واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مباهله ترازوي حقانيت اسلام
محور رسالت پيامبران مي بايست مبتني بر حجت و اقامه دليل تام باشد تا مردم بي جهت پشت سر هر مدعي رسالت به راه نيفتند و هر کس نتواند از احساسات و فطرت خداپرستانه آنان سوءاستفاده نمايد از اين رو خداوند پيامبرانش را با احتجاج هاي گوناگون همراه ساخته است تا براي هر طبقه اي از طبقات جامعه، حجتي موافق درک و فهم آنان اقامه نمايند و هر کس که بخواهد به فرستاده پروردگار ايمان بياورد از روي بينش و بصيرت و آگاهي باشدچنانکه خداوند متعال مي فرمايد: "از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند." (1)و در آيه 125 سوره نحل نيز خطاب به پيامبر مي فرمايد: "با حکمت و پند و اندرز نيکو به راه پروردگارت، دعوت نما و با آنها به روشي که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن، پروردگارت، از هر کسي بهتر مي داند چه کسي از راه او گمراه شده است و او به هدايت يافتگان داناتر است." ديني که بر پايه علم و عقل استوار است، همواره از مباني خويش دفاع مي کند زيرا اگر بخواهد بماند و گسترش پيدا کند بايد مردم را با مباني خود آشنا کند چنين ديني با گسترش عقل و علم در جامعه گسترده خواهد شد يعني هم ظهور چنين مکتبي با ظهور فرهنگ علمي و عقلي، هماهنگ است و هم دوام و گسترش آن با دوام و گستردگي آن آميخته است که در اين بخش سخن فراوان وجود دارد. بهرحال آنکه مي خواهد تابع دين خدا شود بايد بهر نحو ممکن قانع شود و نبايد هيچ گونه اجباري در پذيرش مباني دين حق متوجه او باشد. پس اگر فرد از طبقه انديشمندان و صاحبان خرد است فرستاده خدا از در برهان و استدلال و حکمت وارد مي شود و اگر چنانچه فرد يا افراد از قدرت و قوت عقلي و انديشه والايي برخوردار نبودند اما از دروني بي آلايش بهره مند باشند با موعظه نيکو و نشان دادن محاسن و زيبايي هاي اخلاقي و بکارگيري رفتاري نرم و ملايم و سيره عملي پسنديده آنان را به مسير حق رهنمون مي شود و اما چنانچه فردي جستجوگر و يا بهانه جويي است بايد با وي با جدال احسن و مناظره روبرو شد؛ اما اگر همه راههاي علمي، حسي و اخلاقي به کار گرفته شد و افراد تسليم دين حق نشدند اينگونه نيست که رسول حق در برابر آنان هيچ مسئوليتي نداشته باشد بلکه بايد ببيند آيا راهي وجود دارد که گوشه اي از جلوه جمال و جلال خود را به او بنماياند باشد که هدايت گردند. مباهله، تضرع، ابتهال و لابه است. ابتهال گاهي براي نزول برکات است مانند نماز باران و طلب نزول رحمت الهي و نجات از خشکسالي است و زماني براي رفع و دفع بلاست مانند آيه 12 درسوره دخان: "رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ"(پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که اينک ما مومنيم) و گاهي هم دعا براي نزول عذابي بر شخص يا گروهي خاص است.يعني فرستاده خداوند بايد از تمامي اسباب و ابزار هدايت براي نجات انسانها استفاده نمايد و شيوه پيامبر اعظم (ص) اينگونه بود که از همه افراد و گروهها دعوت بعمل مي آورد و پيام رسالت را به گوش آنان مي رسانيد و باهر طبقه اي متناسب با سطح فکري، و ميزان درکي که داشتند حجت و دليل اقامه مي کرد؛ براي افرادي باذن الله سنگ ريزه را به سخن مي آورد و براي کساني ماه را به دو نيم مي نمود و براي ارباب خرد آيات قرآني را که معجزه جاودانه است تلاوت مي کرد در اين ميان گروهي هم بودند همچون مسيحيان نجران که مي بايست متناسب با روحيه آنان از حربه مباهله استفاده شود؛ مسيحياني که قائل به الوهيت عيساي مسيح(ع) بودند؛ رسول خدا(ص) ابتدا با آنان محاجّه نمود لذا در آيه 6 سوره آل عمران که يک آيه قبل از آيه مباهله است مي فرمايد: "مثل عيسي در نزد پروردگار مثل آدم است" يعني همانگونه که آدم بدون داشتن پدر و مادر آفريده شد عيسي هم از مادري بدون پدر خلق گرديد. استدلال به اين گونه است که حضرت عيسي (ع) در خلقت چيزي زايد بر حضرت آدم (ع) ندارد که او را معبود بخوانيد اگر خلقت او مقتضي الوهيت باشد بايد اين اقتضاء بلکه بالاتر در آدم (ع) تصور شود با اينکه مي دانيد مسيحيان در خصوص حضرت آدم(ع) اعتقاد به الوهيت نداشتند. مسيحيان نجران در اين بحث و گفتگو تسليم رسول خدا نشدند و استدلال حضرت را نپذيرفتند. خداوند به پيامبرش فرمود: اکنون که از راه علم اليقين با مسيحيان احتجاج کردي و حق روشن شد، اگر آنها بعد از شنيدن برهان و فهميدن حق، از روي عنادورزي آن را قبول نکردند و به ظاهر، شکي براي آنها باقي مانده است، به مباهله و نيايش عليه منکر حق دعوتشان کن. مباهله، تضرع و ابتهال و لابد است. ابتهال گاهي براي نزول برکات است مانند نماز باران، و طلب نزول رحمت الهي و نجات از خشکسالي است و زماني براي رفع و دفع بلاست مانند آيه 12 درسوره دخان: "رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ" (پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که اينک ما مومنيم) و گاهي هم دعا براي نزول عذابي بر شخص يا گروهي خاص است مانند اين که حضرت نوح (ع) به خداوند عرض کرد: "... رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيارًا( پروردگارا هيچ يک از کافران را بر روي زمين باقي مگذار!) إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا"(چرا که اگر باقي بگذاري، بندگانت را گمراه مي کنند و جز نسلي فاجر و کافر به وجود نمي آورند.)(2) خداوند به پيامبر (ص) دستور داد که به مسيحيان نجران بگو: بياييد با تضرع از خداي سبحان بخواهيم که لعنت خود را بر دروغ گويان مدعي قرار دهد؛ ما و شما هر دو مدعي هستيم و در اين ادعا حتماً يکي صادق و ديگري کاذب و دروغگو است. ما لعنت خدا را بر دروغگويان از هر گروهي که باشندد طلب مي کنيم. لعن خداوند لفظ نيست بلکه دوري از رحمت است همينکه فرد يا گروه يا امت از رحمت خدا دور شوند گرفتار خشم و قهر الهي مي شوند لذا در روايت آمده است وقتي پيامبر (ص) آنان را دعوت به مباهله کرد گفتند بايد با هم مشورت کنيم حضرت هم مهلت مشورت به آنان داد وقتي با هم به خلوت نشستند رو به يکي از افراد که صاحب راي و خرد بود کردند و گفتند: اي عبدالمسيح تو چه صلاح مي داني؟ او گفت: بخدا سوگند اي گروه نصارا شما خوب مي دانيد که محمد (ص) نبي اي است مرسل، و اين پيشنهادي که او کرده، درباره حضرت مسيح(ع) حق را از باطل جدا کرده و به خدا سوگند هيچ قومي با پيغمبري مباهله نکرده که بعد از مباهله ديري پائيده باشد، بزرگسالان زنده مانده و خردسالانشان به رشد رسيده باشند و شما هم اگر دست به چنين کاري بزنيد، بطور قطع همه ما هلاک مي شويم، اگر جز به حفظ ديني که با آن انس گرفته ايد رضا نمي دهيد و مي خواهيد وضع موجود خود را هرچه هست حفظ کنيد پس با او قراري ببنديد و به ديار خود برگرديد(3)مسيحيان نجران در اين بحث و گفتگو تسليم رسول خدا نشدند و استدلال حضرت را نپذيرفتند. خداوند به پيامبرش فرمود: اکنون که از راه علم اليقين با مسيحيان احتجاج کردي و حق روشن شد، اگر آنها بعد از شنيدن برهان و فهميدن حق، از روي عنادورزي آن را قبول نکردند و به ظاهر، شکي براي آنها باقي مانده است، به مباهله و نيايش عليه منکر حق دعوتشان کن. در تفسير قمي اين ماجرا به اينگونه آمده است که وقتي مسيحيان استدلال پيامبر (ص) را نپذيرفتند حضرت به ايشان فرمود: پس با من مباهله کنيد، اگر من صادق بودم لعنت خدا بر شما نازل شود و اگر کاذب باشم لعنتش بر من نازل شود، مسيحيان گفتند: با ما از در انصاف درآمدي، قرار گذاشتند همين کار را بکنند، وقتي به منزل خود برگشتند، روسا و بزرگانشان مشورت کردند و گفتند: اگر خودش با امتش به مباهله بيايند، مباهله مي کنيم چون مي فهميم که او پيغمبر نيست و اگر خودش با نزديکانش به مباهله بيايد، مباهله نمي کنيم چون هيچکس عليه زن و فرزند خود اقدامي نمي کند مگر آنکه ايمان و يقين داشته باشد که خطري در بين نيست و در اين صورت او در دعويش صادق است، فردا صبح به طرف رسول خدا(ص) براي مباهله آمدند. مسيحيان از اشخاص پرسيدند: اينان چه کساني هستند؟ گفتند آن مرد پسرعم و وصي و داماد اوست و اين دخترش فاطمه(س) است و اين دو کودک دو فرزندانش حسن و حسين عليهما السلام هستند. نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا(ص) عرضه داشتند: "ما حاضريم تو را راضي کنيم لذا ما را از مباهله معاف بدار،؛ رسول خدا(ص) نيزبا پرداخت ماليات مصالحه و موافقت نمود و نصارا به ديار خود برگشتند. (4) در روايتي از رسول خدا (ص) نقل شده است که حضرت فرمودند: به آن خدايي که جانم بدست اوست هلاکت تا بالاي سر اهل نجران آويزان شده بود و اگر مباهله مي کردند مسخ مي شدند و بيابان در زير پايشان شعله ور گشته سرانجام خداي تعالي نجران و اهلش را منقرض مي کرد حتي مرغان بالاي درختهايشان را مي سوزاند و اما بقيه نصاراي دنيا يک سال طول نمي کشيد که همه هلاک مي شدند و در روي زمين حتي يک نصراني باقي نمي ماند.(5)باري، داستان مباهله که خداوند درآيه 61 سوره آل عمران بدان پرداخته است يکي از دلايلي محکم و غيرقابل ترديد در فضيلت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) به شمار مي رود که تفصيل آن از حوصله اين مختصر بيرون است. پي نوشت ها:1- اسراء /36 2- نوح /25 و 26، تفسير موضوعي آيت الله جوادي آملي3- الميزان ج3/ ص3644- همان، ص3605- همان، ص365 سايت تبيانعباس اسکندري شيرازي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]