واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من یک خمینی را کشتم
برگی دیگر از روز شمار سقوط خرمشهر24 مهرنیروهای دشمن با کمین در نزدیکی خیابان، ماشینها و افرادی را که از این مسیر به سمت نقاط درگیری میروند یا از نقاط درگیری به سمت پل برمیگردند، به دام انداخته، از نزدیک زیر رگبار میگیرند. مهاجمان پس از تیراندازی به سوی ماشینها و انهدام آنها، به سراغ سرنشینان میروند. اگر کسی زنده مانده باشد، او را وحشیانه به شهادت میرسانند، حتی در دهان بعضی ادرار میکنند. چند نفر از برادران و یکی از خواهران که مجروح شدهاند و میان شهدا بیحرکت افتادهاند، شاهد چنین مناظری هستند.در همین حال ماشین آبرسانی نیز به کمین دشمن میافتد و سرنشینان آن از جمله شیخ شریف قنوتی هدف قرار گرفته، مجروح میشوند. کماندوهای دشمن به سراغ شیخ میروند. شیخ شروع به پند و نصیحت میکند، اما آنها با دیدن عمامه بر سر او، وحشیانه به جانش افتاده، او را به وضع فجیعی به شهادت میرسانند. در این هنگام یکی از افراد دشمن وحشیانه به عربی نعره میکشد که: «من یک خمینی را کشتم! من یک خمینی را کشتم!»به این ترتیب با فرار نیروهای محاصره شدهی دشمن که پس از چند ساعت نبرد بیسابقه صورت گرفت، خرمشهر از سقوط حتمی نجات یافت.من شب روز بیست و چهارم مهر در اثر تصادف زخمی شدم. وقتی به بیمارستان طالقانی در آبادان مراجعه کردم، محوطه کل بیمارستان پر بود. زخمیها طوری لت و پار شده بودند که من شرمنده شدم بایستم. مرا چند بخیه زدند و پانسمان کردند. خجالت کشیدم بایستم، چون بچهها دست و پایشان قطع شده بود.در پیام مرکز فرماندهی سپاه پاسداران به مرکز فرماندهی ستاد مشترک ارتش چنین آمده است:(دشمن تا 500 متری پل، نیرو پیاده کرده بود که سپاه، تکاوران، ژاندارمری و مردم دشمن را عقب راندند. تعداد شهدا بین 50 الی 60 نفر و مجروحان از نظر حمل و نقل و کمکهای پزشکی در مضیقه هستند. به دلیل جلوگیری دشمن از برداشتن اجساد شهیدان تعداد زیادی لاشخور در آسمان دیده میشود و احتمال بیماریهای واگیردار شدت یافته است. آب و برق قطع است و بیمارستانها قادر به کار نیستند.)همچنین در پیام مرکز فرماندهی ستاد مشترک ارتش به نیروی زمینی آمده است: در سطح خرمشهر صدها کشته افتادهاند که فرصت جمعآوریشان نیست. تقاضای کمک از صلیب سرخ جهانی را داریم.برادر مرعشی (یکی از مسوولین شهرداری خرمشهر) در مورد بیمارستان و آمار شهیدان و مجروحان میگوید:«من شب روز بیست و چهارم مهر در اثر تصادف زخمی شدم. وقتی به بیمارستان طالقانی در آبادان مراجعه کردم، محوطه کل بیمارستان پر بود. زخمیها طوری لت و پار شده بودند که من شرمنده شدم بایستم. مرا چند بخیه زدند و پانسمان کردند. خجالت کشیدم بایستم، چون بچهها دست و پایشان قطع شده بود. یکی از بچههای گروه الله اکبر یازده گلوله خورده بود و هنوز زنده بود. وقتی صبح دوباره به بیمارستان مراجعه کردم، تعداد شهدا 125 و تعداد زخمیها 450 نفر بود، یعنی از ساعت 5-4 عصر که درگیری شدت پیدا کرد تا صبح که اجساد را جمع کردند خیابان چهل متری پر از جسد بود.سه تا از وانتهایمان آن روز از بین رفتند. بچهها واقعا زحمت کشیدند تا خیابان چهلمتری را نجات دادند و عراقیها را تا پادگان دژ عقب راندند. قسمت زیادی از شهر را نجات دادند به امید اینکه کمک برسد و پل خرمشهر سقوط نکند.مطالب قبلی روز شمار سقوط خرمشهر:1-حرف های خودمونی2-خرمشهر واقعا کجاست؟3-به هر قیمتی شده ازت محافظت می کنم4-نایلونی از گوشت و استخوان5-نجات از مرگ حتمی6-برای اولین بار بود که گریه کردن جهان آرا را دیدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]