واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راز سر به مهر غيبت !
مي پرسيم چرا مولاي ما نمي آيد؟ چرا؟ ديگر دير است؟ اصلاً چرا غيبت کرد و از ديدگان پنهان شد؟ آيا غيبت او از ترس کشته شدن بود؟ ما در مقاله قبل به بررسي اين مسأله پرداختيم.( براي مطالعه قسمت قبل اينجا کليک کنيد.) هر چند كه آنچه به عنوان حكمت غيبت مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد، در حد خود امري پسنديده و مطلوب است، امّا نکته مهم اين است که بدانيم نبايد اين بحث ها سبب دور شدن ما از مطلب اصلي و مطلوب واقعي شود. مطلوب اصلي اين نيست كه ما بدانيم آن حضرت براي چه غايب است، مطلوب حقيقي اين است كه انسان بداند وظيفهي او در دوران غيبت چيست؟ آيا به وظيفهي خود عمل ميكند يا نه؟ اما اين كه نوشتي "علت غيبت چيست؟" پس بدان كه خداي سبحان ميفرمايد: اي مؤمنان! از اموري كه اگر كشف شود، شما را اندوهگين و خاطرتان را مكدّر خواهد كرد، سؤال نكنيد...درهاي سؤالات بيخاصيت را ببنديد و در جستجو و تكاپوي دانستن چيزهايي كه خداي متعال كفايت آن را كرده است، نباشيد؛امام صادق (عليهالسلام) وقتي از حتمي بودن غيبت آن حضرت و سختي دوران هجران سخن گفت، يكي از حاضران (عبدالله بن فضل هاشمي) گفت: فدايت شوم، (اگر غيبت آن حضرت اين همه براي شيعيان هزينه دارد) چرا غيبت ميكند؟ فرمود: مصلحتي هست كه ما مجاز به گفتن آن نيستيم. عبدالله اصرار كرد آخر چه حكمتي دارد؟ امام صادق (عليهالسلام) فرمود: همان حكمتي كه در غيبت حجج الهي در زمانهاي گذشته وجود داشت، اين جا نيز وجود دارد. اين راز سر به مهر قبل از ظهور آن حضرت كشف نخواهد شد چنانكه شكستن كشتي، كشتن جوان (به ظاهر بيگناه) و تعمير ديوار توسط خضر (عليهالسلام) قبل از جدايي براي موسي (عليهالسلام) كشف نشد(1). آنگاه فرمود: اي ابن فضل! غيبت حضرت مهديّ (عليهالسلام) امري از امور الهي، سرّي از اسرار و غيبي از غيوب اوست، وقتي كه معتقد شديم خداي سبحان حكيم است، تصديق خواهيم كرد كه افعال الهي همه از روي حكمت ناشي ميشود هر چند كه علت كاري از كارهاي ذات اقدس او برايمان روشن نباشد(2). اين كه امام (عليه السلام) ميفرمايد: مصلحتي وجود دارد كه ما مجاز به گفتن آن نيستيم و اصرار بر نگفتن آن دارد قاعدتاً بايد چيزهايي غير از آنچه كه اشاره شده باشد وگرنه چندان وجهي براي اصرار بر كتمان به نظر نميرسد.مطلوب اصلي اين نيست كه ما بدانيم آن حضرت براي چه غايب است، مطلوب حقيقي اين است كه انسان بداند وظيفهي او در دوران غيبت چيست؟ آيا به وظيفهي خود عمل ميكند يا نه؟ همچنين اسحاق بن يعقوب در نامهاي كه توسط محمد بن عثمان عَمري (دومين نايب خاص دوران غيبت صغري) به حضرت ولي عصر (سلامالله عليه) داد همين مطلب را در ضمن سؤالات خود مطرح كرد، آن حضرت در جواب مرقوم فرمود(3): اما اين كه نوشتي "علت غيبت چيست؟" پس بدان كه خداي سبحان ميفرمايد: اي مؤمنان! از اموري كه اگر كشف شود، شما را اندوهگين و خاطرتان را مكدّر خواهد كرد، سؤال نكنيد، آنگاه فرمود: همهي پدران من مجبور بودند كه بيعت طاغوت زمان خود را به گردن بگيرند(4) و من در حالي ظهور خواهم كرد كه بيعت هيـچ طـاغوتي از طـواغيت بـر گـردنم نيست. (5) اين مطلب، نشان ميدهد كه آن حضرت در زمان حضور، همهي طاغوت هاي زمان خود را به اسلام ناب دعوت ميكند و در صورتي که آن ها قبول نکنند، اعلان جنگ ميدهد و با هيچ كس ذرهاي سازش بر سر احكام الهي نخواهد كرد و اين پشت پا زدن به تمام طاغوتها از بركات غيبت است وگرنه هيچ يك از امامان معصوم (عليهمالسلام) راضي نبودند دست بيعت به سوي خلفاي پليد اموي و مرواني و غاصبان پلشت عباسي دراز كنند. البته به نظر ميرسد آنچه را كه امام صادق (عليهالسلام) اصرار بر نگفتن آن داشتند غير از اين است كه در توقيع شريف حضرت ولي عصر (عليهالسلام) آمده است؛ چون امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: حكمت آن پس از ظهور روشن خواهد شد. البته ممكن است اين جملهي آن حضرت اشاره به برخي سؤالات ديگري باشد كه احياناً در نامهي اسحاق بن يعقوب آمده، ولي به هر تقدير قاعدهاي كلي است كه در مورد مطلب ما نيز جاري ميشود. در ادامهي توقيع شريف حضرت حجت (سلامالله عليه) به اسحاق بن يعقوب آمده است: درهاي سؤالات بيخاصيت را ببنديد و در جستجو و تكاپوي دانستن چيزهايي كه خداي متعال كفايت آن را كرده است، نباشيد؛ "فأغْلِقوا أبواب السؤال عمّا لا يَعْنيكم ولا تتكلّفوا علْم ما قد كفيتم"(6).اي ابن فضل! غيبت حضرت مهديّ (عليهالسلام) امري از امور الهي، سرّي از اسرار و غيبي از غيوب اوست، وقتي كه معتقد شديم خداي سبحان حكيم است، تصديق خواهيم كرد كه افعال الهي همه از روي حكمت ناشي ميشود هر چند كه علت كاري از كارهاي ذات اقدس او برايمان روشن نباشد.پي نوشت ها:1- اشاره به قصهي همراهي موسي و خضر (عليهماالسلام) در آيات 82 ـ 65، سورهي كهف.2- بحار، ج 52، ص 913- اين جواب نامهها در كتب روايي با عنوان " توقيع" شناخته ميشود. اصل توقيع به معناي چيزي است كه به نوشته ملحق ميشود؛ التوقيع فى الكتاب: إلحاق شىء فيه (العين، "وقع"). و از آن جهت كه پاسخ نامه در ذيل آن نوشته و به آن ملحق ميشود به آن توقيع ميگويند؛ نظير جواب استفتايي كه امروز متداول است.4- كراراً در تاريخ خواندهايم كه برخي از امامان معصوم ما (عليهمالسلام) از روي ناچاري به خلفاي جور زمان خود خطاب "اميرالمؤمنين" ميكردند. در حالي كه اين لقب اختصاص به علي (عليهالسلام) دارد و بر ساير ائمه (عليهمالسلام) اطلاق نميگردد هر چند كه همهي امامان معصوم (عليهمالسلام) از باب اين كه نور واحدند، امير مؤمنان هستند. مردي از امام صادق (عليهالسلام) پرسيد: آيا به قائم شما به عنوان اميرالمؤمنين بايد سلام كرد؟ فرمود: نه، اين اسمي است كه خدا علي (عليهالسلام) را به اين اسم ناميده است. هيچ كس قبل از او و بعد از او به اين اسم ناميده نميشود مگر آن كه كافر است. سؤال كرد: پس چگونه به او سلام كنيم؟ فرمود: بگوييد: "السلام عليك يا بقية الله" آنگاه خود آن حضرت آيهي "بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين" را تلاوت كرد. 5- احتجاج، ج 2، ص 545؛ بحار، ج 52، ص 92.6- احتجاج، ج 2، ص 545؛ بحار، ج 52، ص 92.رادفر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 398]