تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805603444




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيوندي ميان عشق و مرگ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پيوندي ميان عشق و مرگ
شهاب حسيني
عشق از آن‌ موضوع‌هايي است كه هرگز در سينماي ما جدي گرفته نشده است و كمتر كسي تاكنون توانسته چنان كه شايسته اين واژه است بدان بپردازد يا اثري در خور تحسين در اين باب خلق كند.به‌عنوان يك اثر عاشقانه خوب، بهترين نمونه‌اي كه در سينماي ايران مي‌توانيم مثال بزنيم، «شب‌هاي روشن» (فرزاد موتمن) است كه آن فيلم نيز با اتكا بر متن اقتباسي قوي و هوشمندانه سعيد عقيقي به فيلمي در خاطرماندني تبديل شد.  طي سال‌هاي اخير هر فيلمسازي به فراخور حس و حال و نگاه و انديشه خود، ناخنكي به ظرف وسوسه‌برانگيز عشق زده و كمتر كسي به محصول دندانگيري از آن دست يافته است. و حالا اكبر خواجويي و يك فيلم با درونمايه عشق و چه كسي باور مي‌كند اين اثر، ساخته همان كارگردان اصفهاني سريال پرطرفدار«پدرسالار» است؟خواجويي گرچه در سينما (با احتساب همين محيا) فقط 3 فيلم بلند دارد ولي كارگرداني باتجربه و پركار است. با اين حال امروز كمتر تماشاگري2 اثر سينمايي پيشين او را به خاطر مي‌آورد.  «خانه‌ابري»و«سيرك بزرگ» دو فيلمي بودند كه در سينما موفقيتي براي خواجويي به ارمغان نياوردند تا او روانه تلويزيون شود و بهترين آثار خود را براي صدا و سيما بسازد. با اين حال، محيا براي خواجويي يك گام به پيش است. انگار حالا او ديگر به آن بلوغ هنري  رسيده كه بتواند با خلق اثري عاشقانه و در عين حال مفرح و تماشاگرپسند، مخاطب‌ گريزپاي سينماي اين سال‌ها را به سالن‌هاي بي‌رونق سينما بكشاند. هرچند پيش از محيا، محسن اميريوسفي با فيلم اكران‌نشده«خواب تلخ»و مهرداد فريد با«آرامش در ميان مردگان» تا حدودي به دنياي مردگان و مرده‌شوران و كارمندان بهشت‌زهرا(س) نزديك شده بودند ولي هيچكدام عملاً پيوندي ميان عشق و مرگ نزده بودند و با فيلم‌هايشان صرفاً به موضوع مرگ پرداخته و اثري معناگرا خلق كرده بودند، بماند كه خواجويي نيز به واسطه برخورداري فيلمش از تم مرگ، داعيه معناگرا بودن آن را دارد. عشق از آن‌ موضوع‌هايي است كه هرگز در سينماي ما جدي گرفته نشده است و كمتر كسي تاكنون توانسته چنان كه شايسته اين واژه است بدان بپردازد يا اثري در خور تحسين در اين باب خلق كند.فيلمنامه محيا آنچنان قرص و محكم نيست كه نتوان به ضعف‌هاي آشكار آن پي برد ولي در مجموع نقاط قوت داستان بيشتر از آن است كه بخواهيم با بي‌انصافي از كنارشان بگذريم و به آنها اشاره‌اي نكنيم. عاشق‌شدن در يك نگاه، پيگيري و سماجت در عشق، امتناع دلبر و سر برآوردن خواستگار دوم كه دست بر قضا، جوان بي‌سواد، ناخلف، گردن‌كلفت و دشنه‌ به‌دستي هم هست و حكم ديو قصه را دارد، نقاط ضعف و ايرادات كلي فيلمنامه -كه البته در چنين داستاني، مصالح لازم براي ورود به اصل موضوع و بيان آن هستند- است. ايده اوليه فيلم بهترين و مهم‌ترين نكته‌اي است كه براي پرداختن به محيا مي‌توان دست روي آن گذاشت؛ جاويد (شهاب حسيني)پزشك جواني است از خانواده‌اي متمول و به شدت مدرن و امروزي كه «ناگهان» (اصرار بر تأكيد روي كلمه ناگهان دارم)عاشق دختري سنتي و از خانواده‌اي با حرفه «مرده‌شور»ي ـ باز هم اصرار بر تأكيد ـ مي‌شود. دختر او را به‌دليل فاصله طبقاتي پس مي‌زند و با آگاهي از نقطه‌ضعف پزشك جوان(ترس از جسد)، «فقط» محض شوخي و از سر باز كردن او، شرط مي‌گذارد درصورتي كه آقاي دكتر هفت مرده را بشويد، پيشنهاد ازدواج با او را بپذيرد. تا اينجاي روايت فيلمنامه به حد كفايت و رضايت جذاب است و تماشاگر را براي دانستن از پايان ماجرا درگير مي‌كند اما از زماني كه جاويد، راهي سفر دور و درازي مي‌شود تا روي خودش را كم كرده و براي اثبات عشقش شرط معشوق را اجرا كند، داستان از ريتم مناسب مي‌افتد و كشش اوليه خود را از دست مي‌دهد، حتي در لحظاتي به شدت خسته‌كننده مي‌شود، به‌خصوص در تكرار نماهايي كه ميرطاهر (انوشيروان ارجمند) به پند و اندرز جاويد مي‌پردازد و با آن نگاه غريب و حس عارف‌مسلك خود، جملاتي در باب مرگ و سفر آخرت و عشق به معبود ادا مي‌كند.فاجعه زماني رخ مي‌دهد كه پس از اين همه مقدمه‌چيني، شبي ميرطاهر از جاويد مي‌پرسد از هفت مرده‌اي كه شرط كرده بشويد، چند مرده باقي است و جاويد اعلام مي‌كند فقط يكي! و اين «فقط يكي» به سرعت  به ذهن تماشاگرمي‌آورد كه آخرين مرده خود ميرطاهر است و درست چنين مي‌شود؛ صبح روز بعد جسد ميرطاهر را به غسالخانه مي‌برند تا جاويد به‌عنوان آخرين مورد از شرط بشويد ولي واقعاً ميرطاهر با كدام منطق روانه گورستان مي‌شود؟آيا بيمار بود، حادثه‌اي جان او را گرفت يا زيادي پير و فرتوت بود؟ نه، فقط او آماده سفر به آخرت بود و اين درست همان ضعف فيلمنامه است.  اگر ميرطاهر زنده مي‌ماند چه چيزي در خط روايت داستان تغيير مي‌كرد؟ هيچ! ميرطاهري كه تا چند روز پيش، در نهايت سلامتي مشغول كار و زندگي بود ـ به خاطر بياوريد در نماي معرفي او، ميرطاهر مشغول حفر يك گور تازه است ـ درست يك شب پس از عروسي دخترش، مي‌خوابد و صبح برنمي‌خيزد؛ به همين سادگي. حكايت پير دانا و عاشق سمج، با آنكه كاركردي مهم و كليدي در فيلم دارد اما طولاني و كشدار از كار درآمده، در حالي‌كه مي‌توانست در عين فشردگي به يكي از فصل‌هاي ديدني فيلم تبديل شود.  با اين حال لابه‌لاي همين نماهاي رشد معنوي جاويد، مي‌توان شاهد لحظات بانمكي هم بود. ترس جاويد از ورود به غسالخانه و شستن اولين مرده و كمي بعدتر، تشييع جنازه سومين مرده علاوه بر نشان دادن تلاش جاويد، ناخواسته به لحظات كميكي تبديل شده‌اند كه موجب خنديدن  تماشاگر مي‌شود.  بازي خوب شهاب حسيني نيز به دلنشين‌ترشدن اين صحنه‌ها كمك فراواني كرده است. حسيني هم مثل كارگردان فيلم، با اين فيلم بلوغ هنري خود را به نمايش مي‌گذارد تا تماشاگر بازي‌هاي ضعيف و نه چندان قابل اعتناي اين بازيگر را در اولين فيلم‌هاي كارنامه‌اش يكسره به دست فراموشي بسپارد، هرچند او با«بچه‌هاي ابدي»(پوران درخشنده)استارت اين بلوغ را زده و علاقه‌مندانش را براي آن آماده كرده بود، و با اين فيلم، چنان توانمند ظاهر شد كه ديپلم افتخار بهترين بازيگري را از جشنواره فيلم فجر دريافت كرد. بازي الهام حميدي در نقش محيا گرچه از كيفيت مناسبي برخوردار است ولي به خاطر كمرنگ و در حاشيه‌بودن نقش، چندان به چشم نمي‌آيد. آزيتا حاجيان و مريم بوباني در نقش مادران جاويد و محيا حرف تازه‌اي در عرصه بازيگري ندارند، به‌خصوص بوباني كه در تمام سال‌هاي اخير با بازي در نقش چنين زناني، خود را به كليشه دائمي زنان دردكشيده و مادران رنج‌ديده تبديل كرده است؛كاري كه گلاب آدينه در سينما با خود كرد و هرگز آن روي سكه توانايي‌هايش را در دنياي بازيگري نشان نداد.  بازي مجيد سعيدي در قالب«كرَم»، پسردايي و خواستگار متعصب و غيرتي محيا، نچسب و ضعيف است و اگر سعيدي تلاش بيشتري براي باورپذيري نقش خود مي‌كرد، مي‌توانستيم او را هم مثل شخصيت«حسن» با بازي محمدرضا فروتن در فيلم«دو زن»(تهمينه ميلاني) براي هميشه به خاطر بسپاريم. حكايت پير دانا و عاشق سمج، با آنكه كاركردي مهم و كليدي در فيلم دارد اما طولاني و كشدار از كار درآمده، در حالي‌كه مي‌توانست در عين فشردگي به يكي از فصل‌هاي ديدني فيلم تبديل شود.  با اين حال لابه‌لاي همين نماهاي رشد معنوي جاويد، مي‌توان شاهد لحظات بانمكي هم بود. ديالوگ‌هاي فيلم نيز گرچه خلاقانه و زيبا نوشته شده‌اند ولي كاملاً ياد و خاطره كاراكترهاي تلويزيوني را در ذهن تماشاگر زنده مي‌كنند.به اين ديالوگ‌ها از فيلم محيا دقت كنيد و ببينيد آيا آنها را بارها از زبان شخصيت‌هاي تلويزيوني نشنيده‌ايد:«با مردن يك نفس بيشتر فاصله نداريم»، «سايه‌ات رو سرم سنگيني مي‌كنه»، «ما يه عمره عادت كرديم واسه چيزايي كه دلمون مي‌خواسته و بهشون نرسيديم فاتحه بخونيم»و...،  اما ديالوگ‌هاي جاويد و شوخي‌هاي گفتاري و رفتاري او بامزه از كار درآمده و تماشاگر را سر ذوق مي‌آورد كه محض خاطر خوشمزگي‌هاي حسيني هم كه شده فيلم را تا پايان تاب بياورد. فصل پاياني فيلم به رسم همه فيلم‌هاي عاشقانه با وصال زوج اول داستان تمام مي‌شود تا اين وسط همه راضي باشند؛از كارگردان گرفته تا شخصيت‌ها و بازيگران و از همه مهم‌تر تماشاگران.  به وجد آمدن و تشويق تماشاگران در نماي به هوش‌آمدن جاويد، گوياي همين مطلب است. اين‌جور پايان‌بندي‌ها، خاص همان سريال‌هاي تلويزيوني و به‌خصوص كارهاي حميد لبخنده است كه از ديرباز تاكنون كماكان ادامه داشته و مديران تلويزيوني هنوز بر ادامه اين روند اصرار مي‌ورزند. انگار حالا ديگر همه ما به اين پايان‌هاي خوش عادت كرده‌ايم و اگر فيلم‌هايمان با ازدواج زوج اول، دستگيري سارق و پيروزي پليس و رسيدن آدم‌بدهاي فيلم به سزاي اعمالشان تمام نشود، يك چرخ سينمايمان لنگ مي‌زند و بخش عمده‌اي از مخاطبان را از دست مي‌دهيم.منبع : همشهري





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 438]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن