واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حق با كيست؟
اين روزها نمايش «قانون نانوشته» به كارگرداني سپيده نظريپور در سالن قشقايي اجرا ميشود. نمايشنامه اين كار با نگاه مستقيم به دفاع مقدس توسط مهرداد راياني مخصوص نوشته شده. «قانون نانوشته» به سراغ آدمهاي آن دوران رفته است؛ آدمهايي كه بعد از دفاع مقدس، نگاه متفاوتي به جامعه و حتي زمان دفاع مقدس دارند. اين كار سواي مسائلي كه مطرح ميكند از دغدغههاي نظريپور است و ممكن است بهعنوان يك تماشاگر با اين دغدغهها همراه باشيد و يا با آن مخالف. براي اينكه با اين ديدگاه آشنا بشويد با نظريپور كه كارگرداني نمايشهاي«گفتوگوي بيپايان ستاره»، «اژدهاك»، «الكترا»، «افسانة زن سرخپوش» و... را در كارنامهاش دارد گفتوگو كرديم.• بعد از سالها به دنياي تئاتر دفاع مقدس برگشتيد. آخرين بار كه در اين حوزه كار كرديد، گفتيد بهطور مكرر نميخواهيد در اين حوزه كار كنيد. چه جذابيتي در اين متن ديديد كه شما را براي كار كردن وسوسه كرد؟ اين متن نگاه ويژهاي به دفاع مقدس دارد. همان طور كه از اثرات مخرب جنگ ميگويد، مباحث مختلفي را مورد بررسي قرار ميدهد؛ بحث اصلي نمايشنامه اين است كه مرداني كه آن دوران به جبهه رفتند نميتوانند با نسل امروز ارتباط برقرار كنند و اين يك مشكل اجتماعي است. اين معضل حتي براي خانوادههايي وجود دارد كه درگير اين مسئله هستند. نمايشنامه يك نمونه را معرفي ميكند، اما من اين مسئله را عميقتر ديدم. احساسم اين است كه نمايشنامه ميخواهد بگويد كه اساسا اين افراد با جوانان امروزي نميتوانند ارتباط برقرار كنند و حرف هم را نميتوانند بفهمند. آن ملاكها و آن ارزشها در حال حاضر، ارزش آن زمان را ندارد.• با حرفهاي شما موافق هستم، اما سمت و سوي كار در جاهايي با پدر (حجت) است و در جاهايي با پسر (حميد). در حقيقت تماشاگر بلاتكليف است كه كدام حق دارند. بايد همين طور باشد. بايد خود تماشاگر فكر كند. ما نخواستيم هيچ كدام از اين دو را محكوم كنيم، چرا كه هر دو محق هستند. حميد محق است چون بهترين سالهاي زندگياش را در تنهايي گذارنده است و احساس ميكند از نظر مالي و معنوي عقب افتاده است. حق طبيعياش بوده كه پدر بالا سرش باشد. جامعه براي چنين پسري كه هميشه تنها بوده، چه كار كرده است؟ چه كار معنوياي كرده كه جبرانكننده تنهايي او باشد تا او بتواند به اين تنهايياش افتخار كند. متأسفانه نسل حميد نميتواند اين تنهايي را بپذيرد.• اين سؤال را به اين دليل پرسيدم كه نمايش و لحظه آغاز با انفجار شروع ميشود، حميد عصبي است، پدر در حال انفجار است و مادر ترسان. به همين دليل نميتوانم با شخصيتها ارتباط بگيرم.اينكه چرا ما از اينجا شروع كرديم به ساختار نمايشنامه برميگردد.• اما بهنظر ميرسد كه تمايل حسي به سمت پدر است. در همان ابتدا اين پدر است كه با هر صحبتي كه با داد هم توأم است، حق را ميگويد، اوست كه صندلياش را به سمت پسر ميبرد و پسر در نهايت صندلياش را به پشت ميكند.به هر حال پدر پختهتر و محقتر است. پدر مداوم از خودش ميپرسد كه من چه اشتباهي كردم. در جايي كه بايد به وظيفه انساني عمل ميكرده او به جبهه رفته است. پدر مدام از خودش ميپرسد چرا بايد اين اتفاق براي من بيفتد. پدر در جايگاه ارزشمندتري قرار دارد.• اما پدر به تمام كارهاي پسر با شك نگاه ميكند. براي اينكه ميداند و تجربههاي قبلي از كارهاي او داشته است. به همين دليل مواظب اوست. با اينكه مواظب اوست اما پسر كار خودش را ميكند. دليل هم ساده است، ارتباطي كه بايد شكل ميگرفته قطع شده است.• ببينيد وقتي قرار است كه در نمايشي از عدمارتباط نسلها حرف زده شود...من اين حرفها را مطرح ميكنم. نه ميخواهم قانوني بگذارم و نه ميخواهم بگويم كه حق با پدر است يا پسر، هر چند كه ته دلم حق را به پدر ميدهم.• بهنظرم اين حس شما باعث شده كه به نسل جوان حق ندهيد. نسل جوان شما نسل عجيبي است. در جاهايي هم به پسر حق دادهام، اما پدر براي من در جايگاه رفيعتري قرار دارد. دوران كودكي و نوجواني نسل من در جنگ گذشت و سختيهاي آن دوران را درك ميكنم. هميشه از خودم ميپرسم اگر من يك مرد بودم و تازه ازدواج كرده بودم و بچه داشتم ميرفتم جنگ؟ موقعيت حجت همين است.بهنظرم اين موقعيت كه پدر با آن مواجه شده موقعيت سختي بوده است. 15 سال بچهاش را نديده است و زماني كه او را ميبيند ديگر نميتواند با او ارتباط بگيرد. نبود پدر براي اين خانواده بسيار راحتتر از بودن او در خانه است. به پدر خيلي سخت ميگذرد. اما از طرف ديگر به نوعي به جوانها هم حق ميدهم؛ كجاي كار اشتباه است؟ آيا فرهنگ صحيحي در جامعه وجود ندارد؟ چرا گرايش جوانان ما به موادمخدر و مشروب زياد است؟ در نهايت جوانان اين نمايش كه نمونهاي از جوانان جامعه امروز هستند، همه كاري ميكنند و در آخر نمايش يكي از جوانان يك مونولوگ ميگويد كه من چي كار كنم، هر كاري كه خواستم انجام بدهم يك مانع جلوي من بوده است و من مجبور شدهام كه يك كار ديگر انجام بدهم. • مونولوگ آخري كه الان اشاره كرديد را اگر در كنار ترك كردن مادر و پسر بگذاريم و در كنارش هم ديالوگ آخر حجت را كه با فرياد ميگويد كه كاش جنگ تمام نميشد، نگاه را از پدر به پسر ميكشاند؛ گويي كه پدر مقصر است. بستگي دارد كه از اين جمله چه برداشتي داشته باشيد.• برداشت شما بهعنوان كارگردان از اين جمله چيست؟ منظور حجت اين است كه در آن دوران داشته يك كار بزرگ ميكرده كه هم خدا و هم خانوادهاش از او راضي بودند. اين حرف تنها حرف نمايشنامهنويس نيست، بلكه حرف بزرگترين فرماندههاي جنگ ما بوده است كه در سخنرانيهايشان به اين نكته اشاره داشتند كه خوشا به حال كساني كه شهيد ميشوند و بدا به حال كساني كه زنده ميمانند. اين حرف در زماني گفته ميشود كه جنگ تمام نشده بود. اين حرف حجت است كه اي كاش شهيد ميشدم و اين روزها اين اتفاقات را نميديدم.• جواب اين قسمت را نگرفتم. زماني كه مادر حجت را ترك ميكند، عزيز جوني كه حتي اگر به قهر خانه را ترك كرده باز هم نگران قرصهاي همسرش است، رفتار غيرمنطقي حجت او را وادار به اين كار ميكند. هميشه آنچه اتفاق ميافتد آن چيزي نيست كه بر حق است. مثلا زماني كه اتللو دزدمونا را براساس شكش ميكشد، آيا دزدمونا بر حق است؟• هست و اتللو چوبش را ميخورد، چون اشتباه كرده. سهراب هم كشته ميشود چون رستم به نامردي سهراب را ميكشد، تقاص بدي هم پس ميدهد. ما اين تقاص را د ر داستان سهراب و رستم ميبينيم؟ در اين نمايش ما تا همين جا ميبينيم و نميدانيم كه بعدش چه اتفاقي ميافتد. تا همين جا ميخواستم بگويم كه حجت خيلي تنهاست. ديالوگي كه اول نمايش حجت ميگويد كه خيلي تك افتادم. او اعتقادش را نگه داشته و نميخواهد كه با آن تجارت كند، در حاليكه خانوادهاش با او در اين رابطه مخالف هستند. نويسنده نگرش جديدي به خانواده كرده است. در تمام كارها ميبينيم كه همسر همسو است. من از شما سؤال ميكنم، آيا چيزهاي كه در گذشته ارزش بودند امروز هم ارزش هستند؟• طبيعتا ميتواند نباشد. اما ميتوان از زاويههاي مختلف به آن نگاه كرد. ميتوان يك بار از ديدگاه مادر و يك بار از ديدگاه پدر يا پسر نگاه كرد. اين خصيصه تئاتر است. در كارهايم هيچ چيز را تثبيت نكردهام. دوست داشتهام به تعداد تماشاگران، برداشت از كارم وجود داشته باشد، اين هنر است. اما چرا بايد زمان، از ارزش معنوي- ارزشي كم كند؟ اين ارزشها هميشگي است.• يكي از لحظات خوب نمايش، لحظاتي است كه موج حجت را ميگيرد و حجت صداها را بهگونهاي ديگر ميشنود. ايده جالبي بود؛ در متن هم به همين شكل بود؟در متن به اين شكل نبود و نوشته شده بود كه حجت حالش بد ميشود. سه بار اين حالت پيش ميآيد. نميخواستم بيشتر از اين ايده استفاده كنم كه در اينصورت داستان به سمت و سوي ديگري ميرفت. انگار كه حجت مشكل دارد در حالي كه رفتار آنان باعث ميشود كه حجت به اين روز بيفتد. • كاملا به اندازه استفاده كرديد. اما بهنظرم زمان رقص جوانها طولاني است. انگار ميخواهيد كه بعد از آن فضاي سنگين به تماشاگر استراحت بدهيد.كل آن صحنه كه از مستي شديد بود تا آخر 6 دقيقه بيشتر نيست. اين صحنه بايد باشد كه بتواند حالات روحي آنان را درك كنيد، در غير اين صورت باور نميكرديد كه اينها هم مست هستند و هم مواد استفاده كردهاند. اگر زمان كار كمتر بود برايتان درك موقعيت و حالات روحي آنها قابل باور نبود.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]