واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حماسه همواره حسين عليه السلامخردمندي هاي شيعي- روايت "قيام جاودانه" از زبان علامه محمد رضا حکيمي
صفحه ادبيات سايت تبيان مفتخر است که در طول ماه محرم هر روز بخشي از کتاب گرانسنگ " قيام جاودانه" را براي عمق بخشيدن به معرفت حسيني مخاطبان فرهيخته ي خود ارائه دهد و اين گونه قطره اي شود از درياي خردمندي هاي شيعي که نسل هاي غيبت زده را با نور پر فروغ ولايت آل الله عليهم السلام آشنا مي کنند و اين ر ا بهانه تقرب به ساحت آن بزرگواران قرار مي دهند . با ما در سلوک " حماسه همواره ي حسين عليه السلام" همراه باشيد . قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم - اشهد ان محمدا رسول الله ...اما يزيدبن معاويه، تاملى كوتاه در گفتهها و اعمال او - و گفتههاى بزرگان تاريخ اسلام درباره او - كافى است كه مقاصد او را روشن كند. او در سخنان و اشعار چندى كه از وى نقل شده است، دين و وحى و قرآن را انكار كرده است. و اما در عمل، چه از اين بالاتر كه پسر پيامبر (ص) را شهيد كند، و سربريده او را در تشت طلا گذارد، و بر لبان او چوب بزند، و خاندان پيامبر (ص) را آن گونه اسير كند و در شهرها و بيانها بگرداند؟ آيا چنين كسى به اين پيامبر و اين دين و اين قرآن اعتقاد دارد؟ و حافظ دين و قرآن خواهد بود؟ و يزيد همان كسى است كه جمعى از لشكر او، به دستور او مردم مدينه را قتل عام كردند، و سپس به غارت شهر پرداختند، و اموال و زنان اهل مدينه را تا سه روز بر خود مباح ساختند، و لشكر فاسد يزيد - كه مانند خود او بودند - به اعمال منافى عفت دستيازيدند، و دست تعدى بر اموال و اعراض مسلمانان گشودند، و فساد و بيشرمى ر ا به نهايت رساندند تا جايى كه در مسجد پيامبر (ص) ... [ حرمت موضوع اجازه ي نقل نمي دهد](رجوع شود به كتاب "مروج الذهب"، تاليف مورخ اسلامى معروف، على بن حسين مسعودى بغدادى مصرى (م: 1346ق)، نيز كتاب "تتمة المنتهى"، تاليف مورخ و محدث موثق، حاج شيخ عباس قمى (م: 1359ق)، ص39. ) همچنين اين لشگر سپس به مكه رفتند، و به هنگام درگيرى با عبدالله بن زبير، خانه خدا را نيز به منجنيق (توپ جنگى قديم) بستند و آن را ويران ساختند. بسيارى از بزرگان مسلمين به معاويه تذكر دادند (و حتى سخنانى تند به او گفتند)، تا يزيد را بر اسلام و مسلمانان مسلط نسازد، از جمله احنف بن قيس، (احنف بن قيس تميمى (م: 67ق)، از بزرگان و سران عرب در آغاز اسلام، و معروف به بزرگى و دليرى و زبانآورى و حلم و فرزانگى. ) كه در ضمن سخنانى خطاب به معاويه گفت: "... تو از همه بهتر يزيد را مىشناسى، كه شب و روز به چه چيز سرگرم است، و در پنهان و آشكارا چه مىكند، و چه عنصرى است و چه كاره است ... اگر يزيد را بر حسن (ع) و حسين (ع) مقدم بدارى - و تو خوب مىدانى اين دو بزرگوار از چه عظمتى برخوردارند - در نزد خدا هيچ عذرى ندارى..." ("الغدير" ج10، ص233 و 255) و هنگامى كه اهل مدينه منوره - مركز سياسى و اجتماعى و فرهنگى اسلام در آن روزگار، و شهر انصار و اصحاب - تنى چند از بزرگان خود (از جمله، عبدالله غسيل الملائكه، عبدالله بن ابى عمر و مخزومى، منذربن زبير و ...) را براى شناسايى يزيد به دمشق فرستادند. آنان پس از ديدن و آزمودن يزيد، هنگامى كه به مدينه بازگشتند، گفتند: "ما از نزد كسى مىآييم كه دين ندارد، مىمى آشامد، سرگرم نوازندگى و عياشى با دختران ترانه خوان است، سگ بازى مىكند، و همدم دزدان و اوباش است ..." (همان ماخذ.) اينها و دهها سند معتبر از اين دست - كه همه حاكى از واقعيات تاريخى است - روشن مىسازد كه قصد اصلى سلطنت دمشق، و بيعت گرفتن براى يزيد، ويرانسازى بنيان اسلام و محو قرآن كريم از صفحه روزگار بوده است، تا يادى از "اشهد ان لااله الاالله، اشهد ان محمدا رسول الله"، برجاى نماند. و از اينجا معنا و واقعيتسخن بانوى بزرگوار، حضرت زينب كبرى (س) به خوبى آشكار مىشود كه در ضمن سخنان خود در مجلس يزيد فرمود: "فوالله لا تمحو ذكرنا، ولا تميت وحينا". اى يزيد! به خدا سوگند نمىتوانى ياد آل محمد را از ميان ببرى و قرآن را براندازى. بانوى بزرگوار خود به خوبى در جريان امور بود و از نزديك اوضاع را مىديد، از اين رو - با اطمينان و قاطعيت - يزيد را در صدد از ميان بردن اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهليت معرفى فرمود، آن هم در حضور خود يزيد، و در مجلس رسمى دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوت شدگان رسمى ... و اگر جز اين بود، و فضاى سلطنت اموى شام اين امر را تاييد نمىكرد، و كردار يزيد شاهدى بزرگ بر اين هدف شوم نبود، يزيد مىتوانست از همين سخن نقطه ضعفى بگيرد و با شدت هرچه بيشتر با اين اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد كند، و گوينده سخن را محكوم سازد. اما سخن ياد شده بيان واقعيتى بود كه فضاى آن حكومت و كردار بنى اميه آن را - مثل روز - روشن ساخته بود. اين گونه بود واقعيت اين فرزندان ناپاك جاهليت، كه بر اسلام و مسلمين چيرگى يافتند، و آن گونه عمل مىكردند. نمونهاى ديگر وليدبن يزيدبن عبدالملك مروانى بود، كه به هنگام خلافتخود، قرآن كريم را به تير بست، و خطاب به كتاب الهى گفت: "هنگامى كه نزد خدا رفتى بگو وليد مرا با تير پاره پاره كرد". ("تتمة المنتهى" ص93. ) اين ملحد بيشرم خليفه بود، و اين ماهيتبنى اميه و سلطنتبنى اميه بود; و اين بود رفتارشان با دو يادگار هدايت، قرآن و عترت، كه پيامبر اكرم (ص) در ميان امتباقى گذاشته بود، و آنهمه درباره آن دو رمز هدايتسفارش كرده بود، و فرموده بود كه ديندارى و رستگارى در پيروى از قرآن و عترت است. آرى، اين اسلام ستيزان حقيقى و جاهليت دوستان واقعى همواره مىكوشيدند تا اسمى از اسلام نباشد و ورقى از قرآن نماند و شاخصى از اهل بيت پيامبر (ص)، مورد رجوع كسى قرار نگيرد. در اينجا توجه به يك گفتگوى كوتاه - وليكن ژرف و آگاهى آفرين - بسيار مناسب است تا نشان دهد كه هدف "حزب اموى" (اين جريان شرك و اشرافيت و تكاثر و سرمايه دارى جاهليت) چه بود، و عاشوراى حسينى چه كرد. هنگامى كه امام سجاد (ع)، پس از فاجعه كربلا، با خاندان امام حسين (ع) به مدينه بازگشتند، و در آناندوه بزرگ غرق بودند، روزى يكى از بنى اميه (ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله)، از روى سرزنش به آن حضرت گفت: "من الغالب؟ "، يعنى پدرت رفتبه كربلا و جنگ كرد و كشته شد، اكنون چه كسى غالب و پيروز گشت؟ (پدر تو و يارانش كشته شدند، پس چه نتيجهاى گرفتيد؟) . امام سجاد (ع) فرمود: "اذا دخل وقت الصلاة، فاذن و اقم، تعرف الغالب." هنگامى كه وقت نماز رسيد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد چه كسى غالب و پيروز است. اين پاسخ به فرد سرشناسى از خاندان اموى، به خوبى و روشنى مىگويد كه شما بنى اميه مىخواستيد اذان نماند، نماز نماند، و اشهد ان محمدا رسول الله برافتد; و حال ديديد كه چنين نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دين خدا ماند و ... و شما كمترين موفقيتى به دست نياورديد; پس كربلا پيروز است نه دمشق، و حسين (ع) پيروز است نه يزيد، و اسلام پيروز است نه جاهليت. و اين بخشى بود از كردار دين ستيزانه اينان در طول تاريخ سياه هزار ماه خويش. (خلافت اموى از سال 41 تا 132 هجرى قمرى بوده است، يعنى 91 سال; ليكن برخى مدت آن را هزار ماه به شمار آوردهاند; يعنى 83 سال و 4 ماه. رجوع شود به "تتمة المنتهى" و مدارك آن: "مروج الذهب" و "شرح قصيده ابوفراس حمدانى"، و "شرح زيارت عاشورا"، حاج ميرزا ابوالفضل طهرانى. ) اكنون به خوبى روشن مىشود كه "عاشورا" يعنى چه، و امام حسين (ع) يعنى كه؟... در حديث نبوى - چنانكه پيشتر گذشت - رسيده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: "حسين منى و انا من حسين." حسين از من است و من از حسينم. معناى جمله نخست روشن است، حسين از من استيعنى فرزند من و نواده من است. درباره معناى جمله دوم (من از حسينم) گفتهاند، يعنى بقاى دين من و آيين من به وسيله حسين است; و دين اسلام از حسين (ع) قوت مىگيرد، و با شهادت او از نابودى مصون مىگردد و باقى مىماند. و از اينجاست كه گفتهاند: دين اسلام، "محمدى الحدوث" و "حسينى البقاء" است، كه اگر شهادت عاشورا - با آن ابعاد ويژه - نبود، در اثر حكومت كسانى مانند يزيدبن معاويه و وليدبن يزيدبن عبدالملك و... - به مرور زمان - اثرى از اسلام و قرآن برجاى نمىماند. حديث مذكور، در مدارك شيعه و سنى آمده است. درباره اهميت عاشورا كتابها و مقالههاى بسيارى نوشته شده است، از جمله: - "نهضة الحسين (ع) "، كتابى عميق و زيبا، از علامه مجاهد و مصلح، سيد هبةالدين شهرستانى عراقى (م: 1386ق) ; و - "الكلام حول النهضة الحسينية"، بحثى پرمحتوى، از علامه امينى (م: 1390ق)، "الغدير" ج3، ص258- 264، نيز بحث "اضرار خلافة مثل يزيد". - "چرا حسين (ع) قيام كرد؟ "، از استاد محمدتقى شريعتى مزينانى (م: 1366ش) .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]