تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):از كسانى مباش كه بى‏عمل، به آخرت اميد دارند... از گناه باز مى‏دارند، اما خود باز ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829582911




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گربه‌ی صورتی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گربه‌ی صورتی
گربه
توی سایه خوابیده بودم که چند تا پسر به طرف من آمدند. یکی از آنها که موهایش مثل تاج خروس بود، دوید طرفم و مرا از روی زمین برداشت. خواستم فرار کنم، ولی آنقدر محکم مرا توی سینه‌اش چسبانده بود که کاری نمی‌توانستم بکنم. چهار تا پسر بودند. همه‌س‌شان لباس صورتی داشتند. شده بودند مثل پلنگ صورتی! اولی که تپل بود، یک کبوتر صورتی توی دستش بود. آن یکی یک طناب صورتی داشت که سگ صورتی به آن بسته شده بود. سومی هم سر و صورتش رنگ صورتی بود. من هم توی دست پسر چهارمی بودم.نمی‌دانستم می‌خواهند چه بلایی سرم بیاورند. با هم به راه افتادند و به مغازه‌ی رنگ فروشی رفتند. پسر چهارمی گفت: «آقا یک رنگ صورتی می‌خواهم.» مرد یک قوطی رنگ صورتی آورد. پسر قوطی را برداشت و آمدیم بیرون. بعد یک جای خلوت گیر آورد. می‌خواستم فرار کنم؛ اما سه تا پسر مرا محکم گرفتند و روی زمین خواباندند. سر و صدای من فایده‌ای نداشت. چنگال‌هایم تیز نبود که آنها بترسند. پسر، در قوطی را باز کرد و تمام رنگ را به سر و صورتم و بدنم مالید. پسر گفت: «حالا شد! من هم یک گربه‌ی صورتی دارم.»سگ و کبوتر داشتند به من می‌خندیدند. داشتم عصبانی می‌شدم. گفتم: «مسخره‌ها، چرا می‌خندید؟»کبوتر گفت: «وای بق بقو! خیلی خنده‌دار شدی.» گفتم: «هه هه. نه اینکه شما خنده‌دار نشدید! من کبوتر سفید و سیاه دیدم؛ اما کبوتر صورتی ندیدم.»سگ گفت: «ولش کن! این گربه زود جوش می‌کند.»گفتم: «خودت زود جوش می‌کنی. سگ‌ها وقتی جوش می‌کنند صورتی می‌شوند. حالا تو یک سگ جوشی هستی.»سگ عصبانی شد و پرید طرف من؛ اما صاحبش طناب صورتی را کشید و سگ به گوشه‌ای پرت شد. من برای سگ زبان درآوردم.از ماشین پیاده شدیم. به جایی که رسیدیم خیلی شلوغ بود. آدم‌های زیادی آمده بودند. یک عده پرچم و لباس صورتی داشتند و بعضی‌ها هم لباس و پرچم خرمایی. سرو صدای جمعیت زیاد بود. صاحب من، یعنی همان پسر که اسمش کوروش بود، نشست و مرا توی یک پلاستیک گذاشت. رنگ بدنم خشک شده بود. بعد مرا گذاشت توی ساکش که خیلی تاریک بود. کلی چیز هم ریخت روی من؛ لباس، غذا، نوشابه و... داشتم سر و صدا می‌کردم که کوروش گفت: «فقط ده دقیقه خفه شو! رفتیم تو، درت می‌آورم.»خیلی سخت بود. انگار توی چاه افتاده بودم. از هر طرف به من فشار وارد می‌شد. به هر زحمتی بود تحمل کردم. یک دفعه زیب کیف باز شد. از ساک پریدم بیرون و رفتم توی جمعیت. چقدر شلوغ بود. گوشه‌ای ایستادم و نفس بلندی کشیدم.از دست کوروش راحت شده بودم. آدم‌ها تمام نمی‌شدند که من از آن‌جا بروم بیرون. صحبت از فوتبال بود، یکی می‌گفت تیم صورتی، آن یکی می‌گفت تیم خرمای. فهمیدم که اینجا ورزشگاه است. من هم خواستم بروم فوتبال ببینم که یک‌دفعه کوروش از راه رسید و مرا بغل کرد. ای داد بی‌داد! از دست او فرار کرده بودم، اما گیر افتادم. کوروش مرا توی سینه‌اش فشار داد و گفت: «آفرین گربه‌ی زرنگ‌تر من!» بعد به دوستش که سگ داشت: «گربه‌ی من از سگ تو زرنگ‌تر است. می‌دانی که اجازه نمی‌دهند سگ را بیاوری توی ورزشگاه. اگر گربه‌ی من هم فرار نمی‌کرد، الآن می‌گرفتنش.» کبوتر هم نگاه کرد و خندید. پرسیدم: «چی شده؟»گفت: «هیچی، مأمورها سگ ایرج را گرفتند و نگذاشتند بیاید تو.»بچه‌ها روی صندلی نشستند. یک طرف ورزشگاه خرمایی رنگ بود و یک طرف صورتی. سر و صدا وحشتناک بود. بازی که شروع شد پدرم درآمد؛ چون کوروش همه‌اش مرا توی سینه‌اش فشار می‌داد. وقتی تیمش گل نمی‌زد، محکم می‌زد توی سرم. یک بار هم عصبانی شد و مرا پرت کرد زیر پایش. همه جای بدنم درد گرفت. کوروش مرا بغل کرد و گفت: «ببخشید! حواسم نبود.» مرا در سینه‌اش نگه داشت. یک دفعه همه‌ی صورتی‌ها بلند شدند. تیم‌شان حمله کرده بود. تا اینکه گل زد. وقتی گل شد، سر و صدا بلند شد. کوروش مرا پرت کرد هوا. توی هوا معلق خوردم، چرخیدم و چرخیدم تا افتادم روی سر جلویی که یک مرد هیکلی بود. مرد با دیدن من، به عقب برگشت و گفت: «این گربه مال کیه؟»کوروش که بالا و پایین می‌پرید، گفت: «ا... مال منه. بغل شما چه کار می‌کنه!» مرد هیکلی که مرا توی دستش نگه داشته بود، چند بار چرخاند و پرتم کرد طرف کوروش و بعد گفت: «خجالت نمی‌کشی گربه به طرفم پرت می‌کنی. بزنم داغونت کنم!» کورش گفت: « چرا گربه‌ام را به طرفم پرت می‌کنی! با این زبان‌بسته چه کار داری!»یک دفعه دعوا شروع شد آنها با هم در افتادند و من زیردست و پا افتادم. برای اینکه از دست دعوا راحت شوم، از روی سر و کله‌ی مردم پریدم و رفتم وسط زمین سبز. آنجا خواستم استراحت کنم که یک مردمشکی پوش آمد و مرا انداخت بیرون. خلاصه آن روز خیلی درد کشیدم. از آنجا فرار کردم و تصمیم گرفتم دیگر به ورزشگاه نروم.علی باباجانی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن