واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بعد از لحظاتى گرد و غبار ميدان فرو نشست. امام حسين (ع) بالاى سر اين نوجوان ايستاده و دارد با حسرت به او نگاه مىكند. آن نوجوان هم در حال جان دادن است و پا را تكان مىدهد. امام ميفرمايد: كسانى كه تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند. مقام معظم رهبري در يكي از سخنرانيهاي خود در خصوص نحوه شهادت حضرت قاسم (ع) ميفرمايند: «...من امروز مىخواهم از روى مقتل «ابنطاووس» كه در كتاب «لهوف» است، يك چند جملهاي ذكر مصيبت كنم و چند صحنه از اين صحنههاى عظيم را براى شما عزيزان بخوانم. البته اين مقتل، مقتل بسيار معتبرى است. اين سيدبنطاووس كه علىبنطاووس باشد، فقيه است، عارف است، بزرگ است، صدوق است، موثق است، مورد احترام همه است، استاد فقهاى بسيار بزرگى است؛ خودش اديب و شاعر و شخصيت خيلى برجستهاى است. ايشان اولين مقتل بسيار معتبر و موجز را نوشت. البته قبل از ايشان مقاتل زيادى است. استادشان، ابن نما مقتل دارد، شيخ طوسى مقتل دارد، ديگران هم دارند. مقتلهاى زيادى قبل از ايشان نوشته شد، اما وقتى «لهوف» آمد؛ تقريباً همه آن مقاتل تحتالشعاع قرار گرفت. اين مقتلِ بسيار خوبى است؛ چون عبارات، خيلى خوب، دقيق و خلاصه انتخاب شده است. من حالا چند جمله از اينها را مىخوانم. يكى از اين قضايا، قضيه به ميدان رفتن «قاسمبنالحسن» است كه صحنه بسيار عجيبى است. قاسمبنالحسن (عليهالصلاةوالسلام) يكى از جوانان كم سالِ دستگاهِ امام حسين (ع) است. نوجوانى است كه «لم يبلغ الحلم»؛ هنوز به حدّ بلوغ و تكليف نرسيده بوده است. در شب عاشورا، وقتى كه امام حسين (ع) فرمود كه اين حادثه اتفاق خواهد افتاد و همه كشته خواهند شد و گفت شما برويد و اصحاب قبول نكردند كه بروند، اين نوجوان سيزده، چهاردهساله عرض كرد: «عمو جان! آيا من هم در ميدان به شهادت خواهم رسيد؟» امام حسين (ع) خواست كه اين نوجوان را آزمايش كند ـ به تعبير ما ـ فرمود: «عزيزم! كشتهشدن در ذائقه تو چگونه است؟» گفت «احلى من العسل»؛ از عسل شيرينتر است. ببينيد؛ اين، آن جهتگيرى ارزشى در خاندان پيامبر است. تربيت شدههاى اهل بيت (ع) اينگونهاند. اين نوجوان از كودكى در آغوش امام حسين (ع) بزرگ شده است؛ يعنى تقريباً سه، چهار ساله بوده كه پدرش از دنيا رفته و امام حسين تقريباً اين نوجوان را بزرگ كرده است؛ مربى به تربيت امام حسين(ع) است. حالا روز عاشورا كه شد، اين نوجوان پيش عمو آمد. در اين مقتل اينگونه ذكر مىكند: «قال الرّاوى: و خرج غلام». آنجا راويانى بودند كه ماجراها را مىنوشتند و ثبت مىكردند. چند نفرند كه قضايا از قول آنها نقل مىشود. از قول يكى از آنها نقل مىكند و مىگويد: همينطور كه نگاه مىكرديم، ناگهان ديديم از طرف خيمههاى ابىعبداللَّه (ع)، پسر نوجوانى بيرون آمد: «كانّ وجهه شقّة قمر»؛ چهرهاش مثل پاره ماه مىدرخشيد. «فجعل يقاتل»؛ آمد و مشغول جنگيدن شد. اين را هم بدانيد كه جزئيات حادثه كربلا هم ثبت شده است؛ چه كسى كدام ضربه را زد، چه كسى اوّل زد، چه كسى فلان چيز را دزديد؛ همه اينها ذكر شده است. آن كسى كه مثلاً قطيفه حضرت را دزديد و به غارت برد، بعداً به او مىگفتند: «سرقالقطيفه»! بنابراين، جزئيات ثبت شده و معلوم است؛ يعنى خاندان پيامبر (ص) و دوستانشان نگذاشتند كه اين حادثه در تاريخ گم شود. «فضربه ابن فضيل العضدى على رأسه فطلقه»؛ ضربه، فرق اين جوان را شكافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرك با صورت روى زمين افتاد. «وصاح يا عمّاه»؛ فريادش بلند شد كه عموجان «فجل الحسين عليهالسّلام كما يجل الصقر». به اين خصوصيات و زيباييهاى تعبير دقت كنيد! صقر، يعنى باز شكارى. مىگويد حسين عليهالسّلام مثل باز شكارى، خودش را بالاى سر اين نوجوان رساند. «ثمّ شدّ شدّة ليث اغضب». شدّ، به معناى حمله كردن است. مىگويد: مثل شير خشمگين حمله كرد. «فضرب ابنفضيل بالسيف»؛ اول كه آن قاتل را با يك شمشير زد و به زمين انداخت. عدهاى آمدند تا اين قاتل را نجات دهند، اما حضرت به همه آنها حمله كرد. جنگ عظيمى در همان دور و برِ بدن «قاسمبنالحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگيدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار ميدان فرا گرفت. راوى مىگويد: «وانجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. اين منظره را كه تصوير مىكند، قلب انسان را خيلى مىسوزاند: «فرأيت الحسين عليهالسّلام»: من نگاه كردم، حسينبن على عليهالسّلام را در آنجا ديدم. «قائماً على رأس الغلام»؛ امام حسين (ع) بالاى سر اين نوجوان ايستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مىكند. «و هو يبحث برجليه»؛ آن نوجوان هم با پاهايش زمين را مىشكافد؛ يعنى در حال جان دادن است و پا را تكان مىدهد. «والحسين عليهالسّلام يقول: بُعداً لقوم قتلوك»؛ كسانى كه تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند. اين يك منظره، كه منظره بسيار عجيبى است و نشاندهنده عاطفه و عشق امام حسين (ع) به اين نوجوان است و در عين حال فداكارى او و فرستادن اين نوجوان به ميدان جنگ و عظمت روحى اين جوان و جفاى آن مردمى كه با اين نوجوان هم اينگونه رفتار كردند...» بيانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران 18 ارديبهشت 1377 /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]