تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812745465




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کشتن یک گرگ سخت نیست


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کشتن یک گرگ سخت نیست
خرگوش
روزی همه‌ی حیوانات، در وسط جنگل دور هم جمع شده بودند. از بزرگ‌ترین تا کوچک‌ترین حیوان، همه آمده بودند اسب، گاو، خرگوش، روباه، اردک، موش، پرنده و تمام حیواناتی که در جنگل زندگی می‌کردند.همه ترسیده بودند؛ چون یک گرگ بزرگ به جنگل آمده بود و گفته بود که اگر هر روز برای من غذا نیاورید، شماها را خواهم خورد بدین ترتیب حیوانات تمام روز را مجبور بودند برای گرگ غذا جمع کنند و چیزی برای خودشان نمی‌ماند. برای همین دور هم جمع شده بودند تا راه حلی پیدا کنند.اردک گفت: «باید چه کار کنیم؟»اسب گفت: «باید چه‌کار بکنیم؟»و همه با هم، هم صدا گفتند: «باید چه کار بکنیم؟» خرگوش گفت: «من می‌دانم چه کار باید کرد، باید گرگ بزرگ را کشت... و من این کار را انجام می‌دهم.» و به طرف خانه‌ی گرگ رفت.اردک به بقیه گقت: « او می‌خواهد چه کار بکند؟» هنگامی که خرگوش از جنگل عبور می‌کرد چشمش به یک رودخانه افتاد و فکری به ذهنش رسید.به داخل آب پرید و وقتی که بدنش خیس خیس شد از آب بیرون آمد و به روی زمین غلتید تا خاکی شد خرگوش الان ظاهری زشت و کثیف پیدا کرده بود و به سوی خانه‌ی گرگ رفت...گرگ گفت: «تو کی هستی؟»خرگوش جواب داد: «غذای امروز شما هستم.» گرگ گفت؛ «تو موجود زشت و کوچولو؟ من گاو یا اسب می‌خواهم و آنها تو را فرستاده‌اند.»خرگوش گفت: «گرگ‌های دیگر، همه گاوها و اسب‌ها را خورده‌اند چون آنها هم از شما بزرگ‌ترند و هم با هوش‌تر.»گرگ گفت: «گرگ‌های دیگر؟ کجا هستند؟ آنها را به من نشان بده.»سپس خرگوش او را به جنگل و کنار رودخانه برد.خرگوش گفت: «در آنجا زندگی می‌کنند.» گرگ روی رودخانه خم شد و صورت زشت خود را در آب دید، فکر کرد که گرگ دیگری در آنجاست و او را نگاه می‌کند، برای همین به داخل آب پرید تا با گرگی که در آب دیده بود مبارزه کند. و جریان آب او را با خود برد.خرگوش نزد دوستانش بازگشت و ماجرا را برای آنها تعریف کرد و گفت: «کشتن یک گرگ سخت نیست فقط باید بدانی چه‌طور این کار را باید انجام داد؟»بچه‌ها پیام این داستان این است که شما با فکرتان می‌توانید در برابر کسانی که فکر می‌کنند از لحاظ نیروی بدنی از شما قوی‌تر هستند پیروز شوید.ترجمه‌ی: ندا فراهانیمنبع: کیهان بچه‌ها********************************مطالب مرتبط گوهر گرانبها یک نقّاشی برای آقای باغبان گربه‌ی صورتی بهلول و سجده سقف خانه هیزم شکن





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن