واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: منظره يك قتل
سينما دنياي برادري است. هرجا را كه نگاه كني، برادراني را ميبيني كه تلاش ميكنند تا براي خودشان جايي در پشت دوربين دست و پا كنند.گرچه من فكر ميكنم كه دوران اوج برادران تراوياني بهپايان رسيده، ولي از سوي ديگر برادران كوئن قرار دارند كه در مسير موفقيت قرار گرفتهاند.در گوشهاي ديگر، برادران داردن بلژيكي هستند و در طرف مقابل، واچفسكيها، خالقان ماتريكس قرار دارند. بهزودي، زماني ميرسد كه بدون داشتن يك رابطه فاميلي، نميتوانيد به استوديوهاي فيلمسازي نزديك شويد؛ شاهد مثال، از يك سو پرهگرين ايستوود است و از سوي ديگر، پروژه جديد آنگ لي و چاك لي و در اين بين، ناگهان سروكله برادران پانگ پيدا ميشود.دني پانگ و برادرش اكسيد، دوقلوهايي اهل هنگكنگ هستند كه بيشتر بهخاطر ساختن فيلم «بانكوك خطرناك» (محصول 1999) شناخته شدهاند و حالا نسخه انگليسي آن را ساختهاند. صدايي روي فيلم، شهر بانكوك را شهري «فاسد، كثيف و شلوغ» توصيف ميكند؛ كه خب البته با شخصيتهاي يكوجهي و پرداخته شده و نسبتاً مكانيكي فيلم در تضاد است.در فيلم «بانكوك خطرناك»، نيكلاس كيج در قامت آدمكشي ظاهر ميشود كه در تعطيلات بهسر ميبرد.نيكلاس كيج در نقش «جو لندن» بازي ميكند كه قوياً احتمال ميدهم اسمي جعلي باشد! او تعداد زيادي پاسپورت، مقداري مواد منفجره، چند تفنگ خطرناك و ديگر ملزومات يك شهروند متمدن را در اختيار دارد. جو يك آدمكش حرفهاي است؛ اما خب، در اين دور و زمانه ديگر چه كسي پيدا ميشود كه يك آدمكش حرفهاي نباشد؟! آدمكشها در عالم سينما، حكم لولهكشها را در دنياي واقعي دارند؛ آنها افرادي كارآزموده هستند، معمولاً دستمزد بالايي طلب ميكنند، هيچگونه خدمات پس از فروشي ارائه نميكنند و درعين حال، زماني فرا ميرسد كه شما محتاج آنها هستيد. جو موقع ورود به بانكوك و در گمرك، قصدش را از سفر به بانكوك «گذراندن تعطيلات» ذكر ميكند و برنامه او براي گذراندن اين تعطيلات، عبارت است از كشتن چهارنفر. براي رسيدن به اين هدف، او چهار دستورالعمل كلي براي علاقهمندان به حرفه آدمكشي دارد: سؤالي نپرسيد، به افرادي كه ربطي به مأموريتتان ندارند توجهي نكنيد، هرگونه ردپايي كه از شما باقي مانده را پاك كنيد و بهمحض اينكه توانستيد، برويد دنبال كارتان.دني پانگ و برادرش اكسيد، دوقلوهايي اهل هنگكنگ هستند كه بيشتر بهخاطر ساختن فيلم «بانكوك خطرناك» (محصول 1999) شناخته شدهاند و حالا نسخه انگليسي آن را ساختهاند. صدايي روي فيلم، شهر بانكوك را شهري «فاسد، كثيف و شلوغ» توصيف ميكند؛ كه خب البته با شخصيتهاي يكوجهي و پرداخته شده و نسبتاً مكانيكي فيلم در تضاد است.با اينكه من ميتوانم تصورش را بكنم كه حتي رؤساي جمهور آمريكا هم بتوانند از پس چنين كاري بربيايند، اما خود جو در اين فيلم هيچكدام از اين دستورالعملها را اجرا نميكند؛ مثلاً در 20دقيقه آخر فيلم، جو بهجاي اينكه از فرصت استفاده كند و فوراً كشور را ترك كند، وقت زيادي صرف ميكند تا بتواند حتيالمقدور شهروندان بيگناه بيشتري را تلف كند. كمي قبل از اين هنرنمايي هم او با متصدي يك داروخانه گرم ميگيرد و طي تخلفي بيسابقه از قواعد پذيرفته شده آدمكشي، متصدي مذكور را بهشام دعوت ميكند! و درحاليكه ما كمكم باورمان ميشد كه هيچ احساسي در اين بشر پيدا نميشود، در اينجا فوران احساسات را از جانب وي شاهد هستيم و تازه دختر مورد نظر او نيز كمي نااميد كننده است؛ چرا كه اساساً نميتواند حرف بزند.اين رويكرد، ما را به ياد فيلم «جدامانده» مياندازد. البته اين فيلم اسكار برده اسكورسيزي كه از يك فيلم هنگكنگي اقتباس شده بود، در جايگاه بسيار بالاتري نسبت به «بانكوك خطرناك» قرار دارد، اما در هر دو فيلم، نقش زنان بسيار كمرنگ شده، انگار بيم آن ميرود كه با حضورشان به حال و هواي مردانه فيلم آسيب برسانند. در هر دو فيلم، حس ميكنيم كه زنان اجازه دارند در بازي مشاركت داشته باشند، البته مشروط بر اينكه دهانشان را باز نكنند!روزگاري بود كه نيكلاس كيج بازيگر جذاب و باهوشي بود. ولي حالا، هرچقدر كه فيلمهايش مسخره تر ميشوند (و احتمالاً هرچقدر دستمزد او براي اينگونه فيلمها بالاتر ميرود)، او آنها را جديتر ميگيرد! نيكلاس كيج در فيلمهايي مثل «پريشان دل» و «ترك لاسوگاس» انگار كشف كرده بود زندگي جذابيتي غريب دارد و رفتارش نيز طوري بود كه اين حيرت را نشان ميداد، اما حالا كارش بهجايي رسيده كه در فيلم «بانكوك خطرناك » حتي جمله سادهاي مثل «نوشيدني در يخچال است» را طوري ادا ميكند كه انگار دارد بخشي از انجيل مرقس را تلاوت ميكند.واضح است كه او از موهاي بلند و تيرهاش در اين فيلم خوشش نميآيد و افسرده بهنظر ميرسد و از يك زاويه خاص، شبيه كريسي هيند در فيلم «متظاهران» بهنظر ميرسد. تنها در يك صحنه بارقهاي از روزهاي اوج نيكلاسكيج را ميبينيم؛ در جايي از فيلم جو از يك دزد مطلع كمك ميخواهد كه نامش «كنگ» است. جو ميگويد «كنگ؟» و نام او را با پوزخند طوري تكرار ميكند كه انگار هر لحظه منتظر است كه طرف دست از جيببري بردارد و مثل كينگكنگ، از برجي چيزي بالا برود.البته ميتوان اميدوار بود كه برادران پانگ، خون جديدي در رگهاي سينماي اكشن كه ژانري روبهزوال است، وارد كنند. اما هاليوود و صنعت تلويزيون تاكنون هرچه را كه به دردشان ميخورده از سبك و سياق فيلمهاي آسيايي بيرون كشيدهاند و استفاده كردهاند و لذا به زحمت ميتوان در فيلمي مثل «بانكوك خطرناك» چيز جديدي پيدا كرد كه قبلاً در قسمتهايي از مجموعهاي همچون «CSI» نديدهايم ؛ مثلاً جداي از روشناييهاي مربوط به ترافيك شهري، رنگبندي فيلم از سفيد چرك و آبي مايل به خاكستري فراتر نميرود كه البته سعي در تأكيد برجديت فضاي داستان دارد.درميان صحنههاي اسلحهكشي، نماهاي درشتي از پاهاي پرالنگو و گلبرگهاي شناور نيلوفر گنجانده شده و با پيشرفت روند فيلم، كوچكترين موقعيتي كه بتواند باعث غافلگيري شود باقي نميماند. با توجه به توسعه سبك «افسردگي آشفته» برادران پانگ در سطح جهاني و با ساخته شدن فيلمهايي مثل «گرانقيمت در مسكو» و «محفوظ در ژنو» در پيروي از سبك و سياق «بانكوك خطرناك»، اين سؤال پيش ميآيد كه آيا جهاني شدن سينما يعني همين؟ آيا فيلمها از هر جايي كه سرچشمه بگيرند، در نهايت همه مثل هم بهنظر خواهند رسيد؟منبع : همشهري مطالب مرتبط :«سرقت از بانك» داستاني واقعي از بزرگترين سرقت جهان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]