تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850809638




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزارشي از پشت صحنه سريال «شب مي گذرد»


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گزارشي از پشت صحنه سريال «شب مي گذرد»
کارگردان ...
قصه هاي 57  اثر راما قويدلدرست همان روزهايي که سناتور 47ساله ايالت ايلينويز و نامزد حزب دموکرات در انتخاباترياست جمهوري امريکا، که حالا ديگر خيلي هم به رقيبش جان مک کين اميدي نبود، آن سر دنيا داشت براي به دست آوردن آراي بيشتر دست و پا مي زد، درست همان روزها، در انتهاي يک کوچه خلوت در شهر کرج و در ميان خانه هاي ويلايي بزرگ و مجللش، فقط يک خانه وجود داشت که دروازه هايش گشوده بود و مي توانستي ردپاي يک گروه فيلمبرداري را در حياط سرسبز و بزرگش پيدا کني. و من درست وقتي به آنجا مي رسم که پايه يکي از چراغ ها توي کادر پيداست و بايد با يک گلدان بزرگ پنهانش کنند. اما توي اين حياط سرسبز گلداني پيدا نمي شود. گل ها و درخت ها همه توي زمين جا خوش کرده اند و هيچ چيز هم از دربه دري گلدان هاي استيجاري نمي دانند. ورودي حياط با طاق هاي پوشيده از برگش به يک دوراهي مي رسد. يک راه مي رود به سمت خانه بزرگ و سفيدي که شيرواني هاي قرمز و درهاي طلاکوبي شده دارد. با دو تا شير طلايي بزرگ و بالدار روي سر در خانه که دو طرف کره زمين ايستاده اند و لابد مي خواهند بگويند شيرهايي که قدرت دارند از همه دنيا محافظت کنند، مراقبت از اين خانه و آدم هايش برايشان شوخي مسخره يي است. حالا اين خانه مال کي است و اين آدم ها قرار است دوباره دو سه هفته ما را با چه قصه راست و دروغي دنبال خودشان بکشند، چيزهايي است که بايد آرام آرام فهميد. آرام؛ درست مثل قدم زدن فرخ نعمتي توي حياط و کمي آن طرف تر از دم و دستگاه کارگرداني راما قويدل.---و باز درست همان روزهايي که امير قويدل کارش بيشتر از امروز فيلم ساختن بود و اسمش بيشتر آشنا، پسر جوانش دنبال يک راهي مي گشت که زير سايه پدر نرود و اسمش تنها يک سايه نباشد. فکر کرد شايد بد نيست که مثلاً مهندسي عمران بخواند. اما نشد. موسيقي هم راهي بود که نيمه کاره ماند و فقط يک تصوير روبه روي کارگردان جوان ما باقي ماند که جادو بود و جادوگري هايش را هم از همان دوره سر هم کردن تير و تخته ها و ساختن ميز موويلا و سر هم کردن فيلم هاي قرضي پدر نشان داده بود. حالا اين سوي دوربين حميد احمدي، نگاه کارگرداني نشسته که جهان فکري و سينمايي اش متفاوت از پدري است که هنوز او را اولين معلم سينمايي اش مي داند و آن سوي دوربين هم يک نفر پشت در خانه قاضي بزرگشهر، براي ديدن معشوقه اش دل دل مي کند. مي پرسد؛- آقاي قاضي نيستند؟-مگر شما معلم تيراندازي خانم نيستيد؟ آقا گفتند در را به رويتان باز نکنم. ديگر خانم معلم تيراندازي نمي خواهند. قويدل به فيلمبردار مي گويد سرعتش را دو برابر کند. راست هم مي گويد انگار. عاشق ها با سرعت نور توي دنيا قدم مي زنند. حالا هر کدام شان که باشند. حتي همين صديق که عاشق دختر قاضي شهر است و آن طور که کارگردان براي مجتبي رحيمي بازيگر اين نقش مي گويد، گويا جواب رد هم شنيده است. قويدل حس سکانس را برايش توضيح مي دهد؛ اين سکانس بعد از خواستگاري است. جواب رد داده و حالت گرفته شده است. اما تو فکر مي کني کلاس تيراندازي برقرار است. حالا تاکيدت اين است که؛ به خانم بگو من آمده ام، انگار داري يک راه جديد براي ارتباط با مريم برقرار مي کني. جمله بعدي را هم بعد از احسنت براي تداوم حسي بگو.دوربين به سمت دايه مريم و صديق حرکت مي کند.گويا اين قصه يکي از 5 قصه يي است که قرار است در سريال « شب مي گذرد » روايت بشود. از ميان قصه هايش يکي قصه جعفر است با برداشتي از قصه سوييني تاد، که ماجراي مرد جواني را روايت مي کند که در جواني بهترين سلماني شهر بوده و يک روز که قاضي شهر پيش او مي رود و زنش را مي بيند، عاشقش مي شود و او را مي دزدد و باقي ماجرا... يکي هم قصه دکتر اميرحسين است با بازي مهدي پاکدل و ديگري قصه فريد با بازي عمار تفتي که بعد از 30 سال پدر و مادرش را مي بيند و قصه عنايتي که کوروش تهامي نقش آن را برعهده دارد و کارآگاه اداره امنيه است. و حالا توي همه اين قصه ها که با هم ارتباط تنگاتنگي دارند ، بازيگرهاي ديگري هم مثل پرويز پورحسيني، مجيد مظفري، سيروس گرجستاني، مهرناز جعفري و مهوش صبرکن و آدم هاي ديگري هستند که پيدا کردن همگي شان برعهده مهسا کرامتي بوده است که برنامه ريزي و انتخاب بازيگران را برعهده داشته و تصوير او را با کاغذ و دفترهاي پراکنده اش توي قسمت بعدي گزارش و توي خانه قاضي خواهيم ديد.همان جايي که به ما مي گويد براي خيلي از بازيگرها هنوز نقشي نوشته نشده است؛ چرا که کار را با يک فيلمنامه 10 قسمتي شروع کرده اند و ديگر اينکه جمع کردن اين همه بازيگر کار ساده يي نيست. حالا اين نقب زدن به دهه هاي 50 و روزهاي انقلاب، که خيلي ها معتقدند کارگردان جوان اصلاً آنها را درک نکرده و خودش به تحقيقاتي که در زمان دستيار کارگرداني دو سريال«فوق سري» و «شب چراغ» داشته و طراحي هاي اصغر نژادايماني به عنوان کمک حالي براي ترسيم واقعي آن فضا اميدوار است، گرايش به اين موضوع در دايره جرياني واقع مي شود که همان ساخت سريال هاي مناسبتي است و يکي از نزديک ترين هايش به ما در حال حاضر دهه فجر و روزهاي انقلاب است. قويدل مي پرسد؛ امشب چه سکانسي را مي گيريم. جواب مي رسد که سکانس 233 . عجيب است کارگردان چه مي داند سکانس 233 چه سکانسي است؟ مگر مي تواند 400 تا سکانس را حفظ کند. از گوشه يي يک جواب درست مي رسد؛- سکانس خواستگاري،---سال گذشته وقتي محمدرضا ورزي بحث خيالبافي ذهن مورخان و توهم «پدرخوانده» را در ميان مطبوعات برانگيخت و سر و صداي مرکز اسناد انقلاب اسلامي را هم در باب وجود شاپور ريپورتر افسر انگليسي و نقش پنهان وي در بسياري از وقايع سال هاي 1330 تا 1357 در آورد، شايد بيش از هميشه نقش تحقيقات تاريخيو باز درست همان روزهايي که امير قويدل کارش بيشتر از امروز فيلم ساختن بود و اسمش بيشتر آشنا، پسر جوانش دنبال يک راهي مي گشت که زير سايه پدر نرود و اسمش تنها يک سايه نباشد.در آثار مربوط به انقلاب و حوادث آن نمود آشکاري يافت. تجربه ساليان اخير نشان داده است مجموعه هاي مناسبتي که حول وقايع انقلاب ساخته مي شوند، گاه به خاطر شتاب در ساخت اثر و کافي نبودن تحقيقات، گاهي به خاطر گرايش به مستندنگاري صرف و گاه به خاطر نگاه کليشه يي و شعارزدگي هايشان اغلب آثار موفقي نبوده اند. و چه بسا در ميان سريال هايي که به دهه هايي قبل تر از دوران انقلاب بازمي گردد، آثار موفق تري مي توان مثال زد که البته رد پاي حسن فتحي با مجموعه هايي چون «مدار صفر درجه» و «شب دهم» پررنگ تر است. امسال هم خيلي ها دوباره دست به کار شده اند و در حال و هواي انقلاب قدم مي زنند. به نظر مي رسد مجموعه «شب مي گذرد» با داستان هاي تو در تو و نوع نگاه خود که از دل مردم و ماجراها به حوادث انقلاب مي پردازد؛ سعي در دوري جستن از کليشه هايي داشته که آثاري چون «يک مشت پر عقاب» ساخته اصغر هاشمي پيش از اين آن را تجربه کرده بودند. وقتي از قويدل درباره امکان شخصيت هاي متعدد در يک کار محدود سوال مي کنم، پاسخ مي دهد؛در واقع تعدد شخصيت، قصه و مکان همواره به خاطر ايجاد جذابيت است چون باعث مي شود ريتم سرعت بگيرد و وقتي ريتم و تمپو هر دو با هم سرعت بگيرند تماشاگر احساس خستگي نمي کند. فقط اين خطر وجود دارد که اين نحوه بيان و ارائه ايده هاي زياد در واحد زمان باعث بشوند ما نتوانيم قصه را آنچنان که بايد پرداخت کنيم و قصه آن موقع است که از بين مي رود. ولي کوتاه بودن و سريع بودن به نظر من چيزي نيست که مخاطب را دور کند. و اين به ما برمي گردد که بتوانيم پرداخت درستي داشته باشيم يا نه. قويدل در طول گفت وگو مشوش به نظر مي رسد. اين تشويش برمي گردد به قصه هايي که هر روز به گونه يي بازنويسي مي شوند که ديگر هيچ ارتباطي به سکانس قبل و بعد خودشان ندارند و حالا تطبيق آنچه ضبط شده و آنچه تازه رسيده، در ماجراي رج زدن يک فيلمنامه کامل نشده، خود حکايتي است؛ حکايتي که هيچ شباهتي به روزهاي کارگرداني 125 ندارد؛ 125خيلي کار خاصي بود. خود افخمي کار را بازنويسي مي کرد و متن هر روز به ما مي رسيد. يعني من خودم شخصاً متوجه نبودم که قبل و بعد کار چيست و مهم ترين پارامتر در اجرا اين است که کارگردان بداند اين صحنه کجا دارد اتفاق مي افتد. حس و حال سکانس قبلي اش چه بوده و حس و حال سکانس بعدي اش چه خواهد بود، تا معماري که براي آن سکانس در نظر مي گيرد با آن دو تا همخوان باشد. در کار 125 اين موقعيت وجود نداشت و من سعي کردم يک فرمت آزاد را در نظر بگيرم و فقط قصه را روايت کنم و چون مي خواستم دکوپاژم شبيه آقاي افخمي باشد، از آن ذهنيت خودم به طور کامل فاصله گرفتم. يعني سعي کردم اجراي صحنه ها را با آن چيزي که افخمي مي خواست منطبق کنم و فکر مي کنم اين اتفاق هم افتاده است. چون خيلي ها مي گفتند ما حس نکرديم دو تا کارگردان کار کرده اند. اما اينجا کار سخت تر است. چون هر سکانس در واقع مهره يي کوچک در يک پازل است که اگر درست نباشد در پازل قرار نمي گيرد. قويدل درباره ترکيب قصه ها با جريانات انقلاب مي گويد؛در اين کار از بستر قصه هاي دراماتيک به حوادث انقلاب نگاه شده است. يعني اين يک سريال تاريخي درباره انقلاب و شکل گيري انقلاب نيست. اين يک سريال است که داراي بافت اجتماعي و شخصيت هايي با لايه هاي مختلف است و اتمسفر داستان هم در دوراني است که نهضت انقلاب به طور منسجم تري شکل گرفت. ولي استنباط من از حرف هاي نويسنده اين بوده است که ما انقلاب را از يک منظر جديد و جذاب ببينيم که با ديدگاه هاي قبلي متفاوت باشد و مهم تر اينکه از دل مردم اين قضيه را ببينيم نه از يک نگاه بيروني و به عنوان ناظر بي طرف. در واقع در تار و پود جامعه داستان شکل مي گيرد.چرا که سليقه و فرهنگ ساليان ما نشان داده که مخاطب ما به قصه گويي و روايت علاقه دارد. به نظر من موقعي که در مديوم تلويزيون از قصه گويي دور بشويم ديگر مخاطب ما را دوست ندارد. چون تمرکز سينما در تلويزيون نيست. شما وقتي توي سينما نشسته ايد همه حواستان به پرده است و هر آنچه کارگردان و گروه طراحي کرده اند مي بينيد. اما توي خانه به خاطر نور و سر و صدا و مسائل ديگر، نحوه ارتباط با مخاطب خيلي پيچيده تر است و ما با پارامترهاي بيشتري نسبت به سينما براي جذب مخاطب روبه رو هستيم. نگاه مستندگونه مخاطبان خودش را دارد. اما مخاطب عام ندارد. براي مخاطب عام نياز به قصه گويي و بلاغت داريم. براي کارگردان سريال «شب مي گذرد» ادعاي اينکه کار متفاوتي انجام مي دهد؛ ادعاي ساده يي نيست. فقط مي تواند بگويد در نهايت صداقت سعي کرده قصه را به درست ترين شکل ممکن تعريف کند. و تازه هيچ وقت هم از ابتدايي ترين کاري که شروع کرده تا الان سعي نداشته بهترين فيلم جهان را بسازد يا سينما را متحول کند. يعني هيچ وقت نسبت به خودش، جايگاهش و حتي جايگاه سينما و تلويزيون خودمان دچار توهم نبوده است. با يک واقع نگري هميشه فکر کرده قرار است يک فيلمنامه داشته باشد که مخاطبش در هر قشر و طبقه يي با آن ارتباط برقرار کند و او تنها بايد مادربزرگ خوبي باشد. به هر حال پارامترهاي پيچيده يي هم براي قصه گوي خوب بودن وجود دارد و کارگردان ما معتقد است نمي تواند ادعا کند در اين سريال قطعاً و لزوماً مخاطب با يک کار پيچيده و عجيب و غريب مواجه خواهد شد. اما از آنجا که ماجراي اين فروتني همين طور ادامه پيدا مي کند، ترجيح آن است که جمله هاي خود کارگردان را با ضمير اول شخص مفرد بخوانيم.«وقتي فيلم مي سازم براي خودم همواره يک موقعيت کشف و شهودي در نظر مي گيرم. يعني پيش خودم مي گويم که من فيلم مي سازم و در طول فيلمسازي خودم به يک ادراک و دريافت نسبت به آن قصه و جهان و دوروبرم مي رسم و اين را با مخاطبم شريک مي شوم. فکر مي کنم مخاطب بسيار باشعور و آگاه است و به سرعت تشخيص مي دهد که چقدر سازندگان اين کار با صداقت عمل کرده اند. اگر دل به دل تماشاگر بدهي، همه امواج گروه روي پيکسل هاي تصوير ثبت مي شود و به مخاطب انتقال داده مي شود.»حالا با تاريک شدن هوا، امواج گروه، خانه قاضي را براي ثبت شدن روي پيکسل هاي تصوير انتخاب مي کنند و همگي به خانه مي رويم.بعد از بحث روانشناختي مربوط به برداشت مخاطب از اين سکانس و تصميم گيري براي اضافه کردن يک سکانس ديگر که در آن قاضي نسبت به نزديکي اين دو تا عاشق احساس خطر کند، بعد از تبادل نظر درباره اينکه خواستگاري از دختر قاضي در محل کار مودبانه تر است يا در خانه، کم کم خانه مجلل قاضي براي مراسم خواستگاري مهيا مي شود. نورها خانه را تصرف مي کنند و سايه ها اين طرف و آن طرف خانه به تقلا مي افتند. قويدل مسير تراولينگ را با حرکت خودش به گروه فيلمبرداري نشان مي دهد. ميوه ها روي ميز چيده مي شوند و مهسا کرامتي کم کم بايد يک جاي ديگر براي کاغذ و دفترهاي برنامه ريزي اش پيدا کند.- سلام آقا ميز غذا را بچينم؟- مريم کجاست؟- بالاست آقا،- امشب مي خواهم به پيشنهاد مريم غذا بخوريم. فرخ نعمتي با کت و شلوار اتوکشيده، کراوات و کفش هاي واکس زده براق و با يک فيلمنامه توي دستش هنوز در حال قدم زدن است. منتظر رديف شدن بساط خواستگاري است. با خودم فکر مي کنم جناب قاضي چرا در اين سال ها اين همه در عرصه سينما و تلويزيون آرام قدم زده است؟ گاه ايستاده و گاه از راهي رفته که جز رفتن، بار ديگري بر دوشش نبوده است. به بچه هاي صحنه مي گويد؛يک جوري ما را نگاه مي کنيد انگار شما منتظر ما هستيد. خوب زود باشيد ديگر، و من توي دلم به بازيگري که صدا و چهره و نوع بازي اش ما را به نقش هاي بزرگ تري اميد داده بود مي گويم؛نه جناب قاضي، ما خيلي وقت است که منتظر شما بوده ايم...منبع : اعتماد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 739]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن