واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: امشب خاموش و غمگين؛ زمزمه درد علي را گوش مي دهد، بقيع آرام و شاد و مدينه غمبار، سکوت کرده است. لحظههايي دردناک و دردزاد بود؛ اکنون فاطمه مي خواست بار ديگر تاريخ را دوباره متولد کند، ارواح آدم و نوح ابراهيم و موسي و عيسي و جبرئيل و ميکائيل، او را بدرقه ميکردند، گويي عالم ملکوت الهي به زمين آمده بود و با فاطمه همراه بود. اينک لحظه وداع با علي (ع) چه دشوار است. اکنون علي بايد در دنيا بماند. سي سال ديگر! آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند؛ لحظه اي گذشت و لحظاتي … ناگهان از خانه شيون برخاست. پلکهايش را فروبست و چشمهايش را به روي محبوبش گشود. شمعي از آتش و رنج، در خانه علي خاموش شد و علي با کودکانش تنها ماند. از علي خواسته بود تا او را شب دفن کنند، مزارش را کسي نشناسد و علي چنين کرد. اما کسي نمي داند که چگونه و هنوز نمي داند کجا، در خانهاش يا در بقيع، معلوم نيست. و کجاي بقيع ؟ آنچه معلوم است، رنج علي ست، امشب، بر مزار فاطمه و علي که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بي پيامبر، بي فاطمه. همچون کوهي از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است. نسيم نيمه شب کلماتي را که به سختي از جان علي برميآيد، از سر مزار فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد.بر تو، از من و از دخترت که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پيوست، سلام اي رسول خدا. از سرگذشت عزيز تو اي رسول خدا، شکيبايي من کاست و چالاکي من به ضعف گراييد. اما در پي سهمگيني فراق تو و سختي مصيبت تو، مرا اکنون جاي شکيب هست. هماکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاري در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چيز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گير. لحظهاي سکوت کرد، خستگي يک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گويي با هر يک از اين کلمات، که از عمق جانش کنده ميشد، قطعهاي از هستياش را از دست مي داد. درمانده شده بود؛ نميدانست چه کند؛ بماند يا بازگردد. چگونه فاطمه را، اينجا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد. و چگونه بماند. کودکان، مردم، حقيقت، مسؤوليتهايي که تنها چشم به راه اويند و رسالت سنگيني که بر آن پيمان بسته است. درد چندان سهمگين است که روح تواناي او را ناتوان کرده است. نميتواند تصميم بگيرد، ترديد جانش را آزار ميدهد، برود يا بماند. به فاطمه مي گويد: اگر از پيش تو بروم، نه از آن روست که از ماندن نزد تو ملول گشتهام و اگر همين جا ماندم، نه از آن رو است که به وعدهاي که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شدهام. آنگاه برخاست، ايستاد، به خانه پيغمبر رو کرد، با حالتي که در احساس نميگنجيد، گويي ميخواست به او بگويد که اين وديعه عزيز را که به من سپردي، اکنون به سوي تو بازميگردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برايت همه چيز را بگويد. فاطمه اينچنين زيست و اينچنين به سوي معبود شتافت و زندگي ديگري را در تاريخ آغاز کرد. در چهره همه ستمديدگان ـ که بعدها در تاريخ اسلام بسيار شدند ـ هالهاي از فاطمه پيدا بود. ياد فاطمه، با عشقها و عاطفهها و ايمانهاي شگفت زنان و مرداني که در طول تاريخ اسلام براي آزادي و عدالت ميجنگيدند، در توالي قرون، پرورش مييافت و در زير تازيانههاي بيرحم و خونين خلافتهاي جور و حکومتهاي بيداد و غصب، رشد مييافت و همه دلهاي مجروح را لبريز ميساخت. اين است که همه جا در تاريخ ملتهاي مسلمان، فاطمه منبع الهام آزادي و حقخواهي و عدالتطلبي و مبارزه با ستم و قساوت و تبعيض بوده است. از شخصيت فاطمه (س) سخن گفتن بسيار دشوار است. فاطمه يک زن بود، آنچنان که اسلام مي خواهد که زن باشد. تصوير سيماي او را پيامبر ترسم کرده بود و او را در کوره هاي سختي و فقر و مبارزه و آموزش هاي عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود. وي در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه بود؛ مظهر يک دختر براي پدر، مظهر يک همسر، مظهر يک مادر، مظهر يک زن مبارز و مسئول در برابر زمانه و سرنوشت جامعه؛ او خود يک امام است، يک اسوه، يک شاهد براي هر زني که مي خواهد شدن خويش را خود انتخاب کند. با طفوليت شگفتش، با مبارزه مداومش در دو جبهه داخلي و خارجي، در خانه پدر، خانه همسر، در جامعه، در انديشه و رفتار و زندگي اش، چگونه بودن را به زن پاسخ مي داد. او کسي است که روز تولدش، بزرگترين زنان تاريخ آفرينش، از جمله مريم مقدس، از آسمان آمدند تا خديجه کبري تنها نباشد و فاطمه در آغوش آنان متولد شود. در ميان همه جلوههاي خيره کننده روح بزرگ فاطمه، اين است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظيم علي (ع ) است. او در کنار علي تنها يک همسر نبود. علي را به ديده يک دوست، يک آشناي دردها و آرمانهاي بزرگش مي نگريست و انيس خلوت بيکرانه و اسرارآميزش و همدم تنهاييهايش. فاطمه (س) کسي بود که اسلام را احيا کرد، اگرچه فاطمه نتوانست علي را دوباره تا ستيغ بلند غدير، ستيغ آسماني «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» برآورد، و قرآن را، در کنار چشمه خورشيد، به دست علي، بر همه جامعهها بتاباند و امت واحد قرآني بسازد، ليکن توانست علي را از قبر ساخته سياست سفياني بيرون آورد و در معبر تاريخ قرار دهد، تا حکومت قرآني واقعي بتواند تشکيل شود، و مدينة النبي يک نمونه از خود به جاي بگذارد، و نهجالبلاغه آفريده شود. اگر قيام فاطمي نبود، امروز نه تنها از ارزشهاي اسلامي، بلکه از هيچ ارزش و فضيلتي چه بسا نشاني نبود و قرآن کريم، با انواع تفسيرهاي منزه از اختلاف بودن خود را از دست ميداد و از تفسير مفسران راستين کتاب الهي، يعني ائمه طاهرين (ع)، چيزي يافت نميشد. قيام قرآني و حماسه فاطمي، سبب شد که علي (ع) از حذف مطلق مصون ماند و پس از 25 سال روي کار آيد و بتواند شهر نمونه قرآني را بسازد. علي (ع)، در همين چهار سال و اندي، با آن سه جنگ داخلي تحميلي و ويرانگر، از هر فرصتي بهره جست، و دهها اصل قرآني و ارزش اسلامي را در هدايت و تربيت فرد و جامعه، پيريخت و اصول انسانيت قرآني و اسلاميت واقعي را متبلور ساخت و با مردم سخناني را در ميان نهاد که حاصلي چون نهجالبلاغه داشت. فرياد عدالت فاطمه، در روز عاشورا، از حنجره فرزندش حسين (ع) نيز طنينافکن شد، چنان که روزي همان فرياد، از حنجره فرزند ديگرش، مهدي موعود (عج) طنينافکن خواهد شد و عدالت آفاقي و انفسي گستره زمين و آفاق زمان و عرصههاي زندگي انساني را خواهد گرفت... و اين است حقيقت جاودان رسالت محمدي ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 428]