واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: محو تماشای پیرمرد و پیرزنی شده بودم که روی نیمکت پارک نشسته بودند. به نظرم رابطه عاطفی بین آنها زیبا و توصیفناشدنی بود. پیرمرد عصایی در دست داشت و همسرش ظرف آجیلی در دست داشت که هر دو از آن میخوردند. آراسته و مرتب بودند. پس از مدتی به هم کمک کردند و از جا برخاستند و دست در دست هم قدمزنان راه افتادند. خانم مسن با اینکه خودش به سختی راه میرفت دست همسرش را گرفته بود و کمکاش میکرد با کمک او و عصا راه برود. وقتی از مقابل من رد شدند، شنیدم که آقای مسنتر با خنده میگفت: «خانم! اینقدر حرص نخور، میافتی سکته میکنی، من بدبخت میشمها! ...ـ عیب نداره، از دست این بیخیالیات راحت میشوم. هی میگم نباید بادام شور بخوری، گوش نمیدی که...» تا به حال به رابطه همسران در سنین میانسالی و سالمندی دقت کردهاید؟ با اینکه گاهی با هم دعوا میکنند و گهگاه از اینکه بازنشسته شدهاند و ساعات بیشتری در کنار هم هستند، گلهمندند اما طاقت دوری یکدیگر را ندارند و وابستگیشان به هم، به ویژه در سنین سالمندی، کاملا واضح است. مدام نگران هستند که مبادا تنها شوند ولی به هر حال وجود بیماریهای مختلف و شایع در سنین بالا و عوارض برخی بیماریهای دوران جوانی، این امکان را پررنگ میکند؛ به ویژه که غالبا فرزندان هم گرفتار مشکلات زندگی خودشان هستند و اگر خدای ناکرده دست مرگ، آنها را از هم جدا کند، این سالمندان نمیدانند چهطور با مرگ همسر خود کنار بیایند. گاهی با فوت یکی از آنها، آشیانهشان هم نابود میشود و بچهها میخواهند پدر یا مادر را به منزل خودشان ببرند و در آنجا از آنها نگهداری کنند. اما آیا این، راهحل درستی است؟ مبادا با ندانمکاری، به جای کمک به آنها، باعث بیمار شدن و افسرده شدنشان شویم. گل در مطب مشاور مرگ همسر در هر سنی، به خصوص در دوران سالمندی، از فاکتورهای بسیار برجسته و موثر در بروز بیماری افسردگی است که جزو فاکتورهای اول در ردهبندی علل و عوامل بروز افسردگی است؛ به ویژه آقایان سالمند که نسبت به از دست دادن همسرشان آسیبپذیرتر هستند چون خاصیت انعطافپذیری در آقایان کمتر است و معمولا آقایان از نظر سیستم روانی شکنندهتر از خانمها هستند. فرد سالمندی که شریک زندگی و هم زبانش را از دست داده شدیدا در معرض افسردگی قرار دارد و باید بدانید از نظر او خیلیها نمیتوانند جایگاه آن شریک را برایش پر کنند. از نظر روانپزشکی، در افراد سالمند، بسیاری از گیرندههای عصبی کم میشوند یا از فعالیت آنها کاسته میشود و سیستم عصبی فرسایش پیدا میکند. از نظر پزشکی، امکان دارد برخی بیماری ها و داروهایی که فرد سالمند به دلیل بیماریش مصرف میکند عوارضی مانند افسردگی داشته باشد. از سویی دیگر موارد غیرپزشکی مانند کنار گذاشته شدن تدریجی آنها از محیط اجتماعی موجب میشود قابلیتها و تجارب اندوخته شده سالمندان، در کنج خانه بیبهره بماند. این در حالی است که همه جوانترها نیاز دارند در سیستم اجرایی با پشتوانه نظریههای این فرد مسن و باتجربه به عرصه برسند. برای همین است که متاسفانه بازنشستگی در جامعه ما یک عامل مهم استرس و اضطراب برای افراد شده است و آن را در نگاه خود معادل مرگ زودرس میدانند، چون مجبورند اندوخته و ذهن خود را بایگانی کنند و این احساس ناکارآمدی از سوی سیستم به آنها القا میشود (در حالی که هنوز کارایی دارند) و شانس ابتلا به افسردگی را بالا میبرد. او در این سنین سالمندی نباید این حس خانه به دوشی را داشته باشد چون تا دیروز رأس هرم خانواده بوده است . از کجا بفهمیم او افسرده شده؟ به دلیل برخی تفاوتها در علایم افسردگی سالمندان و جوانان امکان دارد مشکل بیماری آنها مخفی بماند و یا به معنای دیگر تعبیر شود. باید بگویم علایم کلی افسردگی سالمندان خیلی شبیه به علایم این بیماری در جوانان است ولی تفاوتهایی هم هست؛ به عنوان نمونه، امکان دارد فرد سالمند از خلقیات خودش شکایتی نداشته باشد اما شما که خانواده او هستید چنین حالاتی را در او به صورت کم حرف شدن و کم خوراک شدن، منزوی بودن و عدم تمایل به شرکت در جمع خانواده، عدم ایجاد تنوع در زندگی حتی در حد خرید یک لباس، مشاهده کنید که دلیل بر بروز افسردگی است. از علایم دیگری که کمی با جوانان تفاوت دارد گله و شکایت زیاد از حالات جسمی، محدودیتهای فیزیکی و یا اندامهای داخلی مثل سیستم گوارش، عدم رضایت از شرایط، شکایت از بیماریهایی که دارد یا رژیم غذایی که باعث محدودیت او میشود و همینطور مقاومت در برابر برخی از محدودیتها مانند خوردن غذاهایی که برایش منع پزشکی دارد. اگر این علامتها را مشاهده کردید باید با کمال احترام به سالمند خود بگویید که از حالت شادی و بشاشیت گذشته شما کاسته شده است و اخلاق و رفتار شما مانند گذشته نیست و اگر تمایل داشته باشد میتوانید هماهنگ کنید که به روانپزشک مراجعه کند. تنها چگونه از افسرده شدن سالمندان پیشگیری کنیم؟ آنچه مهم است، رعایت سلسله مراتب خانواده است. سالمند شما به عنوان بزرگ خانواده باید در تصمیمگیریها و اجرای تصمیمها دخالت داده شود و به عنوان عضو مهم حضور داشته باشد. شاید پس از فوت مادر یا پدرتان، این جایگاه را از والدین خود گرفته باشید و او علاوه بر حس تنهایی و مرگ همسرش، میبیند که هویت قبلی خود را نیز از دست داده. همواره باید سعی کنید پس از بازنشسته شدن والدین خود، آنها را رها نکنید و در مقاطع مختلف از وجود آنها و تجربیاتشان استفاده کنید. این ارزشگذاری و درخواست مشاوره از وی، این احساس را به او میدهد که هنوز در رأس هرم خانواده قرار دارد و به عنوان یک عضو به درد نخور محسوب نمیشود. علاوه بر آن توصیه میکنیم درک کنند از دست دادن شریک زندگی در این سالهای پیری بسیار سخت است و باید به سالمند خود کمک کنند آن را تحمل کند. اگر میتوانید، بهتر است شرایطی را مهیا کنید تا دوباره آنان متأهل شوند. حتیالامکان سعی کنید او در خانه تنها نماند و شما مدام دور و بر او را بگیرید. اگر شما و فرزندانتان مدام دور و بر او باشید بهتر از این است که خانه و زندگی او را بفروشید و به صورت هفتگی یا ماهانه بین خانههای شما بچرخد.او در این سنین سالمندی نباید این حس خانه به دوشی را داشته باشد چون تا دیروز رأس هرم خانواده بوده، هر چه قدر هم که مراعات کنید و تمام جوانب احترام را رعایت کنید، باز هم این احساس بد در فرد سالمند ایجاد میشود و او به طور کلی حس میکند مورد بیاحترامی و بی بازدهی واقع شده. بهتر است او در خانه خودش زندگی کند ولی همواره برنامهای ترتیب بدهید که تنها نباشد. تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 186]