واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مفهوم عرش در قرآن
جاى گفتگو نیست كه یكى از معانى عرش در لغت عرب همان تخت و سریر است كه زمامداران بر آن مى نشسته اند و از روى شور و مشورت و یا استبداد به تدبیر امور مملكت مى پرداختند و در قرآن عرش در این معنا زیاد به كار رفته است و اینك دو آیه را گواه مى آوریم:1. وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ؛(1).یوسف پدر و مادر خود را بر تختش نشانید).2. وَأُوتِیَتْ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ وَلَهَا عَرْش عَظِیم؛(2).از همه چیز برخوردار است و او (بلقیس) صاحب تخت بزرگى است.اكنون باید دید منظور از (عرش خدا) چیست و مقصود از این جمله (ثم استوى على العرش) كه در قرآن كریم در هفت سوره(3) به همین كیفیت وارد شده است، چیست.خداوند براى افهام یك واقعیت مطلق، كه همان تدبیر جهان هستى است، مثال عرفى ذكر كرده تا از این راه مطالب خود را ترسیم و مجسم سازد.ما در این جا نظرهاى مفسران را آورده و در آخر آن چه در نظر محققان صحیح و پابرجاست ذكر مى كنیم:.1. دسته اى كه در آیات دقت نمى كنند و از این راه خداوند را جسم و جسمانى دانسته اند، مى گویند عرش خداوند تختى است به سان تخت ملوك و سلاطین، كه روى آن قرار مى گیرد و به تدبیر جهان آفرینش مى پردازد. این اقلیت ناچیزرا (مجسمه) مى گویند و نظرشان از جهات متعددى مردود و بطلان آن آفتابى است.2. دسته دوم كه هیأت بطلیموس را در كیفیت آفرینش زمین و آسمان ها به سان وحى مُنْزَل مى دانستند و كرات چهارگانه و افلاك نه گانه را از اصول خلل ناپذیر مى شمردند، مى گفتند عرش همان فلك نهم است كه (فلك اطلس) نام دارد(4) و بر تمام افلاك احاطه دارد. این نظر، پس از روشن شدن اوضاع آسمان ها جزء افسانه ها درآمده به علاوه با اوصافى كه در قرآن و روایات در باره عرش وارد شده است، كوچك ترین انطباقى ندارد.3. دسته سوم جمله (ثم استوى على العرش)را كنایه از احاطه و استیلاى او بر تمام جهان دانسته مى گویند این جمله كنایه و تشبیهى بیش نیست و عرش مصداق خارجى و حقیقت واقعى ندارد و خداوند براى بیان احاطه قدرت و سلطه و تدبیر جهان خلقت خود این جمله را به كنایه بیان كرده؛ زیرا زمامداران وقتى به تدبیر امور مملكت مى پردازند كه روى تخت حكومت قرار بگیرند و به صادر نمودن اوامر و نواهى، امور كشور را سروسامان مى دهند.از آن جا كه خداوند پس از آفریدن جهان، با پدید آوردن حوادث و بخشیدن نظم و نظام به سراسر جهان هستى به تدبیر امور عالم خلقت پرداخته است از این جهت چنین حالت تكوینى و واقعى را با یك جمله - كه تشبیه و كنایه است - بیان كرده است و گرنه موجودى به نام عرش در كار نیست، كه آفریدگار جهان بر آن استیلا جوید.این نظر نسبت به نظرهاى پیش، به واقع نزدیك تر است؛ زیرا به گواهى آیه هاى زیادى مقصود از آیه (ثم استوى على العرش) همان استیلا به منظور تدبیر جهان آفرینش است.یكى از گواه هاى این مطلب این است كه این جمله، در هفت مورد پس از بیان خلقت آسمان ها و زمین در شش دوره، وارد شده است، گویا مقصود این است كه پس از آفرینش آسمان ها و زمین، به تدبیر و تنظیم و پدید آوردن اوضاع حوادث در آن پرداخت و اصل خلقت مطلبى است و تدبیر و تنظیم مطلبى دیگر.گواه دیگر این كه، در قرآن در بسیارى از موارد پس از جمله مورد بحث، لفظ تدبیر و یا چیزهایى كه در حقیقت از مصادیق واقعى تدبیر است مثل تسخیر آفتاب و ماه، آمده است. اكنون به عنوان شاهد آیاتى را مى آوریم:.1. (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمرَ؛(5).بر عرش استیلا یافت و امور جهان را تدبیر و تقدیر مى نماید).2. (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ؛(6).بر عرش مستولى شد و ماه و آفتاب را تسخیر و رام نمود (و گردش آنها را منظم ساخت».این آیه ها و مشابه اینها مى رساند نتیجه استیلا بر عرش تدبیر جهان آفرینش و تنظیم امور جهان است.و دیگر این كه، نتیجه استیلاى بر عرش، دو چیز است: اول تنظیم امور جارى در جهان خلقت و دوم، تنظیم توأم با علم دقیق به كلیه جریان هایى كه در زمین و آسمان ها رخ مى دهد؛ زیرا در آیه مورد بحث پس از جمله (ثم استوى على العرش) جمله (یعلم مایلج...) آورده شده است؛ یعنى مى داند آن چه از آسمان نازل شود و آن چه در زمین فرو مى رود، یا از آن بیرون آید و یا به سوى آن بالارود. بنابراین نتیجه استیلا بر عرش دو چیز است:.الف) تدبیر امور جارى در جهان آفرینش؛.ب) علم بر كلیه امور و حوادثى كه در جهان رخ مى دهد. نظر ما در تفسیر عرش.ما با تمام خصوصیات این نظر موافقیم، جز این كه گوینده آن عرش و استیلا را معنایى تصویرى و كنایى گرفته است و در حقیقت بر طبق این نظریه، نه عرشى است و نه استیلایى بر آن، آن چه هست فقط تدبیر امور جهان است آن هم توأم با بینش كامل به كلیه حوادثى كه در صفحه گیتى رخ مى دهد. در حقیقت خداوند براى افهام یك واقعیت مطلق، كه همان تدبیر جهان هستى است، مثال عرفى ذكر كرده تا از این راه مطالب خود را ترسیم و مجسم سازد.نقطه ضعف این نظر همان است كه عرش را معناى ذهنى و كنایى گرفته، در صورتى كه قرآن عرش را با یك سلسله اوصافى معرفى مى كند، كه هرگز با اعتبارى و كنایى بودن آن سازگار نیست؛ زیرا اولاً، قرآن عرش را با لفظ (عظیم) توصیف كرده و مى گوید: (...وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیم).(7).ثانیاً، براى عرش حاملانى اثبات نموده و گروهى در پیرامون آن خدا را تسبیح مى گویند چنان كه فرمود:.(الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ ربِّهِمْ؛(8).كسانى كه حاملان عرشند و كسانى كه در اطراف آن هستند مشغول تنزیه خدایند).ثالثاً، قرآن حاملان عرش را در روز قیامت هشت نفر معرفى نموده و مى فرماید:.(... وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَة؛(9).هشت (فرشته) عرش پروردگارت را روز رستاخیز بالاى سر خود حمل مى كنند).روى این نشانه هایى كه براى عرش در قرآن گفته شده است، دور از تحقیق است كه ما در تفسیر عرش به معنایى تصورى و ذهنى پناه ببریم. از آن جا كه عرش مظهر قدرت خداوند است، باید گفت مقصود از عرش سراسر جهان هستى - اعم ازمادى و مجرد - است(10) كه نتیجه استیلاى بر آن، موجب تدبیر و تنظیم جهان وجود و علم به آن چه در عالم هستى مى گذرد، مى باشد و (ثم استوى على العرش) یعنى بر سراسر هستى، كه ملك خداوند و سریر قدرت اوست، استیلا یافت و قدرت وى بر تمام عوالم محیط گشت. و اگر عرش درمقابل آسمان ها دربرخى از آیات آمده است، باید گفت از باب عطف عام برخاص است، چنان كه مى فرماید: (من رب السموات ورب العرش العظیم).احتمال دارد كه منظور از عرش، عوالم ماوراء الطبیعه باشد؛ یعنى آن جهان وسیعى كه از قید و بند ماده و شرایط زمان و مكان دور است و آسمان ها و زمین ها زیر سایه آن عوالم قرار گرفته و از آن جا الهام مى گیرند. در این صورت، آن جهان مجرد بزرگ و وسیعى است، كه تدابیر جهان ماده و پیدایش هرگونه نظام در این عالم طبیعت، از آن جا سرچشمه گرفته و آن جهان و وجود بسیار وسیع و كاملى است كه استیلاى بر آن، باعث علم به تفصیل حوادثى است كه در این جهان رخ مى دهد.احتمال دارد كه منظور از عرش، عوالم ماوراء الطبیعه باشد؛ یعنى آن جهان وسیعى كه از قید و بند ماده و شرایط زمان و مكان دور است و آسمان ها و زمین ها زیر سایه آن عوالم قرار گرفته و از آن جا الهام مى گیرند.گویا آن، وجودى اجمالى و خلاصه اى از این تفاصیل است؛ به گواه این كه در آیه مورد بحث پس از جمله (ثم استوى) اطلاع برحوادث جزئى از قبیل باریدن باران و روییدن گیاه به میان آمده است. بنابراین نظر، عرش مقام مجرد از ماده است كه تدبیر امور جهان آفرینش از آن جا سرچشمه مى گیرد و هم مقامى از علم الهى است كه استیلاى بر آن موجب مى شود آن چه در جهان آفرینش رخ مى دهد، روشن شود؛ زیرا چنان كه گفته شد، در بسیارى از آیات پس از ذكر (استیلاى بر عرش) موضوع (تدبیر امور خلقت) و علم به (حوادث جهانى آفرینش) به میان آمده است و در آیه مورد بحث پس از طرح استیلا، جمله (یعلم مایلج فى الأرض ومایخرج منها...) كه حاكى از علم محیط خداوند به حوادث جهان خلقت است، آمده است.خلاصه، عرش نقطه اى از وجود است كه رشته تدبیر امور جهان خلقت به آن جا منتهى مى گردد و آینه اى است كه جزئیات تمام آن چه در عالم آفرینش رخ مى دهد در آن جا منعكس مى باشد و فرشتگان اطراف عرش آنهایى هستند كه در جهان خلقت، وظایف و تصرفاتى دارند و مأمور اجراى دستورهایى هستند كه از این مقام صادر مى گردد و درحقیقت این مقام به سان موضوعاتى مانند لوح محفوظ، براى انسانى كه در حجاب ماده است، روشن نیست.11 پی نوشت ها:1. فصلت (41) آیه 10.2. سفینة البحار، ماده (یوم).3. یوسف (12) آیه 100.4. نمل (27) آیه 23.5. ر.ك: اعراف (7) آیه 54؛ یونس (10) آیه 3؛ رعد (13) آیه 20؛ طه (20) آیه 5؛ فرقان (25) آیه 59؛ سجده (32) آیه 4؛ حدید (57) آیه 4.6. مرحوم مجلسى در بحار الانوار (ج 58، ص5) این نظر را به محقق داماد نسبت داده است.7. یونس (10) آیه 3.8. رعد (13) آیه 2.9. مؤمنون (23) آیه 86.10. غافر (40) آیه 7.11. قرآن و معارف عقلى(تفسیر سوره حدید)، آیة الله جعفر سبحانى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1346]