تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804114062




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طعم عسل و زهر


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: همشهری-واقعيت نشان داده که روزهاي شيرين و رمانتيك اول زندگي معمولاً با دعواي دو طرف همراه است. ـ «عزيز من! روزاي اول همين‌طوره. بعدا زندگي‌تون شيرين‌تر مي‌شه» ـ «مامان من! روزاي اول که بايد شيرين‌تر از روزاي وسط باشن!»... شايد شما هم اين ديالوگ‌‌هاي ظاهرا معمولي سريال «در پناه تو» را سال‌‌ها پيش شنيده‌ايد و همان موقع هم پشت گوش انداخته‌ايد. اين جمله‌‌ها را مريم و مادرش به هم مي‌گويند. مريم روزهاي اول زندگي مشترکش را با رامين مي‌گذراند؛ روزهايي که به تلخي طي مي‌شود. آنها حتي بر سر رنگ ديوار پروژه‌اي که با هم گرفته‌اند، اختلاف دارند. شما با مادر موافقيد يا دختر؟ روان‌شناسان بيشتر با مادر موافقند. آ‌نها در مورد دعواهاي روزهاي اول زندگي مشترک تحقيق‌‌هاي زيادي کرده‌اند و البته پيشنهاد‌‌هايي هم براي رفع اين مشاجرات دارند. بحث ازدواج موفق را با توضيح انواع عشق شروع کرديم تا غيرمستقيم برسانيم هر جور احساساتي اسمش عشق نيست و حتي اگر هم عشق باشد، براي ازدواج کافي نيست. گفتيم که غير از عشق، بلوغ اجتماعي، هويت شغلي، شناخت از جنس مخالف و جهان‌بيني نسبتا مشخص پيش‌نياز‌‌هاي ديگر ازدواج هستند. بعدش رفته‌ايم سراغ بحث هميشگي «مکمل و مشابه» و ديده‌‌ايم که برخلاف اين تصور همگاني، به توصيه روان‌شناسان خانواده، بهتر است زوج‌‌ها دو تا دايره مشابه باشند تا 2 نيم دايره مکمل. بعد از اين 2 مرحله عشق و شناخت، سناريو به جاهاي ظاهرا خوشايندش مي‌رسد. در مورد رسم و رسوم ازدواج و مشکلات مادي و گاهي عاطفي ناشي از اين رسومات دست و پاگير، نمي‌گوييم چون همه‌مان کمابيش در اين مورد که «هر چه ساده‌تر بهتر» توافق داريم. حالا فرض مي‌گيريم شما نوعروس و نودامادي هستيد که داريد يک تجربه کاملا جديد يا يک سبک زندگي متفاوت را مي‌گذرانيد؛ زندگي زير يک سقف مشترک؛ زندگي 2 نفره 24 ساعته. استرسي به نام ازدواج وقتي از بيرون نگاه مي‌کنيم، ترجيح مي‌دهيم که کليشه هميشگي نوعروس و نوداماد شاد و سرزنده را بگذاريم جاي تصوير واقعي زن و مردي که تازه با هم ازدواج کرده‌اند. اما وقتي از کساني که مي‌خواهند اين دوره را پشت سر بگذارند سؤال مي‌‌كنيد، به نتيجه متفاوتي مي‌رسيد. البته لازم نيست اين کار را انجام دهيد؛ يک روان‌شناس مشهور ـ هانس سليه ـ سال‌‌ها پيش اين کار را انجام داده است. او از مردم پرسيده اگر بخواهند از يک تا صد به رويدادهاي اطرافشان براساس استرسي که بر آنها وارد مي‌کنند نمره بدهند، به عبارت‌‌هاي فهرستش چه نمره‌اي مي‌دهند. همان‌طور که مي‌شود پيش‌بيني کرد، مرگ همسر بالاترين استرس يعني 100 نمره را گرفت؛ اما آن وسط‌‌ها يک چيز عجيب و غريب بود؛ رويداد خوشايندي مثل ازدواج هم 50 نمره استرس داشت. چرا اين عبارت بايد اين‌قدر استرس‌زا باشد؟ واقعيت اين است که روزهاي اول زندگي، روزهاي «منطبق شدن با ديگري» است. چي شد؟ حتي تصورش هم برايتان سخت است؛ عمرا فرديت‌تان را از دست بدهيد؟! ولي واقعيت زندگي همين است. حتي اگر شما در ويژگي‌‌هاي کلي شخصيتي که در شماره قبل در موردش حرف زديم نسبتا مشابه باشيد، چيزهاي ديگري هستند که در روزهاي اول زندگي خيلي منصفانه بايد در موردش توافق کنيد؛ چيز‌‌هايي مثل غذا خوردن، حد پوشيدگي، ساعت به خواب رفتن و بيدار شدن، تماشا و انتخاب برنامه تلويزيون و رفتن به جاهايي که هر دو نفر دوست دارند. خنده‌تان گرفت؟ اينها خيلي چيزهاي کوچکي هستند؟ بله! شايد اينها خيلي روزمره و کوچک باشند اما خوشبختانه يا متاسفانه، به قول سالوادور مينوچين ـ روان‌شناس خانواده ـ «زندگي از همين چيز‌‌هاي کوچک درست شده است». معمولا دعواها هم از همين چيزهاي کوچک شروع مي‌شوند. بر چهار راهي دعوا وقتي که ما با همسرمان اختلاف پيدا مي‌کنيم، براي حلش چه راه‌‌هايي به ذهنمان مي‌رسد؟ چطور عمل مي‌کنيم؟ معمولا ما 4 راه بيشتر نداريم: 1 ـ مذاکره مي‌کنيم. مثل دو تا بچه آدم مي‌نشينيم با همسر گرامي ‌در مورد مشکلمان صحبت كرده و راه‌حل‌‌هايش را بررسي مي‌‌كنيم. بعد هم به احتمال بعيد به يک توافق منصفانه مي‌رسيم. 2 ـ خوشبين مي‌شويم. مي‌شويم سعدي شيرازي و با ديدن کسي که پا ندارد، به خاطر همين کفش کهنه شکر مي‌گوييم. نگرفتيد؟ بابا نديده‌ايد کساني که تا با شوهرشان دعوايشان مي‌شود، شکر خدا مي‌کنند که شريک زندگي‌شان مثل مرد همسايه معتاد نيست؟ بالاخره اين هم يک راهش است ديگر! 3 ـ بي‌خيال مي‌شويم. با خودمان مي‌گوييم مسئله اصلا ارزش دعوا کردن ندارد و همين‌جوري بي‌خيالي طي مي‌کنيم. 4 ـ مي‌ريزيم توي خودمان. ناراضي هستيم اما مستقيما نمي‌رويم به همسرمان بگوييم؛ به جاي آن درددل‌‌هايمان را مي‌بريم به همکار يا زن همسايه مي‌گوييم. گفتن ندارد که هيچ کدام از 3 راه آخر، در طولاني مدت جواب نمي‌دهند. بهتر است از همان اول زندگي، «مهارت مذاکره کردن» را توي خودتان پرورش دهيد، چطور؟ تا آخر بخوانيد دست‌تان مي‌آيد. نرخ‌‌هاي ده‌گانه وسط دعوا غير از اختلاف‌‌هاي شخصيتي و اختلاف در تمايزيافتگي ـ که در شماره قبل در موردش نوشتيم ـ چيزهاي ديگري هم موجب داغ‌تر شدن دعواي زن و شوهر مي‌شوند؛ چيز‌‌هايي که بهشان مي‌گويند «سبک‌‌هاي ارتباطي ناسالم». 1 ـ حرف زدن از موضع قدرت آقا! خانم! همسرتان که زيردست‌تان نيست که هي پند و اندرزش مي‌دهيد، برايش سخنراني مي‌کنيد، شخصيت‌اش را به جاي روان‌شناس تحليل مي‌کنيد يا با منت از سرش مي‌گذريد؛ همسرتان، همسرتان است؛ «هم» به علاوه «سر»! 2 ـ ايجاد احساس گناه در طرف مقابل يعني چه که شهيدنمايي مي‌کنيد؟ يعني چه که مي‌گوييد تلف شده‌ايد، قرباني شده‌ايد؟ يعني چه که تمام ايثارهاي بوده و نبوده گذشته را رديف مي‌کنيد؟ يعني چه که خودتان را با آدم‌‌هاي هزاربار از خودتان بدتر مقايسه مي‌کنيد؟ مي‌خواهيد همسرتان احساس گناه کند و از خير دعوا بگذرد و حق را بدهد به شما؟ فکر مي‌کنيد هميشه اين کار جواب مي‌دهد؟ 3 ـ اجتناب، اجتناب، اجتناب براي اين 3 بار نوشتم اجتناب که بدانيد بيشتر از يک نوع اجتناب داريم. بعضي‌‌ها کلا از دعوا اجتناب مي‌کنند؛ يعني با يک اخم يا شانه بالا انداختن سر و ته قضيه را هم مي‌آورند يا با يک ميانبر اجتنابي زيرکانه، در حرف‌‌هايشان از ضمير سوم شخص استفاده مي‌کنند؛ «آدم بايد...»، «وقتي يه نفر...» و... بعضي‌‌ها مي‌آيند از موضوع دعوا اجتناب مي‌کنند؛ آنها حاشيه مي‌روند، خودشان را مي‌زنند به کوچه علي چپ، سکوت مي‌کنند يا جوري رفتار مي‌کنند که انگار حرف دعوا زا(!)ي همسرشان را نشنيده‌اند. کلا به اين آدم‌‌هاي اجتنابي بايد گفت که «لطفا دعوا کنيد!». 4 ـ ذهن‌خواني نه، خدايي‌اش خودتان هم اين حرفتان را قبول داريد؛ برمي‌گرديد وسط دعوا به همسرتان مي‌گوييد من بهتر از تو مي‌دانم منظورت چيست؛ يعني شما ديگر از سلول‌‌هاي مغز همسرتان هم به او نزديک‌تريد؟ ماشاءالله صميميت! 5 ـ استفاده از «بله، اما...» بله، از اين تناقض‌آميزتر وجود ندارد. بعضي‌‌ها تکيه‌کلامشان همين با پا پيش کشيدن و با دست پس زدن «بله، اما...» است. بابا، اگر مشکلي وجود دارد، اگر حرف همسرتان را قبول نداريد، راست و محترمانه بگوييد که قبول نداريد. مجبوريد اين کار را انجام دهيد که روان‌شناسان ناچار شوند يک اسم قلمبه سلمبه را بگذارند روي اين کارتان؛ «شکايت کردن معارض و مغاير»؟! 6 ـ تعميم دادن جزئيات تو «هميشه» اين کار را مي‌کني، من «هيچ‌وقت» از زندگي روي خوش نديده‌ام، تو «بايد» قدر من را بداني، من «نبايد» تو را آزاد مي‌گذاشتم و... بايد و نبايد چون حس بد اجبار را در طرف مقابل به وجود مي‌آورد، مسلما باعث موضع‌گيري طرف مقابل مي‌شود. اما در مورد هرگز و هميشه و هيچ‌وقت و ديگر کلمات مطلق مثل اينها، ويرجينيا ستير ـ روان‌شناس خانواده ـ حرف قشنگي دارد؛ «اين کلمه‌‌ها از دنياي اساطير آمده‌اند و در زندگي روزمره واقعيت ندارند». آقا! خانم! با همسرتان در مورد همين «دفعه» دعوا کنيد و فوري نچسبانيدش به «هرگز» و «هميشه». 7 ـ عقل‌گرايي بيش از حد اين هم براي خودش مسئله‌اي است. مثلا همسرتان شريک عاطفي زندگي‌تان است. گاهي منطقي بودن بيش از حد و تجزيه و تحليل کردن ماوقع جواب نمي‌دهد؛ يک نگاه مهربان يا يک لبخند يا يک جمله عشقولانه بهتر دعوا را خاتمه مي‌دهد. 8 ـ قطع کردن حرف طرف مقابل مورد 7 را كه خوانديد، فکر کرديد ديگر هر راه عاطفي‌اي ـ به هر شدتي ـ خوب است، نه؟ نه عزيز من! يکي از بدترين راه‌‌ها اين است که وسط حرف‌‌هاي همسرتان بزنيد زير گريه (خانم عزيز!) تا او مجبور شود حرفش را قطع کند يا برعکس بزنيد زير خنده (آقاي عزيز!). کلا زياد توي حرف همسرتان نپريد؛ چه با گريه، چه با خنده و چه با حرف (جمله آخري موزون شد!). 9 ـ پرخاشگري کلامي دعواي زن و شوهر بالاخره بايد يک فرقي با دعواي وسط خيابان داشته باشد. اينکه آن‌قدر صدايتان را بلند کنيد که همسايه طبقه بالا هم بشنود، اينکه هر وقت مي‌خواهيد بحثي را شروع کنيد حالتان جوري است که مي‌خواهيد منفجر شويد، اينکه همسرتان را تهديد کنيد، فقط مشکل را چند برابر مي‌کند؛ يا زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال، کتک‌کاري... نه؛ الان ديگر فکر کنم قرن بيست و يکم باشد، من اصلا نبايد به آن فکر کنم! 10 ـ تحقير کلامي «تو هم با اين فکر‌‌هاي لوس و احمقانه‌ات!»، «خيلي ساده‌لوحي!»، «اصلا بلد نيستي زندگي کني!»، «بدبخت! تو تا حالا توي عمرت تونستي دو تا لباس با هم ست کني؟» و... باز هم نمونه بياوريم از تحقير کلامي؟ تحقير که هيچ، حتي انتقاد بجا هم وقتي زياده از حد تکرار شد آزارنده مي‌شود و زندگي را تلخ مي‌کند. غير از اينها، بعضي‌‌ها عادت دارند توي مهماني‌‌ها به جاي زنشان حرف بزنند؛ اين هم نوعي تحقير غيرمستقيم است، نه؟ 10 فرمان براي فيصله دعوا 1 ـ خودتان را جاي همسرتان بگذاريد: وسط داد و بيداد‌‌هايي که مي‌کنيد، يک لحظه خودتان را جاي همسرتان بگذاريد و سعي کنيد تا جايي که مي‌توانيد مشکلاتش، استرس‌‌هايي که دارد و احساسات فعلي‌اش را درک کنيد. 2 ـ باورهاي غير واقع‌بينانه را تغيير دهيد: «يک دعوا يعني خراب کردن هر چي تا حالا ساخته‌ايم»، «همسرم بايد هميشه مرا بفهمد چون همسرم است ديگر!»، «همسرم هيچ‌وقت خودش را عوض نمي‌کند»، «نيازهاي همسرم، زمين تا آسمان با نيازهاي من فرق مي‌کند» و... اين باورها ممکن است با قيافه‌اي حق به جانب ته ذهن شما نشسته باشند. کاري نداريم که کي و کجا آمده‌اند توي ذهن شما؛ ولي حاصلش اين است که اگر تغييرشان ندهيد، به قول لازاروس «اين فکر‌‌هاي سمي‌ مي‌تواند شما را ديوانه کند» واقعيت اين است که «هميشه و در همه روابط زناشويي، اختلاف‌‌هايي پيش مي‌آيد»، «همسران نمي‌توانند هميشه ذهن طرف مقابلشان را بخوانند»، «همه تا حدي تغييرپذيرند» و «افرادي که دو طرف يک رابطه طولاني مدت قرار مي‌گيرند، معمولا نياز‌‌هاي مشابه هم دارند». 3 ـ‌ دعوا را به شخصيت همسرتان ربط ندهيد: اگر بعد از دعوا فکر کنيد که دعوا به اين خاطر بوده که همسرتان اصولا خودخواه است، ديگر جايي براي صلح نمي‌ماند. شخصيت دعوايي ممکن است وجود داشته باشد اما غالبا رفتار همسران موقع دعوا تحت‌تاثير موقعيت است. اگر بيشتر تامل کنيد مي‌بينيد که «همسرتان هميشه اين‌طور عمل نمي‌کند» و «با اينکه رفتارش خوب نبوده اما مي‌دانيد که به شما علاقه‌مند است». 4 ـ دعوا را به قسمت‌‌هاي عميق رابطه نکشانيد: اگر هميشه توي دعوايتان به اصطلاح «رو» دعوا کنيد، در «عمق» هميشه يک وفاداري هميشگي پنهان وجود خواهد داشت. دعوايتان را به اين جاها ربط ندهيد. 5 ـ احساسات‌تان را با صراحت بيان کنيد: به جاي اينکه بگوييد «حس سينما رفتن داري؟»، بگوييد «دوست دارم برم سينما». به جاي اينکه از جملات «تو من را... مي‌کني»، از جملات «من احساس مي‌کنم...» استفاده کنيد. 6 ـ درباره همسرتان کلي‌گويي نکنيد: اينکه بگوييد «تو آدم بي‌ملاحظه‌اي هستي» چيزي را عوض نمي‌کند. دقيقا به همسرتان بگوييد که چه چيزي بايد در رفتارش تغيير کند. 7 ـ جايگزين بگذاريد: اينکه داد و بيداد کنيد که از رنگ‌‌هاي صورتي و کرمي ‌و قهوه‌اي و آبي و زرشکي براي پرده خانه خوشتان نمي‌آيد، چيزي را درست نمي‌کند؛ به جاي اينها ـ البته اگر رنگي باقي‌مانده بود ـ بگوييد از کدام رنگ خوشتان مي‌آيد. 8 ـ خوب گوش کنيد: بله، خوب گوش نمي‌دهيد! به قول قدما با گوش دل حرف‌‌هاي طرف مقابل را نمي‌شنويد. تا همسرتان حرف مي‌زند در مقابلش توي ذهنتان يک جمله آماده مي‌کنيد. اينکه نشد گوش دادن! فيدبک بدهيد ببينيد اصلا آن‌جوري که شما فهميده‌ايد، همسرتان حرف زده است يا نه. 9 ـ ببخشيد: بعضي وقت‌‌ها واقعا همسرتان مقصر بوده و اشتباه کرده است. شما بهتر است در اين مواقع، لذت توفيق اجباري بخشش را بچشيد. 10 ـ تمرين «روزهاي صميمانه» را انجام دهيد: شايد به نظرتان خنده‌دار باشد اما گاهي چاره‌اي جز اين نمي‌ماند که يک تمرين مکانيکي انجام دهيد. مي‌توانيد يک تعداد روز متوالي را مشخص کنيد و در اين روزها توافق کنيد که هر روز حداقل 5 مورد از فهرست کارهايي که همسرتان مي‌خواهد را انجام دهيد. البته او هم بايد متقابلا کارهايي که شما مي‌خواهيد را انجام دهد. اين کارها اول بايد امري باشند؛ يعني طرف را از کاري نهي نکنند، دوم بايد عملياتي باشند؛ مثلا 3 بار نوازش کردن به جاي امر کلي «مهربان بودن». سوم آن‌قدر کوچک باشند که بتوان هر روز انجامشان داد و چهارم مربوط به دعواي اخير نباشند. باور کنيد اين تمرين آقاي استوارت معجزه مي‌کند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن