واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: دين و صلح نصر حامد ابوالزید پس از حادثه ١١ سپتامبر بحث اسلام و خشونت تبديل به موضوع مورد علاقه بسياري از رسانهها شده است. از آنجا که نميخواهم حرفهاي خود در طول ٧ سال گذشته و از زماني که به اروپا آمدهام را دوباره تکرار کنم بحث کنوني خود را به موضوع «دين و صلح» محدود ميکنم. با تمرکز بر موضوع «صلح» به جاي پرداختن مستقيم به موضوع «خشونت» سعي ميکنم وارد جنبههاي جدلي يا اعتذاري اين مبحث نشوم. بدون هيچ توضيحي واضح و مبرهن است که مفهوم «صلح» از لحاظ ساختاري آن روي سکه «جنگ» يا «خشونت» ميباشد. پرداختن به موضوع دين نه به عنوان يک محصول مقدس صرف بلکه بيشتر به عنوان يک حوزه ارتباطي بين بشر و خدا، وحي و تاريخ، و مقدس و غيرمقدس به درک اين نکته کمک ميکند که يک دين چگونه ميتواند هم منشأ صلح باشد و هم منشأ خشونت. من بحث خود را ابتدا با پرداختن به مساله اساسي مفهوم و هدف دين آغاز ميکنم. در بخش دوم به ارتباط بين دين و تاريخ يا به عبارت بهتر بين تعصب ديني و بيان تاريخي آن پرداخته و در بخش سوم مورد خاص اسلام را مورد بررسي قرار ميدهم. 1 ديدگاه نظري: سوال اول من اين است: «دين اساسا درباره چيست؟» پاسخ ساده من اين است: «دين راجع به خدا، انسان و کل عالم است.»اگر خود را تنها محدود به رابطه خدا و انسان کنيم، از آنجا که پيشفرض مفهوم «انسان» اين است که آدمي در جهان هستي زندگي ميکند، شايسته است که دين را حوزهاي تعريف کنيم که وجود همزمان انسان و خدا را ارج مينهد. همچنين ميتوان گفت که در حوزه دين، خدا انساني و انسان مقدس شده است. اين مفهوم در کتب يهودي وجود داشته و در مسيحيت نيز در وجود شخص مسيح تجسم يافته است. در اسلام اين حوزه وجودي در قرآن، کلام ابدي خدا بر اساس فقيهان سنتي، ارائه شده است. اهميت وجود چنين حوزه وجودياي در جهت ايجاد همزيستي مسالمتآميز، يا هماهنگ، بين انسان و دنياي پيرامون وي ميباشد. با اداي فرايض مذهبي، تفکر، عبادت و شرکت در مراسم معنوي انسان قادر به ارتباط با دنيا و کشف پيوندهاي متعلق به دنيا به طور عام و نژاد بشري به طور خاص ميباشد. اين ممکن نيست مگر با وجود يک اصل فعال که در کل عالم حاضر است. اين اصل فعال در دينهاي مختلف اسامي مختلف دارد. براي مثال اين اصل فعال در سه دين شاخص «خدا» خوانده ميشود. بدينترتيب سوال دوم اينگونه مطرح ميشود، «آيا انديشمندان بايد اين تعريف از دين را که دين روشي براي ايجاد ذهنهاي فردي صلحطلب و در نتيجه تاسيس يک جامعه صلحطلب ميباشد تاييد کنند؟» نظريه وجود خالق (آفريننده) صاحب کل هستي، رحمان و رحيم و عالم و قادر مطلق در جهت توضيح و تبيين اين نکته به انسان است که بفهمد در کجاي اين عالم ناشناخته قرار دارد؟ پيام اصلي اين است که انسان تنها نبوده و وجود و هستي وي بيثمر نيست و زندگي وي روي زمين داراي هدف و معنا ميباشد. اين مقصود حاصل نميشود مگر از طريق زندگي دستهجمعي و اجتماعي. اصليترين برنامه هر ديني تاسيس يک جامعه مبتني بر عدالت ميباشد. عدالت اجتماعي بر اين واقعيت استوار است که از نظر خداوند تمام انسانها برابر ميباشند و از آنجا که انسان به طريق منحصر بهفردي تصوير خدا روي زمين ميباشد داراي شأن و منزلت خاصي است. از اين رو ميخواهم ادعا کنم که صلح جزء ضروري هر ديني است. صلح، چه به يک حالت ذهني [فردي] برگردد و چه شرط لازم زندگي اجتماعي باشد، قويا به شکل خاصي از عقيده مربوط است. 2 دين و تاريخ: سوال سوم اين است: آيا دين همواره زندگي اجتماعي را تعيين کرده و به آن شکل ميدهد يا اينکه در چارچوب يک زمينه اجتماعي-تاريخي مشخص شکل يافته و تفسير شده است؟ براي پاسخ به اين سوال بايد بين زمينه اجتماعي-تاريخي اصلي يک دين و توسعه و پيشرفت آن در طول سفر اجتماعي-تاريخي آن تا زمان حاضر تفاوت اساسي قائل شد. به عنوان مثال هدف يهوديت آزاد ساختن مردم اسرائيل و متحد کردن طوايف تحت يک رهبري ديني و سياسي بود. از اينرو عبارت «قوم برگزيده»بارها و بارها در کنار نشانههاي انحصاري ديگر نظير ختنه کردن مورد اشاره آنها قرار گرفت. از طرف ديگر هدف مسيحيت اصلاح گرايشات ماديگراي يهوديت با تکيه بر معنويت بود. مسيح ميگويد: «من نه براي تغيير قانون و شريعت بلکه براي برگرداندن بنياسرائيل به راه راست آمدهام». ادعاي تبديل معبد به بازار توجيهي براي پيام جديد بود. مطابق قرآن اسلام هم دين جديدي نبود، بلکه همان دين ابراهيم، اسحاق، اسماعيل، يعقوب و موسي بود. به عنوان مثال به آيههاي 29-26 سوره 57 قرآن رجوع کنيد. از وراي سفر دراز و طولاني هر ديني در تاريخ، لايههاي متعدد تفسير و تفسير دوباره، يا به عبارت بهتر تفسير و ضدتفسير حول متنهاي اوليه گرد آمدهاند، به حدي که زمينه اجتماعي-تاريخي اوليه متن پنهان مانده است. با اين حال، اين امر خوشبختانه باعث به وجود آمدن چندگانگي در گرايشات فکري هر ديني ميشود، چندگانگياي که با تکيه بر جنبههاي مختلف دين باعث کثرتگرايي ميشود. هدف ما نيز به عنوان انديشمندان و معتقدان ديني تاکيد بر اين واقعيت تجربي به هر طريق ممکن است: دين چيزي است که معتقدان از منابع اوليه آن ميسازند. متنهاي مذهبي به خودي خود صحبت نميکنند؛ آنها از طريق صداي معتقدان صحبت ميکنند. من حتي جلوتر رفته و ادعا ميکنم که خدا از طريق انسان صحبت ميکند؛ معنا و مفهوم دين هم مستعد ثابت و ايستا ماندن است و هم مستعد پيشرفت و تغيير با زمان و مکان. همه اينها بستگي به شرايط اجتماعي، سياسي و تاريخي جامعه دارد. در عصر مدرن ما، ارايه فهم و توضيحي از دين، که بتواند جنبه همگاني و عالمگير بودنش را درک کرده و منتقدانه اهميت بعد تاريخياش را توضيح دهد، ضروري و حياتي شده است. مشکل اساسي «بنيادگرايي»، به عنوان گونهاي از طرز تفکر انحصارگرايانه که به طور اتوماتيک ميتواند منتج به خشونت و تروريسم شود، اين است که [اين انديشه] فقط قادر به درک بعد تاريخي يک دين مشخص بوده و آن را به عنوان حقيقت ديني ابدي ارايه ميکند. همانگونه که قبلا اشاره شد، دين در يک متن مذهبي به زبانهاي بشري، حاملان پسزمينه تاريخي و فرهنگياش، بيان ميشود. با اين وجود، اين زبانها شامل وحي مقدس خدا نيز ميباشند و اين بدين معناست که اين زبانها بيشتر دلالت بر يک معنا و مفهوم دارند تا نقل قول صرف. تفسير لفظي که نهايتا توسط گروههاي بنيادگراي هر ديني پذيرفته ميشود پيام الهي را با ابدي دانستن يک امر تاريخي کاملا بشري ميکند. البته هرمنوتيک (تاويل) متون مذهبي هم نبايستي با کاملا مقدس دانستن هر آيهاي از سوي ديگر دچار افراط شود؛ بلکه بايد با اعمال روش تحليلي بين امور «همگاني»و «تاريخي»تفاوت قائل شده و سعي در حفظ تعادل در حوزه دين کند. 3 مشاهدات مربوط به اسلام: برخي مردم هلند، سياستمداران و روشنفکران مصرانه وجود گونههاي ديگر اسلام به جز اسلام طرفدار تفسير تحت اللفظي و افراطي را تکذيب ميکنند. البته تکذيب وجود عدم وجود را ثابت نميکند. شخصا وجود اسلام افراطي را تکذيب نميکنم و معتقدم اين نگاه به اسلام همه جا وجود دارد. البته وجود اين نوع اسلام به معناي عدم وجود گونههاي ميانهرو و ليبرال آن نيست. اين نوع اسلام نيز همه جا وجود دارد همانگونه که از قرن 9 (قرن دوم مطابق تقويم اسلامي) وجود داشته است. در اين مقال بحث خود را به قرآن محدود ميکتم که به بحث داغ رسانهها تبديل شده است. در ابتدا بحث فقيهان بر ماهيت قرآن، کلام خدا- و شيوه مناسب فهم آن متمرکز بود. بحث اصلي بر اين بود که آيا قرآن در يک دوره خاص تاريخي توليد شد يا اينکه ابدي و بخشي از روح و وجود الهي بوده است؟ فقيهان عقلگرا (معتزلهها) ابدي بودن قرآن به عنوان کلام خدا را با چالش اساسي مواجه ساختند. آنها استدلال ميکردند که قرآن خطابهاي (عملي گفتاري) است که نيازمند وجود مخاطب و بازگشايي رمز ارتباط براي قابل فهم شدن توسط مخاطب ميباشد. زبان قرآن، عربي، زباني است که خداوند براي آشکارسازي پيامش به عربها آن را برگزيد. بنابراين بايستي با دانش منطقي و تاملات حاصله از اعمال روشهاي زبانشناسي فهميده شود. در دوران کلاسيک (قرن نهم تا دوازدهم ميلادي) مکتبهاي متعدد تفسير قرآن وجود داشتند: زبانشناسانه، خداشناسانه، فيلسوفانه، عارفانه و حقوقي.از آن پس در تاريخ اسلام تفسيرهاي جديد، حتي با تهديد و سرکوب حکومتها، هرگز متوقف نشدند. در حال حاضر هم اين فرآيند با وجود دشواريهاي بسيار ادامه دارد. سلطه افراطيترين و بستهترين تفسير مربوط به قرآن با افول تمدن اسلامي پس از تصرف بغداد توسط مغولها (1258) و جنگهاي صليبي مرتبط ميباشد. از آن پس قدرت سياسي در دستان گروههاي نظامي افتاد که از پژوهشهاي روشنگرانه نفرت داشتند. فقه سنتي تبديل به ايدئولوژي سياسي بسياري از دولتهاي کشورهاي مسلمان شد چرا که «پيروي و اطاعت»را وظيفهاي اجباري و شرعي ميداند. همراستايي و اتحاد روحانيون باقدرت سياسي «دروازههاي تاملات و انديشههاي عقلاني» (اجتهاد) را به روي مردم (عموم) بسته و آن را به امتيازي براي نخبگان مذهبي تبديل کرد. در ابتداي قرن نوزدهم، زماني که غرب دنياي اسلام را مستعمره خود ساخته بود، براي مواجهه با چالش مدرنيته موج جديدي از تفسير متون ديني، مبتني بر دو روش پايهاي بازگشايي معنا يا اتکا به سنت، ظهور کرد. در تحقيق چاپ شدهاي که براي WRR انجام دادم به فرآيند اصلاح انديشه اسلامي از قرن هجدهم تا حال حاضر پرداختهام. هماکنون ميخواهم که به موضوعات خاص مرتبط با معناي قرآن اشاره کنم. آنچه در ادامه ميگويم به طور کامل تفکر شخصي اينجانب نيست، بلکه گونهاي از فهم قرآن است که بين اکثر انديشمندان مدرنگراي زن و مرد مسلمان در سرتاسر دنياي اسلام وجود دارد. گرچه ممکن است اين انديشمندان از روشهاي متفاوتي استفاده کنند يا روشهاي تحليلي متفاوتي را شکلبندي دهند يا حتي از کلمات متفاوتي استفاده کنند اما طرز فهم و حوزه «معنايي» آنها يکي ميباشند. اولا تمام روشنفکران مسلمان ميانهرو و مدرن اعتقاد دارند که يکي از اصليترين و مهمترين اهداف اسلام آموختن رفتار و فهم مبتني بر عقل به انسان به جاي پيروي کورکورانه از سنت و تقليد از گذشته ميباشد؛ از اين طرز فکر در قرآن به عنوان جاهليت (دوران الحاد و جهالت) ياد ميشود. ثانيا، استفاده از روش انتقادي تاريخي براي تحليل قرآن نشاندهنده غنا و پيچيدگي قرآن هم به عنوان متن و هم به عنوان گفتاري است و در نهايت نشان خواهد داد چگونه علمايي که در ظاهر به معناي لفظي آن عمل ميکنند آن را فقط به يک «کتاب شريعت»يا يک «کتاب علمي»تقليل دادند. اگر کلمه به کلمه هر آنچه در قرآن آمده است به عنوان قانون الهي درآيد، در آن صورت مسلمانان بايستي نظام سياسي-اقتصادي بردهداري را دوباره احيا کنند. مگر نه اينکه اين امر در قرآن ذکر شده است. باز زمينهسازي (زمينهسازي دوباره) اديان و بازسازي معناي آنها، راهکاري ضروري در نزديکتر ساختن اديان براي فعال کردن نيروي ايمان در جهت صحيح و فراهمساختن آسايش و رفاه، نه تنها براي انسان بلکه براي تمام موجودات روي زمين، ميباشد. منبع: اعتمادملی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 497]