تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين شما كسى است كه براى زنان خود بهتر باشد و من بهترين شما براى زن خود هستم....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834755321




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت وگو با کارگردان «ميناي شهر خاموش» (1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفت وگو با کارگردان «ميناي شهر خاموش» (1)
گفت وگو با کارگردان «ميناي شهر خاموش» (1)
هر کس شبيه خودش فيلم مي سازدميناي شهر خاموش از معدود فيلم هايي است که زلزله بم را دستمايه خود قرار داده است. اما با قرار دادن اين موضوع در پس زمينه و تلفيق آن با يک داستان عاطفي بيان تازه يي را ارائه کرده است. ميناي شهرخاموش تلفيقي است از قاب هاي زيبا که به جاي ارائه تصويري ويران از شهري خاموش، زيبايي هاي ذاتي و دست نخورده آن را به تصوير مي کشد. فيلمي اميدبخش که در آشفتگي هاي داستان هاي فرعي زاييده دغدغه هاي وسيع کارگردان ضايع شده است. اميرشهاب رضويان براي همين نماهاي زيبا در جشنواره 24 فيلم فجر مورد تقدير قرار گرفت اما بازي هاي نوبت نمايش، اکران فيلم را دو سال به تعويق انداخت؛ فيلمي که از بستر دردهاي جامعه برخاسته بود قرباني دردهاي جاري شد. صحبت هاي اين کارگردان درباره تعويق اکران در ديگر نشريات نگراني هايي را ايجاد کرده بود که باعث شد در اين گفت وگو چندان به آن پرداخته نشود.-طرح فيلمنامه «ميناي شهر خاموش» چگونه شکل گرفت و به تصوير درآمد؟تم بازگشت به وطن و رفتن دوباره به زادگاه، مدت ها ذهنم را مشغول کرده بود. طرح اوليه «ميناي شهر خاموش» ابتدا بازگشت يک پزشک متخصص و حاذق به وطن براي عمل يک پيرمرد نابينا بود. اين قصه از سال 82 تا 84 شکل هاي مختلفي پيدا کرد. در بهمن 83 نسخه چهارم يا پنجم فيلمنامه را نوشته بودم که به آقاي انتظامي دادم. زماني که آقاي انتظامي طرح را ديد، موافق طرح اوليه بود ولي معتقد بود بايد تغييراتي در شکل و طرح فيلمنامه ايجاد شود. با آقاي انتظامي روي فيلمنامه کار کرديم. در ابتداي کار به بم رفتيم و از آنجا بسيار الهام گرفتيم. تحقيقات ميداني اين طرح را قوام بخشيد. به اعتبار حضور آقاي انتظامي در بم، همه درها به روي ما باز بود. يکي از تصاوير حزن انگيزي که در بم ديديم آسايشگاه معلولان قطع نخاعي بازمانده از حادثه بم بود. جوان هاي زيبا و خوش تيپ که در اثر زمين لرزه شيئي به نخاع آنها برخورد کرده بود و دچار قطع نخاع و مشکلات حرکتي شده بودند. آن روزها روزهاي تلخي بود. ديدن ويراني ارگ قديم که قسمتي از تاريخ و هويت ملي ما بود، بسيار ناراحت کننده بود. مهدکودکي که در فيلم مي بينيد، مهدکودکي است که در اين دوره تحقيق از آن ديدن کرديم. بچه هايي در اين مهدکودک بودند که چهار الي پنج سال سن داشتند، پدر و مادرشان را از دست داده بودند و هيچ خاطره يي از آنها و حادثه بم نداشتند. حتي مسوولان هم نمي دانستند اين بچه ها متعلق به چه خانواده يي هستند. در آن آشفتگي ثبت نشده بود که اين بچه ها متعلق به کدام خانواده بوده اند. برخي اقوام آمده بودند و يکسري بچه ها را شناسايي کرده بودند، ولي اغلب آنها بچه هاي بدون حافظه و بدون پيشينه يي بودند. تصاوير موجود بسيار تلخ بود ولي با آقاي انتظامي بهتر ديديم که فيلم را به اندازه واقعيت تلخ نسازيم. تا زمان فيلمبرداري 40 نسخه فيلمنامه نوشته شد.-در مقابل نام فيلمنامه نويس در کنار اسم شما دو اسم ديگر هم ديده مي شود. اين دو نفر چه سهمي در نگارش فيلمنامه داشته اند. فقط يک حضور مشورتي بوده يا نه در نگارش طرح کلي دست داشته اند؟ آقاي آرمين هوفمان که آلماني است بيشتر روي ساختار کلاسيک فيلمنامه کار مي کرد. او دوره هاي مختلف فيلمنامه نويسي کلاسيک را در هاليوود و جاهاي مختلف گذرانده است. روي منحني فيلمنامه ،نقاط اوج و نقاط عطف کار مي کرد که هر واقعه جايش مناسب است يا نه. محمد فرخ منش نيز که در آلمان زندگي کرده بود تفاوت هاي زندگي آلماني و ايراني را مي شناخت و رابطي ميان تفکيک بخش آلماني و ايراني فيلمنامه بود. دکتر اميد روحاني هم کمک شاياني در بازنويسي فيلمنامه کرد. آقاي نوشير، دوست آلماني مان فرانک گيگر که فاميلي اش به معناي ويولنيست است و دوستان زيادي مانند آقاي شجاع نوري کمک هاي بسياري در نگارش فيلمنامه کردند. من معتقدم کسي نمي تواند از روي فيلمنامه من کپي کند و اگر بخواهد فيلمي هم از روي آن بسازد چيز ديگري مي سازد. فيلمنامه ام را بي پروا به همه مي دهم که بخوانند. نظر کساني که فيلمنامه را مي خوانند در رسيدن به يک ساختار بهتر کمک شاياني به من مي کند.-با توجه به صحبت هايي که درباره تحقيقات ميداني در بم کرديد، احساس مي شد دغدغه هاي زيادي در ذهن تان شکل گرفته که خواسته ايد آنها را در اين فيلم بگنجانيد. اما در جاهايي به يکسري داستان هاي قديمي تبديل شده که نبودشان تغييري در ساختار فيلم و داستان اصلي نمي داد.
گفت وگو با کارگردان «ميناي شهر خاموش» (1)
من به اين داستان هاي فرعي و حاشيه ها علاقه مندم. در اغلب فيلمنامه ها من از خيابان اصلي فيلمنامه به اين کوچه ها سر مي زنم و برمي گردم. اين هم يک روش قصه گويي است؛ قصه گويي که با حاشيه و داستان فرعي به پيشبرد داستان اصلي کمک مي کند. در سينماي ما اين نوع قصه گويي چندان باب نيست. بيننده يي که فيلم را مي بيند در عين وجود اين داستان هاي فرعي در انتها احساس کم و کاستي نمي کند و احساس مي کند اطلاعات کافي را از فيلم گرفته و چيزي بي پاسخ نمانده است.-اعتقادتان به اين داستان هاي فرعي در کارکرد آنها چطور معنا مي يابد؟کارکرد اين داستان هاي فرعي، بازي کردن با خيال تماشاگر است. قصه هاي فرعي و حواشي ها تماشاگر را به فکر وامي دارد تا ارتباط اين داستان ها را با داستان اصلي پيدا کند. ما در نسخه هاي قبلي فيلم، مردي را داشتيم که روز زلزله تا گردن در خاک بوده و شاهد بوده که دو نفر ماشينش را مي دزدند، به جاي آنکه به خودش کمک کنند. اين فضا روي ديگر فضاي واقعي آن روزها را تصوير مي کرد.داستان فرعي ديگري که داشتيم و در فيلم نيست، قصه مردي است که نخاله هاي شهر را پيش خريد کرده و از داخل آنها چيزهايي پيدا مي کند و مي فروشد. قصه فرعي به تماشاگر امکان تنفس مي دهد تا بيننده به قصه اصلي بازگردد.-اغلب اين داستان هاي فرعي نوعي حزن و اندوه را تصوير مي کند. حتي در مورد بهرامي راننده هم اين حاشيه با غم و اندوه همراه است. داستان هاي فرعي هيچ کدام با شادي همراه نيست. نوستالژي و بازگشت خاطرات دکتر هم حاکي از غم و اندوه است. عشق و بازي هاي کودکانه هم فقط در حد يک قاب عکس باقي مي مانند.من معتقد نيستم اين فيلم، فيلم مفرحي است. فيلمي غمگين اما اميدبخش است. فيلم من فيلمي نيست که کسي ببيند و افسرده شود. من از طنز در فضاي تراژيک فيلم استفاده کردم تا از عمق آن فضاي تراژيک کم کنم. در انتها، فيلم من اميد دارد، غمناک نيست. من خودم هم آدم افسرده يي نيستم. در خيلي جهات آدم اميدواري هستم. دلم مي خواهد فيلم بسازم. رشد کنم، بفهمم، کشف کنم. در فيلم هايم هم اين طور نگاه مي کنم.ميناي شهر خاموش از معدود فيلم هايي است که زلزله بم را دستمايه خود قرار داده است. اما با قرار دادن اين موضوع در پس زمينه و تلفيق آن با يک داستان عاطفي بيان تازه يي را ارائه کرده است.-فيلم با يک داستان فرعي متعلق به يک مجروح جنگ آغاز مي شود. من تماشاگر که آمده ام فيلمي درباره زلزله بم ببينم توقع دارم اين مجروح، مجروح بازمانده از زلزله باشد نه يک مجروح جنگ. اين انتخاب و آغاز چرا در فيلم انتخاب شده است؟اگر مجروح را هم بازمانده زلزله مي گذاشتم خيلي مدل فيلم هاي هاليوودي مي شد. ترجمه يي در مجله فيلم چاپ شده بود با اين عنوان که شما اگر يک فيلم هاليوودي ببينيد اگر در مورد شخصي صحبت کنيد قطعاً اين شخص را در طول فيلم خواهيد ديد.در کل آن مطلب به اين صورت بود که فيلم هاي هاليوودي شما را در قصه يي شريک مي کنند که تکه تکه شما را جلو مي برند و همه کدها در قصه به صورت حساب شده جاي گذاري مي شود. براي همين من مجروحم را مجروح جنگي انتخاب کردم. بحث جنگ و جانباز بخش مهمي از زندگي امروز ماست. يک روز من از دفتر کارم با دوچرخه تا خانه ام را از مسير پياده رو رفتم. خواستم در اين مسير فرض کنم يک جانباز سوار بر ويلچر هستم. از سيدخندان تا شهيد عراقي و پاسداران حداقل 50 تا 60 جا مجبور شدم از دوچرخه پياده شوم و دوچرخه را از جوي رد کنم چون پلي براي عبور نبود. حالا اگر دوچرخه تبديل به ويلچر مي شد، با وجود چاله چوله هاي فراوان اصلاً امکان عبور و مرور راحت فراهم نبود. به نظرم آمد، فيلم مستندي در اين باره بسازم. بعد به اين فکر افتادم که سال هاست در خيابان ها جانبازها را نمي بينم. اين نکته تلخي است که فضاهاي عمومي شهري ما براي جانبازان مناسب نيست. بنابراين دلم خواست اين طيف را در فيلمم داشته باشم. بولتن داخلي يکي از نيروهاي مسلح از اين سکانس خوش شان آمده بود و گفته بودند اين يک تصوير مسيح گونه از يک جانباز است. جنگ به هر حال بخشي از تاريخ ماست.-چيدمان پازل گونه فيلمنامه يک نوع ساختار کلاسيک فيلمنامه است و مختص سينماي هاليوود نيست. سليقه و ذهن ما نيز با ديدن اين نوع فيلم ها با يک ساختار کلاسيک دچار افت شده است ولي بر هم زدن اين ساختار پازل گونه با گنجاندن يک داستان فرعي که در داستان تاثيري ندارد، راه مناسبي براي اين تغيير ساختار نيست؟جانباز مي توانست مجروح زلزله باشد اما براي من گنجاندن يک بازمانده جنگ جذاب تر بود.
گفت وگو با کارگردان «ميناي شهر خاموش» (1)
-گنجاندن اين داستان فرعي در ابتداي فيلمنامه هم با توجه به اينکه ذهن مخاطب به اين داستان هاي فرعي عادت نکرده بيشتر واپس زننده است چرا که متوقع است دنباله زندگي اين مجروح را ببيند و عجيب به نظر مي آيد که اين حکايت به راحتي بسته شود؟اين داستان در يک سوم اول فيلم است و اخت نشدن مخاطب با داستان هاي فرعي باعث ثقيل به نظر آمدن داستان مي شود. اما وقتي در جريان داستان اصلي فيلم قرار مي گيريد کمتر به ياد مجروح جنگ و داستان زندگي او مي افتيد، مانند ورود و خروج به داستان هاي کوتاه ديگر. به نظر من اين نکته منفي نيست. -ساختار فيلم يک ساختار دوپهلو بود يعني در عين يک ساختار فرهنگي و هنري که نگاهي به مخاطب خاص دارد با گنجاندن يکسري طنزها سعي شده بود مخاطب عام را هم به ديدن فيلم جلب کند. اما ابتداي فيلم که با زيرنويس همراه بود با توجه به اينکه سکانس آغازين فيلم بود، مي توانست باعث پس زدن مخاطب عام شود؟بله، مي تواند مخاطب را پس بزند. اما اين مجموعه سکانس هاي کوتاه 10 دقيقه يي مخاطب را پس نمي زند و مخاطب به دنبال آن است که بعد چه مي شود؟ پس کسي از سالن سينما بيرون نمي رود. در 10 دقيقه اول فيلم با گنجاندن يکسري جذابيت ها اين خلأ را پر کرديم؛ فردي که چهره ايراني دارد ولي آلماني صحبت مي کند. صداي آقاي انتظامي که همين شخصيت را به ايران دعوت مي کند، ارتباط بدي که دکتر با دخترش دارد، فضاي هامبورگ که براي مخاطب اين سوال را ايجاد مي کند که چرا فيلم از اينجا آغاز شده است، اينها توانسته از مخاطب پاسخش را بگيرد. فروش فيلم از هفته قبل بالا رفته است. يعني اين فيلم جواب داده و تبليغات دهان به دهان باعث جذب مخاطب شده است. اين مهم ترين شکل تبليغ در جهان است. حتي اگر داستان فيلم با اين مضمون تعريف شود که قصه فردي است که سال ها پيش عاشق مادر ديگري بوده، چندان مخاطب را پس نمي زند و برايش جذاب مي شود که ريزه کاري هاي فيلم را هم کشف کند. معمولاً زيرنويس مانع ارتباط مخاطب با فيلم مي شود ولي در فيلم من چندان آسيب نرسانده است.ميناي شهرخاموش تلفيقي است از قاب هاي زيبا که به جاي ارائه تصويري ويران از شهري خاموش، زيبايي هاي ذاتي و دست نخورده آن را به تصوير مي کشد. فيلمي اميدبخش که در آشفتگي هاي داستان هاي فرعي زاييده دغدغه هاي وسيع کارگردان ضايع شده است.-يک تفاوت و شکست ساختار جالب که در فيلم ديده مي شد در تقابل آلمان و ايران بود، زماني که آلمان با زرق و برق هايش تصوير شد، من مخاطب به دليل سليقه بارآمده توسط فيلم هاي ديگر منتظر يک تقابل مدرنيته و سنت بودم. اما با پيشبرد داستان اين تقابل تبديل به کنار هم گذاشتن فرهنگ ها و تاکيد بر سنت ها و هويت هاي ايراني مي شد. گل هاي شمعداني خانه دکتر در هامبورگ نوعي فتح باب براي بيان اين هويت ها است. اول اينکه من به گلدان شمعداني خيلي علاقه مندم. در آلمان هم گشتم تا شبيه شمعداني هاي خودمان پيدا کردم. مساله بهتر بودن يا بدتر بودن مکان نيست. مساله اين است که انتخاب شما اين است که کجا زندگي کني؟ هامبورگ شهري زيبا اما سرد است. سکانس هاي هامبورگ را در کنار سکانس بم بگذاريد. انرژي که از بم در عين ويراني اش متبادر مي شود در برابر هامبورگ به شدت به چشم مي آيد. من بهتر يا بدتر بودن يکي را مطرح نمي کنم. صحبت من اين است که من ايراني که وطنم ايران است و به فارسي صحبت مي کنم، زندگي در کشور خودم برايم جذاب تر است. بحث تحقير و تجليل از يک مکان نيست. فيلم اصلاً به دنبال تخريب نيست. فيلم اميدبخشي است. کسي که بي غرض فيلم را ببيند، نمي تواند از فيلم بدش بيايد. ممکن است بگويد فيلم مطلوب من نيست اما نمي تواند بگويد فيلم، فيلم بدي است. -با توجه به اينکه بستر داستان زلزله بم بود، توقع بر اين بود که شاهد نماهاي ويران باشيم اما کادربندي ها بسيار زيبا و کارت پستال گونه بود. اين نوع کادربندي ها چقدر در سينماي شما معني مي شود و چقدر به فيلمبرداري آقاي عياري برمي گردد؟داريوش عياري زحمت زيادي براي فيلم کشيد. تصاوير خوب بم محصول کار آقاي عياري است. من هم به عنوان کارگردان در کنار او بوده ام.-اين نوع کادربندي ها در کارهاي قبلي شما نيز ديده مي شد. يعني اين شکل فيلمبرداري اتفاقي از کار فيلمبردارها در فيلم هاي شما تکرار شده است؟من عکاس هستم. دغدغه ترکيب بندي و نور دارم. اين رابطه من را با فيلمبردار ساده مي کند. باعث مي شود حرف يکديگر را بهتر بفهميم. لنزها را مي شناسم. در حد خودم دانش فني دارم که باعث تعامل بين من و فيلمبردار مي شود. گاهي پيش مي آيد اين دانش باعث درگيري و اختلاف نظر هم بشود، ولي خوشبختانه هميشه ختم به خير و باعث بهتر شدن تصوير شده است.-انتخاب لوکيشن ها به چه نحوي بود. در زمان تحقيقات ميداني به اتفاق آقاي انتظامي اين لوکيشن ها انتخاب شد؟بخش هايي در همان روزها انتخاب شد. قبرستان بم، آخرين پلان که به سمت سنگ قبر يک خانواده مي رويم را در همان سفر اول عکاسي کرده بودم. علاقه مند بودم اين پلان در فيلم باشد. کوير را عکاسي کردم. محل هاي فيلمبرداري و کوچه هايي که محل فيلمبرداري بود را انتخاب کردم و بخشي از لوکيشن ها هم مديون زحمات مهرداد زاهديان است. پيشنهادهاي او آگاهانه بود. يک سفر به تنهايي داشت که کل منطقه را عکاسي کرد؛ جايي که چرخ چاه سوار مي شود و ساختماني مخروبه و تکدرختي دارد از يافته هاي او بود. اين ساختمان مخروبه با درخت کناري ترکيب بندي خوبي به ما داد که با پس زمينه نخلستان و مدخل چاه هاي قنات کامل تر مي شد. لوکيشن هاي اصلي از روي عکس هاي آقاي زاهديان انتخاب شد و برخي از لوکيشن ها براساس عکس ها دکورسازي شد.فيلم به نسبت فيلم پردکوري بود. خانه جبلي در بم تماماً بازسازي شده. کل باغچه ها ساخته و سبزيجات کاشته شد. آلاچيق، جوي آب، همه و همه محصول طرح هاي آقاي زاهديان و اجراي آقاي آهنگراني است. راهروهاي قنات دکور بود که با همکاري شرکت عمران ارگ جديد ساخته شد و ورودي قنات و کل خانه پدري دکتر پارسا همه دکور بودند. خانه پدري دکتر به صورت ويران وجود داشت و پس از فيلمبرداري همه ساختمان را بازسازي کرديم. کل مغازه قناتي هم دکور بود. هر مکاني که در فضاهاي واقعي پيدا نشد را ساختيم.منبع : اعتماد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 545]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن