واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آن کژت راست است ...
در عالم خدا هيچ چيز صعبتر از تحمل محال نيست. مثلاً، تو کتابي خوانده باشي و تصحيح و درست و مُعرَب کرده، يکي پهلوي توي نشسته است و آن کتاب را کژ مي خواند. هيچ تواني آن را تحمل کردن؟ ممکن نيست. و اگر آن را نخوانده باشي، تو را تفاوت نکند: اگر خواهي کژ خواند و اگر راست، چون تو کژ را از راست تمييز نکرده اي. پس تحمل محال مجاهده اي عظيم است.اکنون انبيا و اوليا خود از مجاهده نمي رهند. اول، مجاهده که در طلب داشتند: قتل نفس و ترک مرادها و شهوات، و آن جهاد اکبر است. و چون واصل شدند و رسيدند و در مقام امن مقيم شدند، بر ايشان کژ و راست کشف شد. راست را از کژ مي دانند و مي بينند. باز در مجاهده ي عظيمند؛ زيرا اين خلق را همه ي افعال کژ است و ايشان مي بينند و تحمل مي کنند، که اگر نکنند و بگويند و کژي ايشان را بيان کنند، يک شخص پيش ايشان ايست نکند و کس سلام مسلماني بر ايشان ندهد، الا حق تعالي ايشان را سعتي و حوصله اي عظيم بزرگ داده است که تحمل مي کنند. از صد کژي يک کژي را مي گويند تا او را دشوار نيايد و باقي کژيهايش را مي پوشانند بلکه مدحش مي کنند که آن کژت راست است تا بتدريج اين کژيها را يک يک از او دفع مي کنند – همچنان که معلم کودکي را خط آموزد. چون به سطر رسد، کودک سطر مي نويسد و به معلم مي نمايد. پيش معلم آن همه کژ است و بد. با وي به طريق صنعت و مدارا مي گويد که جمله نيک است و نيکو نبشتي، احسنت! احسنت! الا اين يک حرف را بد نبشتي، چنين مي بايد؛ و آن يک حرف هم بد نبشتي. چند حرفي را از آن سطر بد مي گويد و به وي مي نمايد که چنين مي بايد نبشتن، و باقي را تحسين مي گويد تا دل او نرمد و و ضعف او به آن تحسين قوت مي گيرد و همچنان بتدريج تعلم مي کند و مدد مي يابد. «فيه ما فيه، مولوي» تبياد : با خواندن اين مطلب از "فيه ما فيه" ياد مشقهايي افتادم که اول دبستان مي نوشتم . در هر سطر تنها 2 جمله جا مي گرفت و 3 خط بين هر سطر فاصله بود ، درشت و سفت و کج . تنها حسنش براي من اين بود که تقريبا نصف ديگران مشق مي نوشتم ! اما معلمم هميشه بخاطر ( حد اقل ) روي خط نوشتن ، تشويقم مي کرد و بعد آرام مي گفت : " فقط يکمي درشته!"به قول مولوي " تحمل محال " مي کرد ، با اينکه درشتي و زشتي هر کلمه کاملا مشهود بود ، از تنها حسني که مي شد براي مشقهايم بتراشد ، تشويقي مي ساخت تا من باور کنم که مي شود بهتر ازآن هم نوشت و باور کردم و روي خط ماندم و نوشتم و بهتر هم شد.اولياء حق هم اين چنين رفتار مي کنند ، زشتي ها و درشتي هاي مردم را مي بينند اما به تمامي باز گو نمي کنند . اگر فرد تنها "روي خط" باشد حبذا و آفرين گويان درشتي هايش را نديد مي گيرند تا خط را طي کند و در انتها لطيف و زيبا شود . اما اگر از ابتدا تمام عيوب مردم را به رخشان مي کشيدند ، مردم "سلام مسلماني هم به آنها نمي دادند " و از اطرافشان پراکنده مي شدند. و البته بدون آنکه خودشان بدانند زشت و درشت مي ماندند. نتيجه اخلاقي اول : حالا که ما خودمان هر چند 3 خط در ميان اما "روي خط " هستيم ، چرا مشقهاي ديگران را خط خطي مي کنيم؟نتيجه اخلاقي دوم : خوب شد ما از اولياء نشديم ، وگرنه عجب روزگار سختي داشتيم ! يا ... مردم عجب روزگار سختي داشتند!نتيجه اخلاقي سوم : ز جوي شير آمد رخنه ها در بيستون پيدا به نرمي کوه را از جاي بي جا مي توان کردن بخش فرهنگ و ادب تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]