واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مجنونامه* اول : صفر مقدس (1)
* مجنونامه حکایت ازلی و ابدی لیلی با مجانین زمین است که هر کس به زبانی ماجرای آتشینش را از قدیم تا امروز روایت کرده . در مجنونامه داستانهای فرزانه ترین مرد اساطیری ادبیات یعنی مجنون را خواهید خواند .تبیاد (تبیان + ادبیات –برخی اضافات ) : همه چیز دنیا حساب و کتاب دارد –چه بدانیم و چه ندانیم ،چه بخواهیم و چه نخواهیم – همه حساب کتاب ها هم با اعداد و ارقام و مثبت ها و منفی ها سرو کار دارند .و همه اعداد و ارقام را میتوان مستقیم یا غیر مستقیم به ریاضیات ربط داد. بنابرین همه چیز دنیا ریاضیات خودش را دارد . از جمله "همه چیز دنیا" روح آدمیزاد است که نه تنها ریاضیات بلکه جغفرافیا و فیزیک و دستور زبان و هنر و ورزش و ...خلاصه یک کارنامه درس برای خودش دارد .در ریاضیاتِ افراد معادلات و قوانینی است که در ریاضیات اعداد نیست و از جمله این قوانین ، قانونی است که من نام "صفر مقدس" را روی آن می گذارم."صفر های معمولی " در معامله جمع و تفریق منفعل هستند و در ضرب و تقسیم جنایتکار! یا میلیونها میلیون عدد را به صفر تبدیل می کنند یا بی جواب رهایشان می کنند البته این صفر ها اگر بیرون معامله و معادله باشند خیلی محترم و با ارزش می شوند ، جلو می افتند و بزرگی میکنند اما در عمل وقتی به عددی متصل نباشند و خودشان باشند "هیچ" می شوند!بسیاری از آدمیزادگان هم "صفر معمولی " هستند . جلوی جیبشان می ایستند و ناگهان یک میلیارد قیمت پیدا می کنند –شاید هم بیشتر- اما به محض آنکه خودشان وارد معامله و معادله شوند یا هیچ می شوند یا منفعل یا جنایتکار! اما بعضی افراد "صفر مقدس" می شوند . یعنی تمام معادله ها را به سمت بی نهایت مایل می کنند و در معامله نه هیچند نه منفعل نه جنایتکار. صفری هستند که از "یک تا" پر شده .اگر جلوی بشکه های نفت یا کیف های پول بایستند ،شاخص هیچ بازار بورسی تغییر نمی کند اما اگر در جلوی فکری یا فردی بایستند هزاران فکر و فرد روی بورس می روند. اگر پشت فکر و فردی باشند بر عکس صفرهای معمولی که دیگر دیده نمی شوند "صفر های مقدس" چشم و گوش افراد و افکار می شوند . اگر در جمعی باشند هیچ تفریقی آن را تهدید نمی کند و اگر به آنها ضرب شوند غیر قابل تقسیم خواهند شد. "صفر های مقدس" پر از "یک تا " شده اند و این تنها تفاوت آنها با صفر های معمولی است .این معادله را در زبان ادبیات " فنای عاشق " می گویند . چرا ادبیات ؟ چون کارش مثال ساختن برای بی مثال ها ست .چرا عاشق ؟ چون از معمولی بودن خالی شدن ،جراتی می خواهد ، آنقدر خطیر که تنها عاشقان واجد آن هستند . مثل مجنون ، عاشق فرزانه ...عاقل دیوانه
جسم مجنون را ز رنج دورییاندر آمد ناگهان رنجوریی خون بجوش آمد ز شعلهی اشتیاقتا پدید آمد بر آن مجنون خناق ( خناق به وزن اجاق یعنی گلو درد و آنژین (=بروز غشاء کاذب در حلق) پس طبیب آمد بدار و کردنشگفت چاره نیست هیچ از رگزنش (رگ زدن یعنی خون گرفتن )رگ زدن باید برای دفع خونرگزنی آمد بدانجا ذو فنون (ذو فنون یعنی ماهر ) بازوش بست و گرفت آن نیش او (نیش در اینجا یعنی نیشتر چاقو )بانک بر زد در زمان آن عشقخو (در زمان یعنی بی درنگ )مزد خود بستان و ترک فصد کن (فصد به وزن قصد هم یعنی خون گرفتن )گر بمیرم گو برو جسم کهن (یعنی اگر بمیرم هم اشکالی ندارد اما دیگر در مان و گرفتن خون را ادامه نده) گفت آخر از چه میترسی ازینچون نمیترسی تو از شیر عرین (عرین به وزن برین یعنی بیشه )شیر و گرگ و خرس و هر گور و ددهگرد بر گرد تو شب گرد آمده می نه آیدشان ز تو بوی بشرز انبهی عشق و وجد اندر جگر ( دکتر می گوید تو که از حیوانات جنگل نمی هراسی و آنها هم از تو باکی ندارند از یک زخم ساده این طور می ترسی؟)***گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست (اینجا را مولوی تک مضرابی در میان نقل داستان ساز می کند )کم ز سگ باشد که از عشق او عمیست گر رگ عشقی نبودی کلب راکی بجستی کلب کهفی قلب را ( نه تنها انسان که حیوان هم عشق می فهمد اگر این گونه نبود سگ اصحاب کهف چرا پی آنان را گرفت ؟) هم ز جنس او به صورت چون سگانگر نشد مشهور هست اندر جهانبو نبردی تو دل اندر جنس خویشکی بری تو بوی دل از گرگ و میش گر نبودی عشق هستی کی بدیکی زدی نان بر تو و کی تو شدینان تو شد از چه ز عشق و اشتهاورنه نان را کی بدی تا جان رهی عشق نان مرده را می جان کندجان که فانی بود جاویدان کند***گفت مجنون من نمیترسم ز نیشصبر من از کوه سنگین هست بیشمنبلم، بیزخم ناساید تنم (منبل بر وزن مدخل یعنی جای زخم )عاشقم ،بر زخمها بر میتنم ( من خود پر از زخمم و درد جویم ، عاشقم و خود به سمت رنجها می روم ) لیک از لیلی وجود من پرستاین صدف پر از صفات آن درستترسم ای فصاد گر فصدم کنینیش را ناگاه بر لیلی زنی داند آن عقلی که او دلروشنیستدر میان لیلی و من فرق نیست مثنوی معنوی –دفتر پنجم این داستان تمثیلی بود از شدت نزدیکی عاشق و معشوق گرچه به قول سپهری : ...همیشه فاصله ای هست اگرچه منحنی آب بالش خوبی است برای خواب دلاویز و ترد نیلوفر همیشه فاصله ای هست دچار باید بود ...دچار یعنی _ عاشق .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]