واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قصد قضاوت نداشتم.
اردشير شليله كه بيشتر بهعنوان عكاس در سينماي ايران شناخته شده است، بعد از سالها فعاليت در حوزه فيلم كوتاه و مستند بالاخره در سال 85 اولين فيلم بلند خود، «پاپيتال» را در ژانر اجتماعي حادثهاي جلوي دوربين برد. «پاپيتال» به معني يك گياه خزنده است كه به دور درخت ميپيچد و آن را گرفتار ميكند. آدم هاي فيلم شليله هم به گفته خودش مثل اين گياه هستند. شليله معتقد است بايد سعي كنيم سطح سليقه تماشاگر را بالا ببريم تا او سهلپسند نشود؛ هر چند كه در نهايت اين مخاطب است كه حرف اول و آخر را ميزند! • چطور شد كه بعد از سالها عكاسي فيلم، تصميم به ساخت فيلم بلند سينمايي گرفتيد؟ آيا دغدغه ساخت فيلم بلند از همان سالهاي دهه 50 كه در سينماي آزاد فعال بوديد و فيلم كوتاه ميساختيد در شما وجود داشت؟ بله، همان طور كه گفتيد من از اوايل دهه 50 يعني از نوجواني شروع به ساخت فيلم كوتاه و مستند كردم. بعد از آن هم ادامه دادم. من از سال 67 شروع به عكاسي كردم. در اين سالها هيچ وقت عجلهاي براي ساخت فيلم بلند سينمايي نداشتم و از كار در حوزه فيلم كوتاه راضي بودم.• اما اكثر كساني كه شروع به ساخت فيلم كوتاه ميكنند، قصد دارند در اولين فرصت به كارگردان فيلم بلند سينمايي بدل شوند. بله، اما من معتقدم اين عرصه نبايد سكوي پرتاب ساخت فيلم بلند باشد. يك كارگردان اگر علاقهمند به اين حوزه باشد هيچ وقت از ساخت فيلم كوتاه دست نميكشد. ما به تجارب بيشتري در اين زمينه نياز داريم. حوزه فيلم بلند جايي براي تجربه ندارد چون وابسته به گيشه است و چرخه اقتصادي آن بايد طي شود. سينماي همه كشورها وام دار فيلم كوتاه هستند به هر حال براي من در سالهاي 62و 63 هم شرايط ساخت فيلم بلند فراهم شد اما مطلوب نبود و من هم عجلهاي نداشتم، تا اينكه در سال 85 شرايط مهيا شد.• ظاهرا از ابتدا هم به ساخت فيلم در گونه اجتماعي- حادثهاي علاقه داشتيد و «پاپيتال»را در اين ژانر ساختيد.
درست است من ژانر اجتماعي- حادثهاي با چاشني تعليق را دوست دارم. اينها در متن اصلي فيلمنامه نوشته فريدون فرهودي موجود بود كه در بازنويسي اندكي تغيير كرد.• چرا در اولين قدم براي كارگرداني فيلم بلند به سراغ ژانري رفتيد كه بهنظر ميرسد در كشور ما امكانات لازم براي آن نيست و همچنين محدوديتهايي از نظر اجرا دارد.حق با شماست. اما من هميشه از سختي استقبال ميكنم. متأسفانه ما در طول كار مشكلات فني زيادي داشتيم. دوربين و تجهيزات خوبي نگرفتيم و در مقايسه با ديگر فيلمهايي كه همزمان با «پاپيتال» ساخته ميشد نتوانستيم از بنياد سينمايي فارابي امكانات خوبي دريافت كنيم. ما حتي اگر بهترينها را در اختيار داشتيم با اين بضاعت محدود نميتوانستيم فيلم حادثهاي بينقصي بسازيم؛ يعني تكيه ما به بازيگران، دكوپاژ صحنه و... بود. من سعي كردم با اين ترفندها به نقطه استاندارد برسم.• اما قطعا شما نميتوانيد به تماشاگر معترض بگوييد امكانات خوبي نداشتيم. درست است. تماشاگر عادي، مخاطب اصلي سينماست و هر چه او بگويد درست است. نظر بهترين منتقدها هم كه سالها قلم زدهاند در قياس با تماشاگر معمولي كه حتي يك اصطلاح سينمايي نميداند، از درجه اهميت كمتري برخوردار است. در دورهاي كه تماشاگر ميتواند به راحتي فيلمهاي روز سينماي آمريكا را كه از نظر تكنيكي بسيار قوي هستند، در خانهاش ببيند، ما بايد حرف مخاطب سينما را بپذيريم. شايد گفتن اين جمله كه امكانات نداريم، عذر بدتر از گناه باشد. اما فراموش نكنيد كه در طول 3 دهه اخير كه سينماي ايران شكل جديتري بهخود گرفته، فيلمسازان همواره صورت خود را با سيلي سرخ كردهاند. ما چارهاي نداريم و بايد با اين امكانات محدود كنار بياييم. • در اين ميان برخي معتقدند رواج دوربينهاي ديجيتال باعث شده، عكاسان سينمايي به فيلمبرداري و بعضا به كارگرداني روي بياورند.در وهله اول اين را ميگويم كه عكاسي در سينما خيلي محدوديت دارد. يك عكاس فيلم هميشه بايد در محدوديتهاي ناگزيري كه توسط ديگر عوامل از جمله كارگردان، فيلمبردار، طراح صحنه و... بهوجود ميآيد كه البته اقتضاي ساخت فيلم است، بسازد و كارش را انجام دهد. پس او نميتواند خلاق باشد و خلاقيتش محدود به زاويه، لنز و لحظه شكار عكس است. وقتي عكاسها به ديگر گرايشهاي سينما روي ميآورند ميخواهند خلاقيت خود را به اوج برسانند.
• يعني اين مسئله ربطي به رواج دوربينهاي ديجيتال و نگراني از امنيت شغلي ندارد؟البته بيربط نيست. دوربين ديجيتال كار را خيلي راحت كرده است. نسل ما با نگاتيو و چاپ عكس در تاريكخانه شروع كرد. ما عكاسي را با دوربين آنالوگ، تاريكخانه و لنز لمس كرديم و در اين فضا آرام آرام ياد گرفتيم و رشد كرديم. يعني من وقتي شروع به فيلمسازي كردم از تجربههايي كه در زمان عكاسي به دست آورده بودم، استفاده زيادي كردم.• به سراغ داستان فيلم برويم. شما در دقايق ابتدايي فيلم با صراحت اعلام ميكنيد كه قهرمان داستان(مريم) يك فمينيست است. فكر نميكنيد اين مسئله باعث موضعگيري تماشاگر ميشود؟ اين وكيل دعاوي، گرايشهاي فمينيستي كور دارد. او با دفاع از موكلش و گرفتن حكم طلاق او باعث ايجاد گرفتاريهايي براي خود و موكلش ميشود. بهنظر من همه چيز نسبي است. من از فمينيستها دفاع نميكنم و آنها را محكوم هم نميكنم. هر دو طرف ماجرا(مريم و جليل) محق هستند. يك طرف مردي است كه همسرش را عاشقانه دوست دارد اما به خاطر بيماري رواني و سوء ظن شديد او را آزار ميدهد. شايد تماشاگر با جليل هم همذات پنداري كند اما من ميخواستم بگويم اگر مريم افراط نميكرد، شرايط بهگونهاي ديگر رقم ميخورد. من به هيچ كدام بهطور مطلق حق نميدهم.
• به همين خاطر هم در نهايت هر دو طرف ماجرا را بهنحوي قرباني ميكنيد؟ نه من نميخواستم قضاوت كنم ميخواستم قضاوت را بهخود تماشاگر بسپارم.• بهتر نبود براي تقويت حس همذات پنداري تماشاگر زمان بيشتري را به معرفي جليل اختصاص ميداديد و مثلا در فلاش بك رابطه او را با خانوادهاش نشان ميداديد؟ نه من فلاش بك را نميپسندم. داستان ما به اندازه كافي قصه فرعي داشت و اضافه شدن ماجراهاي تازه به كليت قصه لطمه ميزد.• يكي از آدمهاي فرعي كه حضورش هيچ تاثيري در پيشبرد داستان ندارد، همكار مريم است كه ميخواهد با او ازدواج كند. ميتوانستيد او را حذف كنيد.اما من ميخواستم بگويم مريم بهعنوان زن جواني كه متاركه كرده، طبيعي است كه شخص ديگري در زندگيش باشد. نميخواستم اين شخصيت تك بعدي شود اما در پيشبرد روند قصه، حق با شماست. اين كاراكتر حضور مؤثري ندارد. من در جلسات بازنويسي سعي كردم نقش او را فعالتر نشان بدهم، اما ظاهرا اين اتفاق نيفتاده است.• از انتخاب بازيگر بگوييد. فكر نكرديد تماشاگر از مسعود رايگان به واسطه حضور او در نقشهاي مثبت تصور خاصي دارد و ممكن است او را در نقش يك بيمار عصبي و مريض نپذيرد. ابتدا قرار بود يك بازيگر جوان اين نقش را بازي كند كه انتخابهايي هم داشتيم ولي به خاطر حضور آنها سر طرحهاي ديگر و محدوديت زماني ما، آن گزينهها منتفي شد و در ادامه من به اين نتيجه رسيدم كه اين كاراكتر ميتواند سن بيشتري داشته باشد و انتخاب اول من مسعود رايگان بود. درست است كه تماشاگر اغلب او را در نقشهاي روشنفكري ديده است ولي چه اشكالي دارد كه ما به واسطه تواناييهاي يك بازيگر، از او در نقشهاي مختلفي استفاده كنيم.
• نگار فروزنده هم در نقش خانم وكيل، گاهي ديالوگهايش شكل خطابه بهخود ميگيرد و اصلا واقعي بهنظر نميرسد.درست است اما اين اقتضاي فيلم بود. او در شرايط سختي قرار ميگيرد و مجبور است گاهي حضور محكمي داشته باشد، اين قدرت بيان شايد هم شبيه خطابه شود كه از نظر من اشكالي ندارد. اما لحن او زماني كه در خانه است متفاوت است كه البته در نهايت او بهنحوي شبيه جليل ميشود. به هر حال اين شرايط است كه رفتار هر يك از ما را ميسازد.• شما در فيلمتان دادگاه خانواده را تصوير كردهايد، اما اين دادگاه اصلا واقعي بهنظر نميرسد و تماشاگر هم اين مسئله را درك ميكند. بله، بعضي از دوستانم هم اين ايراد را گرفتهاند اما من ميگويم قرار نيست ما هميشه همه چيز را رئاليستي در نظر بگيريم. حس مهم است نه واقعيت. اگر فيلمساز همه چيز را مثل واقعيت تصوير كند اما حس و حال و هواي فيلم از بين برود، خوب نيست. • آيا به اين نكته هم توجه داشتيد كه موفقيت و يا عدمموفقيت اين فيلم( بهعنوان يك فيلم اولي)، تاثير مهمي در ادامه كار حرفهايتان دارد؟ بله، چرخه اقتصادي سينما نميچرخد مگر با راضي كردن مخاطب عام. بهنظرم قصه «پاپيتال» توانايي ارتباط برقرار كردن با مخاطب را دارد. من هيچ وقت بهدنبال سينماي جشنوارهاي نبودم و همين طور معتقدم سينماي حرفهاي بايد بدون يارانه و حمايت دولتي، به حيات خود ادامه دهد. اين روزها متأسفانه فيلمهاي تلويزيوني هم بهصورت گسترده در سينما اكران ميشوند و سالنهاي محدود ما را تسخير ميكنند. شايد اشكال از خود ما سينماگران است كه سعي نميكنيم سطح سليقه مخاطب را بالا ببريم. ما مخاطب را سادهپسند كردهايم. از طرفي حرف شما درست است كه من بهعنوان يك كارگردان فيلم اولي بايد بهدنبال جذب مخاطب باشم اما به چه قيمتي؟ من هيچ وقت به بهاي غلتيدن در ابتذال، اين كار را نميكنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 701]