واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دوستی، مهران - رادیو جان سلام! اجازه بده برگردیم به دهه اوّل قرن بیستم و البته کمی عقبتر. در همان دورانی که مارکونی داشت در ایتالیا درباره بیسیم آزمایش میکرد و میخواست که ارتباط بین دو درّه و یا دو دهکده را در Siena (سیهنا-ایتالیا) برقرار کند... زمزمه ایجاد ارتباط رادیویی حداقل از لحاظ فنی در ذهن بسیاری از اروپاییان شکل گرفت. جامعه فئودالی، با ورود ماشین بخار و چرخهایی که حرکتشان دیگر کند و آهسته نبود، نیاز به ارتباطی را حس میکرد که جارچیان دربار و سلاطین نمیتوانستند آن را برآورده کنند. این ارتباط میبایست به گونهای شکل میگرفت که جامعه در حال صنعتی شدن بتواند بهتر و سهلتر در جریان رویدادها و تغییرات پیرامونی جامعه قرار گیرد؛ در نتیجه فلسفه اختراع رادیو هم در کنار همین دگرگونیها، جریان سریعتری به خود گرفت، نیاز جامعه سریع تشخیص داده شد و بشر که از قدیم به وسیله اصوات و (در بعضی از جوامع ابتداییتر) از طریق دود و یا کمی پیشرفتهتر از طریق خط و نقاشی پیام رسانی میکرد، وسیلهای را ساخت که بدون نیاز به نیروی زیاد و با استفاده از علائم دیداری و شنیداری ِ صورت به صورت، همین عمل را سهلتر و بیدردسرتر به گوشش برساند. نه فقط به گوش یک شهر و یک روستا بلکه به گوش اهالی یک کشور، یک قاره ... و بالاخره کل زمین... نیاز تولیدات صنعتی جامعه تازه آشنا شده با ماشین و حرکت ِ خودکار چرخها، فلسفه وجودی و نیاز حقیقی آن جوامع به رادیو را کاملاً مشخص میکند. و در آن روزگار چه وسیلهای بهتر از این اختراع جدید... با تولید انبوه محصولات کارخانههای جدید، اوقات فراغتی برای کارگران و جوامع پیرامونی به وجود آمد که دیگر سنتها و مراسم قومی و تفریحات قدیمی، جوابگوی آن وقت آزاد نبود. وظیفه دیگری در همین دوران بر عهده رادیو گذاشته شد. در کنار سینما، تئاتر و نمایشهای خیابانی، قسمتی از همین زمان آزاد شده افراد آن جوامع، باید توسط رادیو پر میشد؛ امّا با چه فرمی؟ با چه محتوایی؟ و با چه ساختاری؟ سینمای صامت تقریباً در ابتدای راه بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت و مسیر آینده آن با سینمای ناطق، سینمای سپید و سیاه و سپس رنگی، مشخص شد. در تئاتر و نمایشهای خیابانی، فرم و ساختار و محتوا، از چند قرن پیش برای عموم جامعه مشخص و آشنا بود؛ اما رادیو به عنوان یک اختراع دیگر نظیر سینما چه پیشینه و تاریخی از گذشته را با خود حمل میکرد تا بتواند بر اساس پایههای جا افتاده و اصیل آن، آینده خود را شکل دهد و در فرم، محتوا و ساختار جا بیفتد؟ رادیو جان! فرم و شکل ابتدایی برنامههای تو در همان دوران فقط خواندن خبر، موسیقی زنده و پیامهای اخلاقی مستقیم بود. در همان دوران بود که بسیاری از رهبران کشورهای اروپایی و مردان سیاست، هنر و ورزش پیامهای خود را از طریق رادیو به گوش مردم میرساندند. تو همه جا بودی و نیازی به خرید بلیت نبود. مردم در خیابانها از طریق بلندگوهایت کسب خبر میکردند. تو جای جارچیان دربار و سلاطین را به راحتی پر کرده بودی؛ دیگر نیازی به شیپور و اسب و فریاد کشیدن نبود. هزاران نفر در گوشه گوشه شهر و روستا تو را میشنیدند ولی باید اعتراف کنم که این ساختار تعریف شده برایت در آن دوران از لحاظ زیبایی شناسی و مفهوم جذاب هنری، تعریفی ابتر و ناقص بود. این توهین بزرگی بود که فقط تو را به عنوان یک بوق، یک بلندگو و یک جارچی مدرن عصر صنعتی به حساب آوریم. همان نیاز جوامع تازه صنعتی شده به اوقات فراغت؛ و آدمهایی که به شهر آمده بودند و زمان بیشتری برای تفریح و آرامش و استراحت میخواستند، فرم و ساختار و محتوای تو را تغییر داد. مردان و زنان کشاورز که دیگر به عنوان کارگران صنعتی شناخته میشدند و طبقه جدیدی را در شهر به وجود آورده بودند شکل تو را تغییر دادند و شدی رادیویی که برای همین خانوادهها برنامه میساخت یعنی در حقیقت صبحها تو رادیو خانواده شدی! عصرها که کارگران کارخانه راهی خانههای خود میشدند فرم برنامههای عصر تو را تغییر دادند و شدی همدم و مونس همین آدمهایی که تا چند سال پیش در روستایشان با تاریک شدن هوا فانوسشان را خاموش کرده و میخوابیدند و صبحها با صدای خروس از خواب بیدار میشدند. اما حالا چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟ نه فانوسی در کار است و نه صدای بیدار باش خروس! برق و انرژی الکتریسیته خانه را روشن کرده است و آنها بیدارند و زمان زیادی تا خوابیدن دارند؛ این بیداری شبانه هم شکل و فرم برنامههای تو را تغییر داد. زمانه و تفییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در هر دوره شکلت را عوض کرد امّا تو بالاخره به عنوان یک پدیده شنیداری میبایست یک ساختار تعریف شده و مشخص با توجه به اصول برنامهسازی رادیویی، برای خودت تعریف میکردی. اگر این اصول شناخته شده که با ذات تو همخوانی دارد تدوین و اجرا نمیشد، معلوم نبود سرنوشت هنری و کاری رادیو به کجا منتهی میشد. در فرم و شکل از همان ابتدا مشخص و معلوم بود که گوش آدمی نیاز به درست شنیدن و واضح و معلوم بودن کلمات دارد. پس فرم و شکل برنامههای تو در مرحله اوّل باید در ظرفی بگنجد که اصول گفته شده در آن جای بگیرد. همین جا این نکته را هم بگویم که فرم و شکل به این ترتیب تابعی میشود از محتوا؛ یعنی محتوای برنامههای تو به ما فرم و شکل را القا میکند. میخواهم نتیجهگیری کنم نه قضاوت! من پیبردم که هر محتوایی را نمیتوان با یک فرم و شکل مشخص در رادیو اجرا کرد. فرمها و شکلها متفاوتاند. محتوا و مطالب هم گوناگون. تناسب محتوا با فرم و شکل رادیویی یعنی توجه به اصول و ساختار اولیه تولید یک برنامه رادیویی. رادیو جان! کم کم دارم رازهایت را کشف میکنم آن هم بعد از 30 سال دانش آموزی و یاد گرفتن از تو و از همه. یعنی تو در اولین اصل مهم و اساسی خود به من یاد دادی که شکل و فرم رادیو با محتوا باید هماهنگ باشد؛ یعنی ما نمیتوانیم ساعت 2 بامداد که مردم خوابند، تعدادی نگهبانی میدهند و تعدادی مشغول رانندگی در جادهها هستند، در فرم و شکلی متناسب با زمان و فضای صبح فریاد بزنیم که آهای مردم! آهای شنوندگان عزیز! شاد باشید، پنجرهها را باز کنید! محتوای شب در ساختار رادیو دقیقاً ضد و مخالف زمان و فضای صبح است. زمان، شکل و فرم و محتوا را شکل می دهد و اصول ساختاری تو باید در این فضا رعایت شود. حال اگر کسی بخواهد تحت عنوان تغییر و فرم و شکل، ساختارشکنی رادیویی کند از آن جا که این ساختار شکنی با ذات پدیدهای به نام رادیو نمیخواند این نوع برنامهها محکوم به شکست و نابودیاند. بحث نوآوری بحث دیگریست که در نامه دیگر آن را مطرح خواهم کرد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 664]