واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: دموکراسي زيست شناختي دکتر بابک زماني* مي گويم؛ «بفرماييد.» مي گويد؛ «آقاي دکتر، خواب منو از کار و زندگي انداخته. تا لنگ ظهر بايد بخوابم، اگر زودتر بيدار شم، گيج و خواب آلوده ام. هر دارويي مي خورم، بدتر مي شم.» مي پرسم؛ «شب ها چه ساعتي مي خوابين؟» «خيلي دير خوابم مي بره، دو، سه، گاهي هم چهار.» مي گويم؛ «شما دچار خواب تاخيري هستيد، همه چيز طبيعي است الا اينکه مثل بقيه مردم در همان ساعتي که آنها مي خوابند، بخوابيد و در همان ساعت هم بيدار شويد. دير مي خوابيد و دير بيدار مي شويد ولي ساعت خواب شما طبيعي است.» «خب چه بايد بکنم؟» «هيچي. مطابق طبيعت تان بخوابيد. دير بخوابيد و دير بيدار شويد.» «اينکه نمي شه. از کار و زندگي مي افتم.» « بله. اگر ساعت 8 صبح از شما امتحان بگيرند، خوابيد و رد مي شويد. اما مشکل در شما نيست، در نگاه ديگران است.» --- مي گويم؛ «بفرماييد.» مي گويد؛ «آقاي دکتر بي خوابي پدرم را درآورده. صبح زود يا نيمه هاي شب از خواب بيدار مي شم و ديگه خوابم نمي بره، تا صبح کلافه مي شم.» مي پرسم؛ «خب، شب کي مي خوابيد؟» «از سر شب دارم چرت مي زنم، ولم کنند ساعت هفت و هشت خوابم.» «يکسره مي خوابيد؟» «آره، يکسره هفت، هشت ساعت مي خوابم.» «شما بيماري خاصي نداريد، فقط خواب پيش رس داريد.» «چه کار بايد بکنم؟» «هيچي بايد زود بخوابيد و زود بيدار شويد.» «اينکه نمي شه. سر شب بايد خانواده را تنها گذاشت و خوابيد. صدايشان در مي آيد. تازه صبح هم که همه مي آيند بخوابند من سر و صدا مي کنم.» «در هرحال مشکل در شما نيست، مشکل در نگاه ديگران است.» --- مي گويم؛ «بفرماييد.» مي گويد؛ «اين بچه مرتب حرکات غير ارادي مي کنه.» «يعني چي کار مي کنه؟» «مرتب سرش روحرکت ميده، دماغش رو بالا مي کشه، سينه اش رو صاف مي کنه.» «پس تيک داره؟» «بله، تيک داره. آقاي دکتر، صداي همه معلم ها درآمده. مي گن چرا دکتر نمي برينش. هيچ جايي نمي تونيم بريم. همه نگاه مي کنن. هرچي هم بهش مي گيم نکن گوش نمي ده. درسش خوبه، اعصابش هم خيلي مشکلي نداشته، نمي دونم چرا اونقدر تيک داره.» «تيک که مرض نيست. کاري به کار بچه نداره. دست خودش هم نيست. اذيتش نکنين. البته داروهايي هست که تيک را برطرف مي کنه ولي معلوم نيست عوارض اين داروها خيلي بهتر از تيک باشن. مشکل توي بچه نيست، مشکل در نگاه ديگران است.» --- موارد بالا نمونه هايي است از مواردي که فرد بيمار به معني کسي که از بيماري خاصي رنج ببرد، نيست اما به سبب تلقي اجتماعي يا به سبب عدم درک درست از مبناي آن حالت به عنوان بيمار تلقي شده و حتي مورد درمان قرار مي گيرد. افراد با خواب تاخيري و خواب پيش رس، کساني هستند که از همه جهت ها طبيعي هستند اما ساعت خواب آنها در مغز طوري تنظيم شده که به هيچ وجه نمي توانند آن را با ساعت خواب ديگر افراد در شبانه روز هماهنگ کنند. اين افراد ممکن است مدت ها به عنوان اختلالات خواب تحت درمان با داروهاي خواب آور يا ضدافسردگي قرار بگيرند که وضع آنها را بدتر و بدتر خواهد کرد. تيک و لرزش ارثي هم اگر بيمار را ناراحت مي کند، عمدتاً به اين دليل است که ديگران به اين حالات توجه مي کنند و آنها را غيرطبيعي تلقي مي کنند، وگرنه اين حالات به خودي خود هيچ اختلال يا ناتواني براي بيمار ايجاد نمي کند. بي ترديد اگر بتوانيم مبتلايان به خواب تاخيري و خواب پيش رس را به درستي تشخيص دهيم و ديگر تشخيص هاي افتراقي را که نيازمند درمان اختصاصي هستند، رد کنيم (که کاري دشوار و نيازمند تکنولوژي پيشرفته يي است) و بعد اگر بتوانيم امکاناتي را فراهم کنيم که اين افراد مطابق ساعت بيولوژيک شان بخوابند، نه مطابق ساعتي که به ديوار نصب شده و در عين حال حقوقي مساوي با ساير مردم داشته باشند (يعني بتوانند ديرتر يا زودتر سر کار بروند و زودتر يا ديرتر برگردند يا اينکه امتحانات مهم زندگي شان را در بهترين ساعات بيداري شان بگذرانند، نه در بدترين ساعات خواب و در نهايت بتوان براي ساعات خواب شان محيطي آرام و تاريک ايجاد کرد) آن وقت نه تنها اساساً مشکلي باقي نخواهد ماند بلکه کارايي بخش هايي از جامعه افزايش خواهد يافت.اگر بياموزيم که تيک و لرزش، بيماري هاي مهمي نيستند و مبتلايان به تيک و لرزش را خيره خيره نگاه نکنيم يا تشويق به دکتر رفتن نکنيم، بي ترديد مبتلايان به تيک از زير بار سنگيني خلاص خواهند شد. ديگر مجبور نخواهند بود براي پيدا کردن ظاهري مقبول نظر ديگران، داروهاي مختلفي را که عوارض زيادي هم دارد، مصرف کنند. به نظر مي رسد پيشرفت دانايي بشر کار را به جايي رسانده که دموکراسي و تحمل ديگران کاري به غايت فني و پيچيده شده است. حالا ديگر سواي دموکراسي اجتماعي، از دموکراسي بيولوژيک نيز مي توان صحبت کرد که موارد برشمرده فقط مصداق هاي بسيار آشکار آن هستند. شناخت مصداق هاي پيچيده تر آن، خود نيازمند دانايي باز هم بيشتري است. بايد درکي از اختلالات خواب پديد آيد. بايد امکان بررسي اين اختلالات که نيازمند دستگاه هاي پيشرفته يي است، وجود داشته باشد. بايد انعطاف پذيري اجتماعي و امکانات اداري و ديجيتالي براي تغيير ساعت کار و امتحان و... بخشي از افراد فراهم شده باشد و از همه اينها مهم تر، سعه صدري در پذيرش و تحمل ديگران ايجاد شده باشد تا بتوانيم به دموکراسي با اين عمق دست يابيم. در مصداق هاي پيچيده تر، مشکلات پيچيده تري وجود دارد. مثلاً در اختلال هاي رفتاري بيماران مبتلا به آلزايمر، ضمن وجود تمام مشکلات تکنولوژيک موجود در شناخت آلزايمر و علائم آن، مشکل بزرگ تر، تعيين احتمال رنجي است که خود بيمار مي برد. در بسياري از بيماري هاي ديگر نيز به راحتي تيک يا خواب تاخيري نمي توان از رنج نبردن بيمار مطمئن بود و از اين رو کشيدن خط و خطوطي که مرزهاي لزوم درمان را از مرزهاي لزوم «تحمل ديگران» جدا مي سازند، به غايت دشوار مي شود. اما مقصود من از اين يادداشت، طبعاً و در درجه اول اطلاع رساني درباره حالاتي است که فرد از آن رنجي نمي برد، بلکه نگاه ديگران مساله ساز مي شود. مقصود دوم، اشاره به اين نکته است که براي رسيدن به اين حد از تحمل ديگران نيازمند دانش و تکنولوژي بالايي هستيم. اما مقصود نهايي، طرح اين سوال است که آيا در لايه هاي ديگر دموکراسي، چنين رابطه يي بين دانش و تحمل ديگران، بين دانش و دموکراسي و نهايتاً بين دانش و عدالت وجود ندارد؟ اگر اقتصاد و جامعه شناسي و حقوق هم حداقل به ميزان طب، «علمي» باشند (که هستند) جواب اين سوال مثبت است. در يک کلام مي توان گفت؛ «دموکراسي و تحمل ديگران نه دادني و نه گرفتني بلکه بيش از همه يادگرفتني است.» *متخصص مغز و اعصاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]