگین به صد حسرت، گذر كردم !  .. ..     هلا، ای مادر صغری !منم، من شاعری احساس مند از خطه تهران !همیشه چهره ام خندان !منم آواره ای مفلوك و سرگردان !برای خواستگاری آمدستم، های !به روی بنده در بگشایبیا این شعر پر احساس را از دست من بستانمرا با مهربانی پیش خود بنشان !پسرهای تو، دیشب بنده را بر تیر برق كوچه بربستندبه گردم حلقه بستندبه جرم خواستگاری، هفت دندان مرا با مشت بشكستند !به پای چشم من، نقشی كه می بینیخدا داند كه بادمجان كرمان نیست !حریفا ! جای مشت است این !به پای لنگ و چشم لوچ من بنگرمگو « نچ، نچ »، مكن حاشاهلا، ای مادر صغری !بیا نزدیك، در بگشا !  وزیر ازدواجا ! بنده این جا، گشتم از اندوه، جزغاله !وزیرا ! بنده هستم نوجوانی سی، چهل ساله !من اندر حسرت شیرین صغری، همچو فرهادم     ..من اكنون ساكن ویرانه های باقر آبادم- مرید میر « داماد »م ! -     ..ندارم خانه ای، كاری، زمینی، ثروتی، چیزیدرون میز گرد هفته ات، یك شببیا، بنشین قضایا را به مخلص، خوب حالی كنو مثل پیش از این ها، ماجرا را ماستمالی كن !كه من آن سان كه می بینمز كارت بوی توفیقی نمی آید !- تو با بابای صغری، گاو بندی كرده ای شاید !- هلا، ای شیشه بر، برگو كجایی؟ های؟
شیشه
گرفتم انتقام آن كتك ها رابكن شادی كه من دیشبشكستم شیشه های خانه بابای صغری را !  .....دوم : با صغری چند وقت بعد!خداوندا چه خوشحالم !لبم پر خنده، نیشم باز  ..بدان ای دوست ای همراززنم زاییده امشب، « در شب سرد زمستانی »دو طفل ناز مامانیمن از شادی نویسم شعرهای بندتنبانی همین شعری كه می خوانی !  من و صغری زنم در انتظار هفتمین فرزندمان بودیمولی حتی خیالش را نمی كردیمكه او با هشتمی همراه می آید !خدا مادر بزرگم را بیامرزد كه می فرمود:« بلا، ناگاه می آید ! »  ..  چه خوشحالم كه باید صبح فردا, صبح خیلی زودبپوشم كفشهایم راو با شادی از این دفتر به آن دفتربرای « عرض موجودیت » طفلان دلبندمدوان باشماز این ارگان به آن ارگان !روان باشم ! عجب دنیای زیبایی !« سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی »چرا پشمك نمی كارند جای كشك پیوندی ؟« وزیر شیر خشك » آیاخبر دارد كه اینجانب چه خوشحال آور آلودم ؟!
شیر خشک
و آیا هیچ می داندكه او هم خوش بحالش می شود فردا ؟!« وزیر جیره بندی » نیز، هم، شاید، ولی، اما نمی داند ! ...        وزیرا ؟!این عیال مادو تا كاكل زری زاییده امشب،« در شب سرد زمستانی »و می گوید كه: ای جانا !شما از نرخ شیر خشك، اصلاّ هیچ می دانی؟..« چرا عاقل كند كاری كه باز آرد پشیمانی » ! پی نوشت :1- ملانصرالدین  نام اشعار را ننوشته بودند ما خودمان جرات کردیم و یواشکی ماجرای صغری را پیوند زدیم به شیر خشک !تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن