واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: تماس با شخصيت ضد اجتماعي كاملا خطرناك است، زيرا بسياري از آنها مجرمان تمام عيار هستند. از آنجا كه تعداد اين افراد كم نيست، علاوه بر مشكل رواني، مشكلات اجتماعي و قانوني زيادي را به وجود ميآورند. ميزان شيوع رفتار ضد اجتماعي تقريبا 2تا 3 درصد است، به طوري كه تعداد مرداني كه اين تشخيص در مورد آنها داده شده است، 4 برابر زنان است. معمولا اين اختلال پيش از 15 سالگي شروع ميشود. گاهي شروع آن قبل از سن مدرسه است. بندرت ممكن است اين افراد دوره دبيرستان را بدون اشكال تمام كنند. اغلب اين افراد در دوران كودكي دعواهاي مكرر كه اغلب منجر به درگيري افراد بالغ ميگردد، داشتهاند و اسباب دردسر در منطقه سكونت هستند. سابقه تحصيلي خراب از مشخصات ضداجتماعي است. به هم زدن كلاس يا صحبتهاي بيجا و بينوبت نيز ديده ميشود. شكست تحصيلي، فرار از مدرسه و اخراج موقت معمولاً منجر به ترك تحصيل يا اخراج ميشود. فرار از منزل نيز شايع است، اگر چه ممكن است محدود به چند بار و به مدت فقط يك شب باشد. در ضمن طي اين غيبتها در كشور سرگردان شده، از شهري به شهري با هر وسيلهاي كه پيش آيد ميروند، دست به كارهاي عجيب و غريب ميزنند و به اصطلاح ولگردي ميكنند. از صفتهاي بارز ديگر دوران كودكي و نوجواني اين اختلال ميتوان به دزدي، دروغگويي، مشاجره و سركشي در مقابل مراجع قانوني اشاره كرد. همچنين رفتارهاي جنسي اين افراد معمولا در نوجواني و زودتر از ديگران شروع ميشود و غالبا توام با پرخاشگري، مشروبخواري و استفاده از مواد مخدر است. اين نوع رفتار در بزرگسالي ادامه مييابد و عدم ثبات در كار و حرفه، ناتواني در اداره خانواده و عدم سازگاري با قواعد و مقررات جاري اجتماع به آن اضافه ميشود. پس از 30 سالگي ممكن است جنبههاي افراطي اين رفتارها كمتر شود بويژه مسائلي مانند رفتار شديد جنسي، مشاجره، جرم و جنايت و ولگردي. رابرت كگان ميگويد: افرادي كه مبتلا به شخصيت ضد اجتماعي هستند، بايد از نظر ساختار روانشناختيشان به كودكان 10 ساله شباهت داشته باشند. هيچ يك از آنها نميتوانند مسووليت بپذيرند، مشكل درك ديگران دارند و بسيار غير انتزاعي فكر ميكنند. گرچه اين افراد از نظر رواني به نظر سالم ميآيند، اما غالباً علايمينيز نشان ميدهند از قبيل تنش، عدم تحمل زندگي يكنواخت، افسردگي و اعتقاد به اين امر كه ديگران نسبت به آنها خصمانه رفتار ميكنند كه در بسياري از موارد هم واقعيت دارد. اختلال در روابط انساني و كج خلقي اين بيماران حتي تا اواخر ميانسالي كه رفتارهاي ضداجتماعي افراطي كم ميشود نيز ادامه دارد. تقريبا بدون استثنا در ايجاد ارتباط صميمي، نزديك و مسوولانه در ارتباط با خانواده، دوستان و جنس مخالف ناتوان هستند. اين نابهنجاري غالبا منجر به محدود شدن شديد تواناييهاي فرد ميشود چنانكه در بزرگسالي به صورت انساني مستقل، خودكفا و داراي بلوغ رواني در نميآيند و سالهاي بسياري را در موسسههاي درماني و قانوني بويژه زندانها به سر خواهند برد. ويژگي اصلي اين اختلال شخصيت، نداشتن ظرفيت براي دلبستگي و وفاداري به ديگران يا قوانين زندگي اجتماعي است. اين افراد احساس مسووليت ندارند. بيعاطفه به نظر ميرسند و تنها لذتهاي فوري برايشان مهم است. با دليل تراشيهاي لفاظانه، خود را متقاعد ميكنند كه اعمالشان منطقي و مجاز است. براي نمونه، يك بيمار ضداجتماعي كه دست به دزدي ميزند عذر بدتر از گناه ميآورد كه هر كسي دستش برسد دزدي ميكند و اگر كسي دزدي نكند كلاهش پس معركه است! اينگونه افراد در برخي گروهها بسيار ديده ميشوند براي نمونه تا 75درصد زندانيان عادي و قاچاقچيان مواد مخدر و معتادان را اين گروه تشكيل ميدهند. به دليل اين كه توانايي به تاخير انداختن ارضاي انگيزههاي خود را ندارند نه تنها نميتوانند صبر كنند تا با كار و كوشش درس بخوانند، بلكه با جعل مدرك براي خود ديپلم يا مدارك دانشگاهي ميسازند و با توجه به اين كه حوصله ندارند با تلاش براي خود خانه تهيه كنند، ميخواهند بسرعت به وسيله اعمال خلاف قانون صاحب خانه و خودرو شوند و چون تحمل ندارند كه با صرف وقت مشكلات فرزند خود را حل كنند، با فرياد كشيدن و پرخاشگري او را ساكت ميكنند. از آنجا كه نميخواهند با مشكلات زندگي روبهرو شوند، به دنبال لذتجويي آنها به سراغ الكل و مواد مخدر ميروند و حتي ديدن عاقبت تلخ معتادان ديگر در آنان بيتاثير است. علل جامعهستيزي 4 منبع بالقوه، توجه قابل ملاحظهاي را جلب كردهاند: 1. موقعيت خانوادگي و اجتماعي 2. كاستيهاي يادگيري، 3. عوامل ژنتيكي 4. كژكاريهاي فيزيولوژيكي در دستگاه عصبي مركزي. موقعيت خانوادگي و اجتماعي شواهد نشان ميدهد جامعهستيزاني كه در طبقات اجتماعي پايين بزرگ شدهاند، از افراد ديگر همين طبقات، دوران كودكي دشوارتري داشتهاند. چندين بررسي نشان داده از دست دادن پدر يا مادر از طريق ترك اتفاقي، طلاق يا جدايي (نه از طريق مرگ يا بستري شدن طولاني) رابطه مستقيمياز پرورش رفتار جامعهستيزي بعد آنها دارد. جو عاطفي مقدم بر طلاق، مثل مشاجرات كتككاريهاي خشن بيعفتي وقيحانه بيثباتي والدين و بيتوجهي پدر است كه در جامعهستيزي دخالت داردهمچنين اغلب نويسندگان معتقدند جو عاطفي مقدم بر طلاق، مثل مشاجرات، كتككاريهاي خشن، بيعفتي وقيحانه، الكليسم، بيثباتي والدين و بيتوجهي پدر است كه در جامعهستيزي دخالت دارد. عوامل ژنتيكي اين احتمال كه جامعهستيزي مبناي ژنتيكي دارد از مدتها قبل مورد توجه بوده است. از ديد عامه مردم، جامعهستيزي و رفتار اجتماعي از دير باز به بذر بد و بويژه بذر بدي كه از خانواده بذرهاي بد به دست آمده مربوط ميشده است. با اين همه، ارزيابي اين نظر كار دشواري است. اما تحقيقات در مورد دوقلوها و بررسي فرزند خواندگي، يعني فرزندان والدين جامعهستيزي را در يك خانواده متعادل پرورش دادند كه طي بررسيهاي طولاني ديدند فرزنداني كه از والدين جامعهستيز بودند بيشتر رفتارهاي ضد اجتماعي در آنها ديده ميشود. كژكاريهاي فيزيولوژيكي بررسيها نشان داده در اين افراد امواج مغزي كُندي نشان داده ميشود كه ويژگي كودكان بوده و حاكي از نارسيدگي مغز است. همچنين نسبت قابل توجهي از جامعهستيزان در امواج مغزشان خيزك مثبت نشان ميدهند. خيزكهاي مثبت، شليكهاي ناگهاني و كوتاه، فعاليت موجي مغز هستند. اين خيزكهاي مثبت به تنهايي با رفتار تكانشي و پرخاشگرانه در ارتباط است. اغلب افرادي كه مرتكب اعمال پرخاشگرانه ميشوند و خيزك مثبت نيز نشان ميدهند، اظهار ميكنند نسبت به اعمالشان احساس گناه يا اضطراب نميكنند. كاستيهاي يادگيري عامل محيطي و بويژه خانوادگي نيز در ايجاد اين اختلال سهم بسزايي دارد. از اين نظر، 2 عامل بسيار مهم در ايجاد اين اختلال موثر است، يكي بيتوجهي شديد و مزمن و ديگري نبود تربيت و پرورش صحيح اجتماعي و بويژه اخلاقي. فقدان انضباط متناسب و متعامل، امكان ازدياد اين نابهنجاري را افزايش ميدهد. عوامل زير بنايي ديگري كه ايجادكننده اين اختلال است، عبارتند از: فقر شديد، جدايي از خانواده و رشد و تكامل شخصيت بدون وجود پدر و مادر و بخصوص هر دو. درمان اگر عوامل اجتماعي در ايجاد شخصيت ضداجتماعي نقش داشته باشند، تغيير دادن آنها يا دوركردن فرد ضداجتماعي از آن محيط توصيه ميشود. جاي دادن كودك و نوجوان ضد اجتماعي در يك محيط گرم و پذيرنده انساني و حفظ انضباط و رعايت اصول اخلاقي به مدت لازم در آن محيط ميتواند موثر باشد؛ همچنين اگر سريالهاي خشونت بار تلويزيوني نقشي در ترويج فرهنگ ضد اجتماعي دارد بايد كودك را از آنها محافظت كرد. اگر رفتارهاي پدر و مادر و بيتوجهي آنان در ايجاد رفتارهاي ضد اجتماعي كودك موثر است بايد اين رفتارها را صحيح كرد؛ البته اگر فرد ضد اجتماعي خود محور باشد و توانايي مهار خواستههاي آني خود را نداشته و پرخاشگر باشد، نميتوان اميد موفقيت چنداني را داشت. صابرمحمدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]