واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: لندن، خبرگزاري جمهوري اسلامي ۸۴/۱۰/۰۶ زماني كه مغز ما فرماني را براي به حركت درآوردن بخشي از بدنمان صادر ميكند، دو علامت يا سيگنال ارسال ميشود. يك علامت به بخش خاصي از بدن كه حركت آن مورد نظر است سير ميكند و علامت دوم به بخشي از مغز ميرود كه حركات را تحت نظر قرار ميدهد. بلاك مور ميگويد: من به يكي از اين دو علامت به صورت كپي يا رونوشت دومي كه از يك نامه تهيه ميكنيم نگاه ميكنم مثل كپي يك پيام الكترونيك اين دوپيام عين هم هستند اما به دو بخش مختلف منتقل ميشوند. مغز ما آنگاه اين دو پيام را براي پيش بيني كردن احساسي كه از انجام عمل حاصل ميشود مورد استفاده قرار ميدهد. يك چشم برهم زدن موجب ميشود تا شيئياي كه روبروي ما قرار دارد در ميدان ديد ما به حركت درآيد. سخن گفتن موجب ميشود كه ما صداي خود را بشنويم. دراز كردن دست براي گرفتن دستگيره در احساس گرفتن دستگيره را در ما ايجاد ميكند. اگر احساسي كه ما بواقع درك ميكنيم يعني دادههايي كه براي ما از حواسمان حاصل ميشود و آن را درك ميكنيم شباهت نزديكي به پيش بيني ما درباره نتيجه عمل نداشته باشد، مغز ما از اين تفاوت آگاه ميشود. اين تفاوت ممكن است سبب شود كه ما توجه بيشتري به آنچه در حال انجامش هستيم نشان دهيم يا ما را وادار سازد اعمال خود را به گونهاي تغيير دهيم كه نتايج مورد نظر بدست آيد. اما اگر دادههاي حاصل از حواس كه براي ما پيدا ميشود هيچ شباهتي به پيشبيني مغز ما نداشته باشد، آنگاه مغز اين امر را به عنوان موردي كه به وسيله عللي غير از خود ما بوجود آمده تفسير ميكند. بلاك مور و همكارانش اين تغيير در برداشت و تفسير بوسيله مغز را با اسكن كردن مغز داوطلباني كه هيپنوتيزم شده بودند مشخص ساختهاند. زماني كه اين محققان به داوطلبان ميگفتند كه دستشان به وسيله يك طناب متصل به يك نقاله به بالا كشيده ميشود، داوطلبان در حالت هيپنوتيزم دست خود را بالا ميآوردند اما اسكن مغز اين داوطلبان نشان ميداد كه مغز اين افراد در اين حالت به صورتي عمل ميكند كه گويي دست اين افراد واقعا به وسيله يك عامل خارجي به بالا كشيده ميشود. دانشمندان احتمال ميدهند كه در موارد بروز بيماري اسكيزوفرني نيز فقدان خودآگاهي شخص نظير همين حالت است. برخي از مبتلايان به اسكيزوفرني به اين باور ميرسند كه نميتوانند بدن خود را كنترل كنند. اين افراد دست خود را دراز ميكنند و يك ليوان آب را برميدارند و در اين حال به صورتي كاملا عادي عمل ميكنند اما ميگويند كه من نبودم كه اين كار را انجام دادم. ماشيني كه در آنجا قرار دارد حركات بدن مرا كنترل مي كند و همان ماشين مرا وادار ساخت كه اين كار را بكنم. مطالعاتي كه در مورد افراد مبتلا به اسكيزوفرني يا شكاف شخصيت صورت گرفته نشان ميدهد كه پيشبيني بد و نادرست از اعمال و رفتاري كه به وسيله خود آنان انجام ميشود منبع و منشا خيال واهي و كژپنداري آنان است. از آنجا كه دادههاي حاصل از حواس اين افراد با پيش بيني مغزشان با يكديگر منطبق نيست انان ميپندارند كه چيز يا فرد ديگري مسوول اعمال آنان است. همين نوع پيشبيني بد يا نادرست احيانا منشا صداهايي است كه افراد مبتلا به اسكيزوفرني تجربه ميكنند و ميپندارند كه انها را ميشنوند. اين افراد از آنجا كه قادر نيستند اين نكته را پيشبيني كنند كه اين صداها از درون خود آنان نشات ميگيرد چنين ميپندارند كه اين اصوات به افراد ديگري تعلق دارد. يكي از عللي كه كه احساس از خود ميتواند تا اين اندازه شكننده اسيب- پذير باشد احتمالا آنست كه مغز ادمي به نحو مستمر ميكوشد تا به درون مغز ديگران نفوذ كند و انديشههاي آنان را حدس بزند. دانشمندان به شماري از عصبهاي حسي يا نرونها دست يافتهاند موسوم به عصبهاي اينهاي كه كارشان آنست كه تجربه افراد ديگر را براي هر شخص تكرار و تقليد ميكنند. به عنوان مثال وقتي افراد شاهد منظرهاي هستند كه در آن فردي دچار ضرب و شتم ميشود، در مغز خودشان و در همان ناحيهاي كه به احساس درد مربوط است، اين نرونها، نوعي احساس درد متناسب با منظرهاي كه شخص مشاهده ميكند بوجود ميآورند. بلاك مور و همكارانش نشان دادهاند كه افراد زماني كه شاهد صحنه نوازش ديگران هستند با شدتي كمتر همان احساسي برايشان پيدا ميشود كه گويي خود مورد نوازش قرار گرفتهاند. به عبارت ديگر مغز اين افراد در هنگامي كه اطلاعات مربوط به صحنه نوازش ديگران را دريافت ميكنند با شدتي كمتر به همان نحو عمل ميكند كه اگر خود شخص مورد نوازش قرار گيرد عمل ميكند. اما در مورد برخي از افراد، حتي مشاهده صحنه نوازش ديگران مغز آنان را با همان شدتي فعال ميكند كه در زماني كه خود مورد نوازش قرار ميگيرند فعال ميشوند. دراين حالت يك ناحيه ديگر نيز موسوم به "اينسولاي جلويي" insula anteriorكه در سطح مغز و در فاصلهاي نه چندان دور از گوش قرار گرفته فعال ميشود. در حاليكه اين ناحيه در افراد عادي فعال نميشود. نكته جالب اينجاست كه اين ناحيه در مغز افراد عادي تنها در زماني فعال ميشود كه به آنان تصوير خودشان نشان داده شود و يا آنكه خاطرات مربوط به خود را به ياد آورند. به اين ترتيب به نظر ميرسد كه اين ناحيه در افراد عادي بخشي از اطلاعات مربوط به خود شخص را پردازش ميكند. در حاليكه در خانم "س" اين بخش اطلاعات را به نحو نادرستي اسناد ميدهد. اسكنهايي كه از مغز افراد تهيه شده همچنين در مورد جنبههاي ديگر از خود يا نفس اطلاعات تازهاي در اختيار محققان قرار داده است. هيترتون و همكارانش از اين فناوري براي بررسي اين نكته استفاده كردهاند كه چرا اشخاص اطلاعات مربوط به خود را بهتر از اطلاعات مربوط به ديگران به ياد ميآورند. اين محققان از مغز شماري از داوطلبان كه سرگرم مشاهده فهرستي از صفات بودند تصوير تهيه كردند. در همين حال از شماري از اين داوطلبان سوال مي شد كه ايا برخي از صفات مندرج در اين فهرست در مورد خود انان صادق است يا نه. از شماري ديگر نيز سوال شد كه آيا اين صفات در مورد "جورج بوش" رييس جمهوري آمريكا صادق است يا نه. از يك گروه سوم نيز صرفا سوال شد كه ايا اين واژهها با حروف ايرانيك نوشته شده يا نه. اين محققان آنگاه الگوي فعاليت مغز اين افراد كه با هر سوال به فعاليت افتاده بوده با يكديگر مقايسه كردند. از اين مقايسه روشن شد كه پرسشهايي كه در مورد خود افراد از آنان به عمل بخشهايي از مغز آنان را فعال كرده كه اين بخشها در مغز دو گروه ديگر فعال نشده است. اين نتيجه مويد فرضيهاي است كه ميگويد مغز براي پردازش اطلاعات مربوط به نفس يا خود از مدارهاي ويژه استفاده ميكند. يكي از نواحي مغز كه اهميت ان براي پردازش اطلاعات مربوط به خود در جريان اين آزمايش آشكار شد ناحيه موسوم به كورتكس پيش مغزي مياني cortex medial prefrontalبود. اين ناحيه عبارت است از مجموعهاي از نرونها يا سلولهاي عصبي كه درست در شكاف بين دو نيمكره مغز در ناحيه پشت چشمان جاي دارند. همين ناحيه در تحقيقاتي كه گروههاي ديگر از پژوهشگران بر روي نقش مغز در پردازش اطلاعات مربوط به "خود" انجام دادهاند مورد توجه قرار گرفته است. ادامه دارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]