واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همگی ساکت باشید !!!
بمناسبت سالروز رحلت آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزیمختصری از زندگینامهاوایل عمر شریفش و دوران جوانی را در نجف اشرف در مجلس درس اساتید بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه»، مرحوم آیة الله رضا همدانی و در «اصول» علامه ملا محمد کاظم خراسانی و در «عرفان و اخلاق و سلوک» آیة الله آخوند ملا حسینقلی همدانی ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بوده است.ایشان در حدود سال 1321 هجری قمری به ایران آمده و در زادگاه اصلی اش تبریز به ترویج و تهذیب پرداخت و به سال 1329 هجری قمری به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالکان و تربیت مستعدان مشغول می شوند. مرحوم ملکی، درس فقهی داشته اند و نیز دو مجلس اخلاق داشته: یکی در منزل برای خواص بوده و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشته اند.نماز جماعت را در بالای سر حضرت معصومه علیها السلام اقامه می کرده و امام خمینی در نماز جماعت ایشان و در درس اخلاق که در منزل برای خواص می گفته، حاضر می شدند.درگذشت فرزند و اکرام مهمانایشان پسری داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است . در روز عید غدیر که قشرهای مختلف مردم به زیارتشان می آمده اند، خادم منزل به کنار حوض خانه می آید و ناگاه چشمش بر پیکر بی جان پسر که بر روی آب بوده می افتد. بی اختیار فریاد می زند، اهل خانه با صدای خادم بیرون می آیند و با منظره دلخراشی این چنین مواجه می شوند، بی اختیار همه فریاد می کشند.ایشان متوجه می شود که صدای شیون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون می آید. می بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. خطاب می کند: ساکت!
همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه میهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول، عده ای از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف می کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن می شوند، به چند نفر از مهمانان می فرماید که شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه مهمانان بیرون می روند، واقعه را برای آنان بازگو می کند و از آنان برای مراسم دفن فرزند از دست رفته کمک می گیرد.این داستان گذشته از آنکه حاکی از درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحی ایشان نیز هست. ارتحالزاهد عابد مرحوم حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است.من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و همین که به تکبیرة الاحرام رسید و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.این واقعه به سال 1343 هجری قمری بود. پیکر پاکش در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.برگرفته از سایت صالحین؛ با اندکی تصرف
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]