محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1802895964
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: بین من واون یکی رو انتخاب کن! refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
بین من واون یکی رو انتخاب کن!
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بین من و اون یکی رو انتخاب کن!!
![رهایی](http://img.tebyan.net/big/1387/08/524713518218921511188136184638137124918.jpg)
روزی خاک تمام آن اماکنی که ما رفتیم جای پای مردانی بود که تفاوتشان با من از زمین بود تا منتهی الیه آسمان. کوچکترین تفاوتمان این بود که آنها مرد بودند همان که من نبودم، آنها بزرگ بودند همان که من نبودم. ... نمی خواهم قلمم را خسته کنم که خاطره ای به دنیا بیاید. بعید است دیگران بخواهند بدانند که شخصی فلان روز از فلان ماه سال شمسی به همراه عده ای دیگر در یک ساعت خاص جایی رفته است کارهایی کرده است. اتفاقاتی برایش افتاده و کوفته و خسته و دست خالی برگشته است. از طرفی نمی خواهم صرفا یک دست نوشته باشد. دلم از خودم گرفته است . شاید بیان این قصه که متاسفانه می تواند واقعی باشد کمی آرامم کند. قصه واقعی نیست؛ حداقل تمام آن واقعی نیست، اما... ماجرا، ماجرای یک گردش چند روزه است که توفیقش از بالا رسیده بود. قرار بود این گردش به انسان شدنم کمک شایانی بکند اما چه سود که هرگز به این مهم دست نیافت و بالاخره همه چیز این گونه شروع شد که من مثل حالا مشغول چیز کوچکی به نام زندگی بودم و روزهایم مثل هم و بایک بی تفاوتی عجیب نسبت به وجودی به نام خدا می آمدند و می رفتند و بعضی چیزهای قشنگ و بزرگ از یادم رفته بود، درست مثل همین السّاعه. تا اینکه قرار شد اردویی به جنوب از این روزمرگی نجاتم دهد. رفتم، از لحاظ سواد دنیوی هم طراز بودم. آن ها دانشجو بودند. دانستن این که چگونه رفتیم چه روزی رفتیم،با چه چیز رفتیم، چه خوردیم و ... هیچ کدام به سواد دین و دنیای کسی اضافه نمی کند، فقط سوره ی یاسین قصه مان اتفاق عجیبی بود که آنجا برایم افتاد.
![اروند کنار](http://img.tebyan.net/big/1387/08/103145130165118187924911521118320237174899.jpg)
روزی خاک تمام آن اماکنی که ما رفتیم جای پای مردانی بود که تفاوتشان با من از زمین بود تا منتهی الیه آسمان. کوچکترین تفاوتمان این بود که آنها مرد بودند همان که من نبودم، آنها بزرگ بودند همان که من نبودم.چیزهایی از آنجا - طلائیه - برایمان گفتند که اگر به کوه عرضه می شد یقینا انسان می شد.اولین جایی که در این سفر رفتیم رود مشهوری بود به نام اروند که هم قشنگ بود و هم تنها. رفتم کنار رود با "خودم". هردو تنها نشستیم و نگاه مان را روی آب قفل کردیم. احساس خاصی نداشتم. از خودم کاملا راضی بودم. مثل آدم هایی که به تمام وظایفی که دارند عمل کرده اند نشسته بودم و حواسم جای خاصی نبود. در همان حالت ناگهان صاحبان اصلی زمینی که روی آن نشسته بودم را دیدم ،که به طرف رود می آمدند. ابراهیم بود، مصطفا بود، یدالله بود، علم الهدی بود، علمدار بود و چند نفر دیگر که همه صورت هایشان سفید بود و بوی عطر خاصی می دادند. آمدند و در فاصله چند متری من روی زمین نشستند و شروع به گفتن و خندیدن کردند. خنده شان با خنده هایی که در تمام عمرم دیده بودم فرق می کرد. هرچه تمرین کردم بتوانم مانند آنان بخندم نشد. آنان از ته دل می خندیدند. همیشه آرزو داشتم با مصطفا راجع به هرچه شد حرف بزنم. مصطفا کارهایی کرده بود که به جرات می شد نام بسیار بزرگ را روی آن ها گذاشت. به "خودم "گفتم برویم به دایره آنها بپیوندیم با اینکه "خودم" خیلی راضی نبود رفتیم. دایره شان جای خالی نداشت. کمی اینطرف تر نشستم و به مصطفا خیره شدم. کمی از عمرم گذشت تا نگاه مصطفا روی صورتم افتاد. کمی به هم خیره شدیم. من لبخند زدم و او لبخندش را قورت داد. در فاصله ای کمتر از چند ثانیه انگار نیم بیشتر غم های دنیا را گذاشتند در صفحه ی مردمک چشم های او. سرش را پایین انداخت و دیگر چیزی نگفت. به تبع او همه به من نگاه کردند و غم گین شدند. من مبهوت به آنها نگاه می کردم. دلیل این کارشان مثل روز روشن نبود. کمی نشستند و بلند شدند و رفتند. آمدم صدایشان کنم نشد. رفتند و من مصطفا را به تماشا نشستم. از اینکه این همه اشتیاقی که برای دیدنش داشتم به بار نشسته بود، یک طور عجیبی شدم. «چرا»ی کارشان را نفهمیدم و رفتند. بلند شدیم. چند دقیقه ای به فکر فرو رفتیم. تا ساعتی بعد از رفتنشان هنوز آن بوی مخصوص به مشام می رسید.
![شلمچه](http://img.tebyan.net/big/1387/08/2095912401751356871797417723112185195161.jpg)
حالا شلمچه بودیم. بعید نیست شلمچه قسمت عظیمی از آسمان هفتم باشد که روی زمین افتاده است. دوباره روی خاک های شلمچه با "خودم" تنها نشسته بودیم که اهالی آن دایره آمدند و آن بوی مخصوص و آن قهقهه ها و آن عطش دیدار مصطفا. این بار با اینکه" خودم "موافق نبود، غلظت لبخندم را بیشتر کردم تا شاید مصطفا لبخندی بزند، اما این اتفاق هرگز نیفتاد. باز هم با دیدن من لبخندش را کنار گذاشت و از آنجا رفتند. آنها که رفتند ما برای برگشتن آماده می شدیم. شب شد. وقتی که می خواستیم بخوابیم یاد آن دایره افتادم و یادم آمد که مدتهاست آن را فراموش کرده ام. «باید خانه ات را بتکانی، باید هر روزت عید باشد، خانه تکانی جمعه، شنبه ندارد. تا این خانه غبار دارد کسی به میهمانی ات نمی آید. شما خانه را بتکان، ما بدون دعوت به میهمانی ات می آییم. خودت هم نخواهی ما می آییم. نه من، که حاج همت هم می آید، حاج احمد هم می آید، باکری هم می آید و تا آن سرسلسله ها که تمام امور عالم بدون استثناء دست آنهاست، همه می آیند فقط باید غبارها نباشد. بین ما و این غبارها یکی باید انتخاب شود یا علی.» آن روز قرار بود به جایی برویم که بعید بود جزء نقشه ی آسمان نباشد. سفرمان کمی طول کشید و تا بعد از ظهر آنجا
![طلاییه](http://img.tebyan.net/big/1387/08/1259311617216220216774229213201822214755243.jpg)
بودیم. چیزهایی از آنجا - طلائیه - برایمان گفتند که اگر به کوه عرضه می شد یقینا انسان می شد. قصه ی آن دایره ی دیروزی اینجا هم تکرار شد. اینجا هم آمدند، باز هم بوی عطر می دادند، باز هم قهقهه می زدند. باز هم نشستند و باز هم نگاهشان که به من افتاد حالشان بد شد. باز هم آنها رفتند و باز هم من نفهمیدم. دیگر کم مانده بود به دیوانه شدنم. اگر کسی خودش را به جای من بگذارد این احتمال جنون مرا تایید می کند. آخرین جای قشنگی که رفتیم غریب ترین جایی بود که در تمام عمرم دیده بودم. اگر آنجا رنگ جبهه را هم ندیده بود باز از غربت آن ذره ای کاسته نمی شد. یه جای ماه که گوشه ای از دنیا نشسته بود و هیچکس انگار با او کاری نداشت. شاید برای همیشه آنقدر وقت داشتیم که کمی آن اطراف را بگردیم. کنار تانک هایی که به زحمت می شد نام اصلی آنها را رویشان گذاشت نشسته بودم که آن دایره دوباره آمدند و باز کمی آنطرف تر نشستند و شروع به گفتن و خندیدن کردند. خودم گفت از آنجا برویم ولی گوش نکردم و دوباره به آنها خیره شدم. دوباره با دیدن من همان اتفاق ها تکرار شد اما این بار باید کاری می کردم. گفتم آنقدر دنبالشان می روم تا جوابم را بشنوم. "خودم" دلخور شده بود اما من می دویدم. آنها آهسته می رفتند و من می دویدم ولی با تمام اینها چیزی از فاصله مان کم نمی شد. هیچ چیز جز گرفتن جواب برایم مهم نبود. همین طور که می دویدم پایم به سنگی خورد و روی زمین افتادم. درد شدیدی در تمام رگ های بدنم دوید. ناگهان مصطفا که متوجه افتادن من شده بود به سرعت به طرفم دوید و با چشمانی نگران از روی زمین بلندم کرد و با نگاهش حالم را پرسید. دردم از یادم رفت. حالا من روی دست های مصطفا بودم. نگاهمان روی نگاه هم قفل شده بود. هم او حرف برای گفتن زیاد داشت هم من. کمی که گذشت نگاه معناداری به صورتم کرد و بلند شد و به طرف دوستانش رفت و رفتند. جواب سوالم را گرفته بودم. حالم بسیار عالی بود. آرامش عجیبی در تمام وجودم سیال بود. چون مصطفا با نگاه آخرش همه چیز را گفته بود....«باید خانه ات را بتکانی، باید هر روزت عید باشد، خانه تکانی جمعه، شنبه ندارد. تا این خانه غبار دارد کسی به میهمانی ات نمی آید. شما خانه را بتکان، ما بدون دعوت به میهمانی ات می آییم. خودت هم نخواهی ما می آییم. نه من، که حاج همت هم می آید، حاج احمد هم می آید، باکری هم می آید و تا آن سرسلسله ها که تمام امور عالم بدون استثناء دست آنهاست، همه می آیند فقط باید غبارها نباشد. بین ما و این غبارها یکی باید انتخاب شود. یا علی.»
![شلمچه](http://img.tebyan.net/big/1387/08/1714617901172551927931194319840185248125.jpg)
اینها را مصطفا در همان چند ثانیه ای که نگاهمان روی هم افتاده بود گفت. بلند شدم و عهد کردم از همان ثانیه غبارروبی را شروع کنم. حرکت کردم. چند قدم بیشتر برنداشته بودم که "خودم" آمد و دوباره - تنها - براه افتادیم. مطمئن بودم و مثل روشنایی روز برایم واضح بود به محض اینکه به ماشینی ها برسم عهدم، مصطفا، غبارروبی، میهمانی و خیلی چیزهای دیگر دست هم را گرفته اند و مدتهاست از یاد من رفته اند..... بعید نیست شلمچه قسمت عظیمی از آسمان هفتم باشد که روی زمین افتاده است.به روح بزرگ شهید بزرگوار، مصطفی چمرانسرقت ادبی از آقای عباس داوودیان ،البته با اندکی تغییر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]
صفحات پیشنهادی
بین من واون یکی رو انتخاب کن!
بین من واون یکی رو انتخاب کن!-بین من و اون یکی رو انتخاب کن!!روزی خاک تمام آن اماکنی که ما رفتیم جای پای مردانی بود که تفاوتشان با من از زمین بود تا منتهی الیه ...
بین من واون یکی رو انتخاب کن!-بین من و اون یکی رو انتخاب کن!!روزی خاک تمام آن اماکنی که ما رفتیم جای پای مردانی بود که تفاوتشان با من از زمین بود تا منتهی الیه ...
انتخاب بین k850i ,p1,n81, n81 8gig ,...
swamp06-04-2008, 03:14 PMاقا سلام خدمت همه بزرگوراران من موندم بین این ... خوندم ولی کاملا الان گیج هستم من بین این دو تا گوشی یکی رو میخوام انتخاب کنم اون هم تا ...
swamp06-04-2008, 03:14 PMاقا سلام خدمت همه بزرگوراران من موندم بین این ... خوندم ولی کاملا الان گیج هستم من بین این دو تا گوشی یکی رو میخوام انتخاب کنم اون هم تا ...
بین omnia ، s8300 و HD از سامسونگ کدوم رو انتخاب کنم؟
بین omnia ، s8300 و HD از سامسونگ کدوم رو انتخاب کنم؟ ... شنبه فعالیتم رو شروع کردم ولی این بار بدون نوکیا چون نوکیا و sms برای من ... پایین که اون موقع هم 20 تا گوشی جدید میاد ولی کلی دارم میگم بیشترین گوشی .... همه موارد + سیستم عامل برام مهمه تو یکی از بهترین سامسونگ بازا هستی نمی تونم حرفتو گوش ندم اگه بیاد چنده؟
بین omnia ، s8300 و HD از سامسونگ کدوم رو انتخاب کنم؟ ... شنبه فعالیتم رو شروع کردم ولی این بار بدون نوکیا چون نوکیا و sms برای من ... پایین که اون موقع هم 20 تا گوشی جدید میاد ولی کلی دارم میگم بیشترین گوشی .... همه موارد + سیستم عامل برام مهمه تو یکی از بهترین سامسونگ بازا هستی نمی تونم حرفتو گوش ندم اگه بیاد چنده؟
بین Touch 3G ، Touch Diamond2 ، Omnia کدوم رو انتخاب کنم؟
بین Touch 3G ، Touch Diamond2 ، Omnia کدوم رو انتخاب کنم؟ ... سی همونطوری که همتون می دونید من یه چند ماهی هست که می خوام گوشیمو عوض کنم:31: ولی هنوز اندرخم یک کوچم! ... و رزولیشن بیشتر دیاموند2 یکی انتخاب کنی هر کدوم مهمتر بود اونو بگیر.
بین Touch 3G ، Touch Diamond2 ، Omnia کدوم رو انتخاب کنم؟ ... سی همونطوری که همتون می دونید من یه چند ماهی هست که می خوام گوشیمو عوض کنم:31: ولی هنوز اندرخم یک کوچم! ... و رزولیشن بیشتر دیاموند2 یکی انتخاب کنی هر کدوم مهمتر بود اونو بگیر.
انتخاب بین lg 32 و سونی 32 سری V
انتخاب بین lg 32 و سونی 32 سری V-View Full Version : انتخاب بین lg 32 و ... کودومش رو اگه بگیرم انتخاب درسته و مزایای بیشترین داره نسبت به اون یکی. ... :11::11: SONY مارک معروفی هست اما قیمت بالای داره من خودم LG مصرف می کنم و راضی هستم.
انتخاب بین lg 32 و سونی 32 سری V-View Full Version : انتخاب بین lg 32 و ... کودومش رو اگه بگیرم انتخاب درسته و مزایای بیشترین داره نسبت به اون یکی. ... :11::11: SONY مارک معروفی هست اما قیمت بالای داره من خودم LG مصرف می کنم و راضی هستم.
انتخاب بهترین LCD تا 1.500.00
انتخاب بهترین LCD تا 1.500.00-View Full Version : انتخاب بهترین LCD تا ... ( که من داشتم و دارم هنوز ) و هر dvd پلیر دیگه ای تمام کارهای شما رو راه می اندازه بجز اون ... AMبا سلام به نظر من از بین G10 و B 690 یکی رو انتخاب کن البته انتخاب بین این 2 ...
انتخاب بهترین LCD تا 1.500.00-View Full Version : انتخاب بهترین LCD تا ... ( که من داشتم و دارم هنوز ) و هر dvd پلیر دیگه ای تمام کارهای شما رو راه می اندازه بجز اون ... AMبا سلام به نظر من از بین G10 و B 690 یکی رو انتخاب کن البته انتخاب بین این 2 ...
بین ماتیز و پراید کدوم رو انتخاب کنم؟
بین ماتیز و پراید کدوم رو انتخاب کنم؟ ... فقط فرقشون اینه که اون یکی لوله نداره :دی ولی پراید هاچ بک یه کلاس خاصی داره :دی چون مال کمپانی فورد بوده :دی ...
بین ماتیز و پراید کدوم رو انتخاب کنم؟ ... فقط فرقشون اینه که اون یکی لوله نداره :دی ولی پراید هاچ بک یه کلاس خاصی داره :دی چون مال کمپانی فورد بوده :دی ...
راهنمایی در انتخاب یکی از دو مدل کانن
راهنمایی در انتخاب یکی از دو مدل کانن-Dj_Migren19-01-2009, 12:08 AMسلام من در ... که یه خورده بزنه بالا یعنی شما میگید بین 870 و sx110 من 870 رو انتخاب کنم؟ ... دوربین هم رده sx110 در شرکت سونی دوربین h10 هستش که کیفیت اون هم خیلی عالیه.
راهنمایی در انتخاب یکی از دو مدل کانن-Dj_Migren19-01-2009, 12:08 AMسلام من در ... که یه خورده بزنه بالا یعنی شما میگید بین 870 و sx110 من 870 رو انتخاب کنم؟ ... دوربین هم رده sx110 در شرکت سونی دوربین h10 هستش که کیفیت اون هم خیلی عالیه.
سوال در مورد طراحي
... (منظورش از کپی اینه که شما باید یکی از اون خطها رو انتخاب کنید و بعد شیفتو نگه دار. ... من تو همين گيرم اگه لطف كني با تصوير جوابم رو بدي فعلا مزاحمت نميشم. ... تيكه از شكل zoom كرد كه بزرگ شه من با ذره بين ميزنم نميشه! hadi66526-03-2008, ...
... (منظورش از کپی اینه که شما باید یکی از اون خطها رو انتخاب کنید و بعد شیفتو نگه دار. ... من تو همين گيرم اگه لطف كني با تصوير جوابم رو بدي فعلا مزاحمت نميشم. ... تيكه از شكل zoom كرد كه بزرگ شه من با ذره بين ميزنم نميشه! hadi66526-03-2008, ...
HP vs Lenovo (انتخاب بین 4 مدل پیشنهادی)
من می خواستم بین 4 مدل لپ تاپ زیر یکی را انتخاب کنید و دلیل خود را نیز ذکر کنید. ... اول dv6-2150 بعد 1390 mhosseinbr15-02-2010, 08:02 PMمن زیاد بازی نمی کنم. ... جای شما بودم ازبین اون چهارتا مدل 1390 رو برمیداشتم. mhosseinbr15-02-2010, ...
من می خواستم بین 4 مدل لپ تاپ زیر یکی را انتخاب کنید و دلیل خود را نیز ذکر کنید. ... اول dv6-2150 بعد 1390 mhosseinbr15-02-2010, 08:02 PMمن زیاد بازی نمی کنم. ... جای شما بودم ازبین اون چهارتا مدل 1390 رو برمیداشتم. mhosseinbr15-02-2010, ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها