واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یک و فقط یک بار
استیون اسپیلبرگ گفته است: «فیلم کوچکی مثل "یک بار" شور کافی برای زنده ماندن در باقیمانده سال را به انسان میبخشد.»"یک بار" از جمله فیلمهای است که همواره می توان دید و هر بار هم از آن به نوعی تازه و بدیع لذت برد. فیلم یک درام- موزیکال است البته ابتدا اجازه بدهید تکلیف را در قبال هر دو واژه به روشنی آشکار کنیم. سایت معروف IMDB فیلم را یک درام موزیکال معرفی می کند، اما باید بدانیم این تقسیم بندی اگرغلط نباشد درست هم نیست و باید "یک بار" را فیلمی به شمار آورد که در قالب یک موزیکال متعارف تعریف نمی شود. موزیکال ها و اساساً هر ژانر دارای قواعد و ساختارهای ویژه خود هستند که به صورت یکسری قواعد نانوشته در آمده اند. بنابراین اگر "یک بار" را اثری موزیکال به حساب آوریم آنگاه باید گفت که یک موزیکال نامتعارف و ساختار شکن است زیرا که تمامی قواعد ژانری را درباره خود بی اثر می کند. از سوی دیگر درامی است که فیلم بر پایه آن شکل می گیرد که بازهم همچون موزیکال بودن آن در چهار چوب قواعد کلاسیک نمی گنجد و می توان گفت یک درام پویا و جذاب اما بدور از مبانی قواعد ساختار کلاسیک بیان می شود.
"یک بار" فیلمی است درباره دو زندگی جوانی است که در بستری از موسیقی شکل می گیرد، موسیقی و داستانی که فیلم از آنها برای تعریف داستان خود استفاده می کند، به مثابه یک معنا و مفهوم در هم می آمیزند. در "یک بار" فاصله چندانی بین این دو مفهوم بطور ضمنی مشاهده نمی شود، آنچه هست غالبا آمیختگی این دو در لایه های متفاوت فیلم است.موسیقی در این فیلم دارای کاراکتر ویژه خود است. یعنی بستر سازی عمومی فیلم بر اساس کارکتر و شخصیتی که موسیقی در این فیلم دارد شکل می گیرد. آنچه موسیقی را در فیلم "یک بار" دارای ابعاد شخصیتی می کند تقابل دو کارکتر اصلی در جریان زندگی با موسیقی است. این موسیقی است که بستر ساز روابط درام فیلم می شود تا روایت را پیش برد و اساساً عمده نقش موسیقی در این فیلم ایجاد رابطه میان آدمهای فیلم است، انگار همه آدمها فقط به یک دلیل با هم می توانند در ارتباط باشند و آن هم موسیقی است.فیلم در داستان پردازی خود با زوم به روی دو قهرمان اصلی از زیاده گویی می پرهیزد و حتی ورود شخصیتهای فرعی به قصه فقط در بعد یک حضور جزئی بیان و اشاره می شود، البته این بدان معنا نیست که شخصیتهای فرعی اضافه هستند، حضور کارکترهای فرعی که با هنر خاصی وارد قصه می شوند به دو عامل اساسی در فیلم منتج می شود. نخست آنکه با حضورشان به پیشبرد اثر و روشن کردن رابطه قهرمانان اصلی کمک می کنند - مانند حضور پدر پسر که اگر چه نقش مهمی در داستان ندارد ولی در چگونگی دامن زدن به ارتباط آن دو تاثیر گذار است- دیگر آنکه به فضا سازی فیلم یارای می رسانند - مانند پسرهای همسایه که برای دیدن تلویزیون و یاد گیری زبان انگلیسی به خانه دختر می آیند-، در فیلم حتی شخصیتهای هستند که به واسطه عدم حضور خود در جریان سازی درام اثر تاثیر گذارند مانند نامزد و همسر دختر که هر دو آنها را رها کرده اند و به نوعی در ایجاد یک درد مشترک برای هر دو شخصیت اصلی نقش موثری داشته اند. این شخصیتها اگر چه در فیلم حضور فیزیکی ندارند - البته در چند پلان کوتاه حضور دارند نامزد پسر در فیلم ویدئویی که پسر می بیند و همسر دختر هم در سکانس پایانی- ولی وجود لاینفک و تاثیر گذار بر زندگی شخصیتهای فیلم دارند.
در فیلم از اشیاء به عنوان شاخصه هایی برای استحکام روابط و برای پیش بردن درام، به خوبی استفاده شده است، جارو برقی برای ایجاد ارتباط اولیه، زمانی که دختر در ابتدا می فهمد شغل اصلی پسر تعمیر جارو برقی است و از او می خواهد که جارو برقی خراب او را تعمیر کند، از سوی نیز زمانی که رابطه آنها دچار یک تنش موضعی در پی درخواست نامعقول پسر می شود این دستگاه سی دی پلیر است که به عنوان یک شیء اما در اصل به عنوان یک عامل برای دامن زدن به این رابطه به خوبی وارد داستان می شود و درام را می سازد و پیش می برد.دیالوگها با صمیمیت و سنخیت تام نوشته شده اند، در طول فیلم هیچگاه احساس نمی شود که دیالوگی به زور در دهان کارکتر گنجانده شده باشد. دیالوگها در عین صمیمیت وظیفه خود را به خوبی انجام می دهند، بستر سازی می کنند، فضا سازی می کنند، اطلاعات کافی ارائه می کنند و در راستای روایت قصه به جا وارد عمل می شوند.در "یک بار" فاصله چندانی بین این دو مفهوم بطور ضمنی مشاهده نمی شود، آنچه هست غالبا آمیختگی این دو در لایه های متفاوت فیلم است.سبک رئالیستی که کارگردان برای کار خود برگزیده علیرغم شکستن قالبهای ویژه ژانر موزیکال به صمیمیت اثر افزوده است، استفاده از نماهای دوربین روی دست با تصویرگری قاب های هوشمندانه، عموماً راوی اثری می شود به غایت ساده و دلنشین. البته این بدان معنا نیست که آثاری که از فانتزی و تخیل استفاده می کنند نمی توانند تاثیر گذار باشند، درباره فیلم "یک بار" اگر کارگردان خارج از این چهارچوب اکنون عمل می کرد به نظر می رسد که به فیلم ضربه ای سخت وارد می شد و این تاثیر گذاری شگفت کنونی را نداشت. نماهای که فیلمبرداری شده است به مثابه کلمه هایی است که در یک شعر زیبا به جا و منطقی گنجانده شده باشند. تدوین فیلم هم به جذابیت اثر افزدوده است، به گونه ای که با قطع های به جا و درست به ایجاد فضا سازی و تعلیق ذهنی مخاطب در برابر اثر کمک می کند. توجه کنید به صحنه های داخل استودیو که گروه تصمیم دارد برای نخستین بار موسیقی اجرا و ضبط کند، کاتهای به جای که در تدوین اثر گنجانده شده است باعث می شود مخاطب علیرغم اینکه نسبت به چگونگی اتفاقی که قرار است روی دهد آگاه است، ولی در این مورد زمانی که تصاویری از گرمی و حرارت گروه به تصاویری از متصدی ضبط استودیو که به آنها اهمیتی نمی دهد کات می شود، مخاطب را به یک درگیری ذهنی می رساند که این کنش و واکنشها سرانجام چه خواهد شد.
بازیها همگی یک دست و خوب است حتی می توان گفت در بسیاری از موارد عالی است، مخصوصا بازی دو شخصیت اصلی فیلم که آنچنان باور پذیر و به دور از اغراق است که در حد بسیار زیادی ارتباط با مخاطب را می توان مرهون آن دانست، البته هر دو بازیگر فیلم و بسیار دیگری که در این فیلم بازی کرده اند نابازیگر و یا از دوستان و آشنایان کارگردان بوده اند که این نشانگر اشراف کامل جان کارنی به عنوان کارگردان اثر است. بازیهای که او از بازیگران گرفته است، در حد یک زندگی است که هیچگونه تلاشی در آن برای رسیدن به مدیومهای قابل تعرف بازیگری در سینما نشده است، گویا کارگردان بازیگران را مجبور کرده است که فقط خود را زندگی کنند.اما تعلیق جالبی که فیلم برای مخاطب ایجاد می کند سرنوشت یک ارتباط جالب که بر حسب یک اتفاق روی داده است شکل می گیرد. مخاطبان اثر در گیرو دار این موضوع خواهند ماند که سرنوشت این عشق اتفاقی به کجا خواهد انجامید. سادگی فیلم هیچگاه نمی تواند مخاطب را بیازارد یا خسته کند تمام صحنه ها شادی آفرینی خاصی دارند، شادیی که از ذات فیلم است و به زور بدان تزریق نشده است. حتی زمانی هم که در پایان فیلم دو قهرمان فیلم به دنبال سرنوشت خود می روند، آه و سوزی که به صورت سوری در فیلمهای غالبا ملودرام دامن مخاطب را می گیرد در این مورد هرگز رخ نمی دهد. اصلا قرار نیست مخاطب به حال سرنوشت این دو غصه بخورد و بدین صورت فیلم تأثیرگذاری خود را نشان دهد. بلکه اتفاقاً نکته اصلی همین است، آن دو در حالی از هم جدا می شوند که فیلم به ما القا کرده است که این بهترین راه بود، پایانی که بر خلاف انتظار به جای آنکه آه از نهاد مخاطب برانگیزد، او را مجاب به پذیرش درک موقعیت روی داده همراه با حسی غریب می کند.موسیقی در این فیلم دارای کاراکتر ویژه خود است. یعنی بستر سازی عمومی فیلم بر اساس کارکتر و شخصیتی که موسیقی در این فیلم دارد شکل می گیرد. آنچه موسیقی را در فیلم "یک بار" دارای ابعاد شخصیتی می کند تقابل دو کارکتر اصلی در جریان زندگی با موسیقی است. موسیقی فیلم که در جای جای اثر شنیده می شود فارغ از اینکه فیلم اثری است درباره موسیقی، خیره کننده است. قطعات ساخته شده آنچنان جذاب است که گاهی مخاطب هوس کند چشمهایش را ببندد و فیلم را بگذارد و به عالم اصوات موزونش بگریزد، و گزافه نیست اگر بگوییم که در هنگام تماشای چندباره این اتفاق خواهد افتاد. چیزی مانند فیلم "یک بار" عمدتاً تا مدتی تاثیر گذاری را خود را بر روح و روان مخاطب حفظ کند، می تواند شما را وادار کند تا برای مدتی حتی به اندازه مدت زمان فیلم شما را از چنگال آنچه که روزمرگی است و بیهودگی دنیای مدرن نجات دهد و از دریچه ای دیگر زوایای پنهان دیگری از زندگی را نمایان سازد.
فیلم محصول سینمای ایرلند است ، سینمایی که شاید تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته است. "یک بار" با بودجه ای بالغ بر 160 هزار دلار و در طول 17 روز ساخته شده است. شاید این عصر زمانی باشد برای خود نمایی سینمای کشورهای که تا کنون مورد توجه قرار نگرفته اند. ایرلند ، رومانی، برزیل، مکزیک همگی می توانند گاه و بی گاه چشمان ما را به گونه ای قابل توجه در برابر تصویر بزرگی که بر پرده سینما تابانده اند قاپ بگیرند. از سینمای ایرلند پیش از این چیز چندانی ندیده بودم و آنچه که بود روایت هالیوود و سینمای انگلستان بود از ایرلند اما انگار قرار است بعد از "یکبار" سینمای ایرلند را جدی تر دنبال کنم. "یک بار" اگر چه فیلم خوب و نابیست و فیلمی است درباره یکبارگیهای زندگی که طعم مطبوع آنرا رقم می زنند، ولی امیدوارم برای کارگردان آن که فیلم اول او نیز هست و سینمای ایرلند فقط "یک بار" نباشد و باز هم تکرار شود. تا شاید باز هم ما را شگفت زده کنند. عوامل: کارگردان: جان کارنی / فیلمنامه: جان کارنی / مدیر فیلمبرداری: تیم فلمینگ / تدوین: پل فولن / موسیقی متن: گلن هنسارد، مارکتا ایرگلووا / بازیگران: گلن هنسارد، هیو والش، مارکتا ایرگلووا، جرارد هندریک، آلیستر فولی / محصول: 2006، ایرلند / مدت زمان: 85 دقیقه / گزیده جوایز: برنده جایزه اسکار بهترین ترانه / برنده جایزه Audience از فستیوال فیلم ساندنس – نامزد دریافت جایزه ویژه هیئت داوران از فستیوال ساندنس / برنده جایزه بهترنی ترانه ارژینال از انجمن منتقدین شیکاگو – نامزد جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلمساز آینده دار و بهترین بازیگر آینده دار (گلن هنسارد) از انجمن منتقدین شیکاگو / نامزد جایزه گرمی بهترین آلبوم موسیقی فیلم سینمایی و بهترین ترانه فیلم / برنده جایزه داوران جوان از فستیوال فیلم فلاندرزمنبع: برش های بلند مصطفی سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 531]